#۱۸۵
#رمان_روژیار
از کوچه که خارج شدیم نیک زد کنار و گفت
-...چرا رنگت مثل گچ شده؟ خوبی ؟
خوب نبودم....
بدون توجه به اطرافم خم شدم و بغلش کردم اونم بی معطلی دستاشو دورم حلقه کردو گقت
-...میخوای دیگه نری؟اصلا بیخیال همه چی شو...فکرکن اصلا نمیشناسیشون....
ازش جدا شدم اشکایی که صورتمو خیس کرده بودن پاک کردم و گفتم
+...نه باید برم میخوام حقیقت رو بفهمم
-...بخاطر خودت میگم....نمیخوام اذیت شی
نشستم سرجام و گفتم
+...مهم نیست...من الان فقط میخوام بفهمم هویت واقعیم چیه!
-...امروز چی گفتین؟
الان توانایی گفتن همه ی حرفایی که شنیدمو نداشتم برای همین گفتم
+...حالش خوب نبود نتونست چیز زیادی بگه فعلا داره خاطراهاشونو تعریف میکنه
به دستام نگاه کردم و انگشتامو توهم قفل کردم....
نمیخوام ازش چیزق پنهان کنم فقط باید بفهمم دایی کجای این ماجراست....بعد به نیک همه چیو میگم
-...شام بریم بیرون اگه خسته نیستی؟ حال و هوات عوض شه....
اصلا دلم نمیخواست بیرون باشم...حتی دلم نمیخواست برم خونه ی نیک
صورتمو چرخوندم سمتشو گفتم
+...میشه امشب بریم خونه ی من؟ دلم اونجارو میخواد
نیک بدون مکث پیچید
اول رفتیم یسرس وسایل از خونه خودش برداشتیم و بعد رفتیم خونه ی من....
اینبار وقتی وارد خونه شدم حس عجیبی داشتم....حسی که مثل همیشه نبود....
خیلی سردرگم بودم....
هنوز نمیتونستم قبول کنم که ممکنه من بچه ی یه خانواده ی دیگه باشم!
اگه من بچه ی یکی دیگه هستم سرخانوادم چی اومده؟ اونا چیشدن؟
وارد اتاق خوابم شدم و عکسی که روی میز ارایشم بود اولین چیزی بود که دیدم.....
بی اختیار اشکم ریخت....یعنی تومامان من نیستی؟ مگه میشه؟ چطوری باور کنم من بچه ی شما نبودم!
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان روژیار رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله 💗
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/993
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_روژیار
از کوچه که خارج شدیم نیک زد کنار و گفت
-...چرا رنگت مثل گچ شده؟ خوبی ؟
خوب نبودم....
بدون توجه به اطرافم خم شدم و بغلش کردم اونم بی معطلی دستاشو دورم حلقه کردو گقت
-...میخوای دیگه نری؟اصلا بیخیال همه چی شو...فکرکن اصلا نمیشناسیشون....
ازش جدا شدم اشکایی که صورتمو خیس کرده بودن پاک کردم و گفتم
+...نه باید برم میخوام حقیقت رو بفهمم
-...بخاطر خودت میگم....نمیخوام اذیت شی
نشستم سرجام و گفتم
+...مهم نیست...من الان فقط میخوام بفهمم هویت واقعیم چیه!
-...امروز چی گفتین؟
الان توانایی گفتن همه ی حرفایی که شنیدمو نداشتم برای همین گفتم
+...حالش خوب نبود نتونست چیز زیادی بگه فعلا داره خاطراهاشونو تعریف میکنه
به دستام نگاه کردم و انگشتامو توهم قفل کردم....
نمیخوام ازش چیزق پنهان کنم فقط باید بفهمم دایی کجای این ماجراست....بعد به نیک همه چیو میگم
-...شام بریم بیرون اگه خسته نیستی؟ حال و هوات عوض شه....
اصلا دلم نمیخواست بیرون باشم...حتی دلم نمیخواست برم خونه ی نیک
صورتمو چرخوندم سمتشو گفتم
+...میشه امشب بریم خونه ی من؟ دلم اونجارو میخواد
نیک بدون مکث پیچید
اول رفتیم یسرس وسایل از خونه خودش برداشتیم و بعد رفتیم خونه ی من....
اینبار وقتی وارد خونه شدم حس عجیبی داشتم....حسی که مثل همیشه نبود....
خیلی سردرگم بودم....
هنوز نمیتونستم قبول کنم که ممکنه من بچه ی یه خانواده ی دیگه باشم!
اگه من بچه ی یکی دیگه هستم سرخانوادم چی اومده؟ اونا چیشدن؟
وارد اتاق خوابم شدم و عکسی که روی میز ارایشم بود اولین چیزی بود که دیدم.....
بی اختیار اشکم ریخت....یعنی تومامان من نیستی؟ مگه میشه؟ چطوری باور کنم من بچه ی شما نبودم!
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان روژیار رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله 💗
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/993
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709