«چی می نویسی که مردم انقدر پست های اینستاگرامتو لایک میکنن و حتی کامنت میذارن؟!» «چرا انقدر پست های طولانی مینویسی؟! واقعا همه اینایی که لایک میکنن، متناتو میخونن؟!»
اولین باری نبود که دوستان غیرهمزبان از این پیام ها برایم می فرستادند که اکثرا پر بود از کنجکاوی و تعجب.
یکی از آنها "آدریانا" دختری امریکایی بود، که بعد از دیدن تعداد بازدید لایو مشترکم با سید، به دایرکتم انبوهی از سوال هایش را روانه کرد.
«این همه آدم چرا توی لایوت بودن سید؟ مگه چی میگفتی؟! اصلا باورم نمیشه که این همه آدم لایوتو میبینن! اگه ترامپ و اوباما هم توی اینستاگرام با هم لایو بذارن این تعداد بیننده ندارن. مثلا برو لایوهای "جو بایدن" رو ببین، تعداد بینندههاش درمقایسه با این لایوِ تو خنده داره!»
فکر کردم باز جای شکرش باقی بود که نمیدانست این گفتگو در ساعت یک تا سه بامداد به وقت ایران بوده، یا اینکه از تعداد بیننده ها و محتوای لایوهای شاخهای مجازی مان خبر نداشت.
جواب دادم: «چند سالی هست که اینستاگرام مبدل به محبوب ترین رسانه مجازی در ایران شده، بِماند که قرنطینه هم مزیدِ علت شده تا مردم وقت آزاد بیشتری داشته باشن و بیشتر خودشونو با فضای مجازی سرگرم کنن»
خودم هم نمیدانستم دلیل دومم واقعیت دارد یا صرفا توجیه است، مثلا اگر قرنطینه نبود واقعا بازدید کمتر میشد؟!
برایم نوشت: «نو آفِنْس! ناراحت نشی! ولی به نظر من، بیشتر به سطح فرهنگ مردم برمیگرده تا آزادیِ وقت که این روزا در موردِ همهی مردم جهان صدق میکنه؛ مثلا همین کارگر بنگلادشی رستوران دانشکده، چند وقت پیش داشت صفحهی فیس بوکشو توی آسانسور به همکارش نشون میداد و به تعداد بالای لایک عکسش افتخار می کرد. اینکه اون با تعداد لایک پز میداد مهم نیست، ولی اینکه این همه آدم توی بنگلادش سرشون توی گوشیشونه و دارن زندگی یه نفر دیگه رو اینطرف دنیا دنبال میکنن برام عجیب و تأسفباره!»
بدون نفس کشیدن تایپ می کرد. شوکه شدنش حتی از پشت کلماتش پیدا بود.
به حرفهایش فکر میکردم که نوشت:
«شاید یه دلیلش دیر اومدنِ تکنولوژی به کشورای شماست، از اون مهمتر، وقت براتون ارزش نداره شاید چون یاد گرفتید مصرفکننده این اپلیکیشنها باشید نه مدیریتکننده یا حتی تولید کننده! یا شاید هم مردم به تولیدی هاتون اعتماد ندارن، مثلا اگر این کارگر بنگلادشی سلبریتی بود، شاید میشد تعداد بالای مخاطبشو درک کرد ولی اینکه یه آدم کاملا معمولی میتونه ساعتها وقت مردم کشورش رو با نشون دادن عکسش وسط میدون تایمز تلف کنه! نشونهی خوبی در مورد زندگی مردم بنگلادش و وضعیت اون کشور نیست!»
ادامه داد:«به نظرم بنگلادشی ها مثل تماشاگرای فوتبالن که یه عمر آرزوی فوتبالیست شدن داشتن و حالا چون بهش نرسیدن الان توی استادیوم میشینن و بازی بقیه رو تماشا میکنن، یه عده سوت میزنن و تشویق میکنن، یه عده هم فحش میدن و تخریب. ولی همهشون یه درد مشترک دارن؛ آرزویی که بهش نرسیدن»
کمی از محتوای گفتگوی زندهام با سید را برایش توضیح دادم و در آخر نوشتم:
«میشه گفت مردم سایر کشورها کنجکاون ببینن تصورات ذهنیشون از امریکا چه قدر با واقعیت تطبیق داره. برای همین امثال این لایو یا پستهای آن دوست بنگلادشی انقدر بازدید دارند»
به سرعت برایم نوشت: «حرفاتو باور میکنن؟ به نظرت آدمایی که حتی با این دلیلی که گفتی، اصلا حوصله فکر کردن به درست و غلط حرفای تو رو دارن؟ من که فکر نمیکنم. یعنی لااقل تصویرم از اونور دنیا یه جمعیت چند ده میلیونی بدون حداقلی از سرانه مطالعه و صرفا مجذوبه شبکه های مجازی تولیدی ما و خوابیده روی نفت ه. چون مردم خاور میانه و آن کشورهای نزدیکش مثل پاکستان و همین بندگلادش اکثراً به قدری از لحاظ عملی و فکری تنبل بار اومدن که حاضر نیستن دنبال جواب سوالاشون برن. قطعا یه عدهشون از اینجا بهشت ساختن و حرفای تو رو باور نمیکنن و بهت ناسزا میگن، اون عدهای هم که باور کردن اگه چند روز دیگه خلاف حرف تو رو زیر یه پست اینستاگرامی دیگه بخونن، اونو باور میکنن! چون حتی زحمت فکر کردن و تحلیل و سرچ و راستی آزمایی به خودشون نمیدن.»
بعد از چند دقیقه دوباره نوشت: «به نظرم مشکل اصلی مردم جهان سوم دولتاشون نیستن، خودشونن! اینا دغدغه ندارن! شکمشون سیر بوده، همیشه با حداقل کار بهترین زندگیو داشتن پس انگیزه و برنامه ای برای تکامل خودشون ندارن.
سکوت کردم. امکان تغییر نگاهش با دلایلم که نهایتا به یک سرچ ساده سرانه مطالعه و کار مفید در اینترنت در ایران نقض می شوند، بعید بود.
@mohsenrowhani