فضای سوم
از هر ۱۰ شهروند تهرانی ۴ نفر به یکی از انواع بیماریهای روانی مبتلاست (اسفند ۴۰۲/ خبرآنلاین). با این آمار برویم سراغ نظریهای از «کلر کوپر مارکوس» استاد معماری دانشگاه برکلی که معتقد به «طراحی شفابخش» با تأکید بر نقش محیط در بهبود سلامت جسمی و روانی شهروندان است.
او از مفهومی به نام «فضاهای سوم» به عنوان یکی از ارکان اساسی سلامت روان شهری سخن گفته. این فضاها که نه خانه هستند (فضای اول) و نه محل کار (فضای دوم)، مکانهاییاند که در آنها افراد میتوانند خارج از نقشهای رسمی و خانوادگی، به تعامل با دیگران بپردازند و هویت اجتماعیشان را بسازند.
مارکوس میگوید فضاهای سوم باید چند ویژگی کلیدی داشته باشند: دسترسی آسان برای همه، محیط امن و راحت، امکان حضور طولانیمدت بدون اجبار به خرید یا مصرف، و مهمتر از همه؛ فرصت تعامل اجتماعی داوطلبانه.
چند مکان با چنین ویژگیهایی در تهران سراغ داریم؟
«در حسرت یک نعرهی مستانه بمردیم / ویران شود این شهر که میخانه ندارد»
تهران سالهای دورتر اگر چه شهرسازیاش احتمالا آنقدرها هم برنامه نداشت اما با جلوخان خانهها و حجرههای بازارش، با قهوهخانههای محلی، زورخانهها، تکیهها و سر گذرهایش، فضاهای سوم را برای ساکنانش ساخته بود.
اما امروز چه که بیشتر آن فضاها یا نابود شدهاند یا کارکرد اصلیشان از دست رفته و فضاهای جدیدی هم جایگزینشان نشده؟
مارکوس هشدار میدهد که نبود یا کمبود فضاهای سوم به انزوای اجتماعی، افسردگی و حتی رادیکالیزه شدن افراد منجر میشود. عجیب هم نیست البته؛ شهروندانی که جایی برای تعامل سالم و داوطلبانه با هم نداشته باشند، به تدریج از یکدیگر فاصله میگیرند و نسبت به جامعه احساس بیگانگی میکنند.
نکته مهم دیگر درباره فضاهای سوم شهری اهمیت «دموکراتیک» بودن آنهاست. فضاهایی که باید برای همه گروههای اجتماعی با هر طبقه اقتصادی، سن یا جنسیتی در دسترس باشند.
اما به تهران زمین خوردهی این روزها نگاه کنید؛ بیشتر فضاهای عمومی را با ناامنسازی یا تجاریسازی، غیرعمومی کردهاند/کردهایم و جلوی دسترسی عادلانه همه شهروندان به آنها گرفته شده.
خلاصه آنکه ساخت فضاهای سوم در شهر نه فقط یک الزام زیباییشناسانه و شهرسازانه که ضرورتی برای سلامت روان شهروندان است. و شهری که فضاهایی برای گفتگو و با هم بودن ساده انسانها نداشته باشد عامل بیمار کردن ساکنانش است. مثل تهران که از هر ۱۰ نفر شهروندش حال روحی روانی ۴ نفرشان ناخوش است و بعید نیست این عدد حالا (یا در آینده) ۵ ، ۶ یا بیشتر شده باشند.
(یادداشتهایی درباره شهر با کمک AI / دو)
از هر ۱۰ شهروند تهرانی ۴ نفر به یکی از انواع بیماریهای روانی مبتلاست (اسفند ۴۰۲/ خبرآنلاین). با این آمار برویم سراغ نظریهای از «کلر کوپر مارکوس» استاد معماری دانشگاه برکلی که معتقد به «طراحی شفابخش» با تأکید بر نقش محیط در بهبود سلامت جسمی و روانی شهروندان است.
او از مفهومی به نام «فضاهای سوم» به عنوان یکی از ارکان اساسی سلامت روان شهری سخن گفته. این فضاها که نه خانه هستند (فضای اول) و نه محل کار (فضای دوم)، مکانهاییاند که در آنها افراد میتوانند خارج از نقشهای رسمی و خانوادگی، به تعامل با دیگران بپردازند و هویت اجتماعیشان را بسازند.
مارکوس میگوید فضاهای سوم باید چند ویژگی کلیدی داشته باشند: دسترسی آسان برای همه، محیط امن و راحت، امکان حضور طولانیمدت بدون اجبار به خرید یا مصرف، و مهمتر از همه؛ فرصت تعامل اجتماعی داوطلبانه.
چند مکان با چنین ویژگیهایی در تهران سراغ داریم؟
«در حسرت یک نعرهی مستانه بمردیم / ویران شود این شهر که میخانه ندارد»
تهران سالهای دورتر اگر چه شهرسازیاش احتمالا آنقدرها هم برنامه نداشت اما با جلوخان خانهها و حجرههای بازارش، با قهوهخانههای محلی، زورخانهها، تکیهها و سر گذرهایش، فضاهای سوم را برای ساکنانش ساخته بود.
اما امروز چه که بیشتر آن فضاها یا نابود شدهاند یا کارکرد اصلیشان از دست رفته و فضاهای جدیدی هم جایگزینشان نشده؟
مارکوس هشدار میدهد که نبود یا کمبود فضاهای سوم به انزوای اجتماعی، افسردگی و حتی رادیکالیزه شدن افراد منجر میشود. عجیب هم نیست البته؛ شهروندانی که جایی برای تعامل سالم و داوطلبانه با هم نداشته باشند، به تدریج از یکدیگر فاصله میگیرند و نسبت به جامعه احساس بیگانگی میکنند.
نکته مهم دیگر درباره فضاهای سوم شهری اهمیت «دموکراتیک» بودن آنهاست. فضاهایی که باید برای همه گروههای اجتماعی با هر طبقه اقتصادی، سن یا جنسیتی در دسترس باشند.
اما به تهران زمین خوردهی این روزها نگاه کنید؛ بیشتر فضاهای عمومی را با ناامنسازی یا تجاریسازی، غیرعمومی کردهاند/کردهایم و جلوی دسترسی عادلانه همه شهروندان به آنها گرفته شده.
خلاصه آنکه ساخت فضاهای سوم در شهر نه فقط یک الزام زیباییشناسانه و شهرسازانه که ضرورتی برای سلامت روان شهروندان است. و شهری که فضاهایی برای گفتگو و با هم بودن ساده انسانها نداشته باشد عامل بیمار کردن ساکنانش است. مثل تهران که از هر ۱۰ نفر شهروندش حال روحی روانی ۴ نفرشان ناخوش است و بعید نیست این عدد حالا (یا در آینده) ۵ ، ۶ یا بیشتر شده باشند.
(یادداشتهایی درباره شهر با کمک AI / دو)