۱
اوایل جنگ هر راننده کامیونی که لاستیک و روغن دولتی میخواست باید یه بار برای جبهه میبرد و تحویل میداد.
یه آشنا داشتیم از این ضد نظامهای تیر بود، در حدی که توی جنگ طرفدار صدام بود.
این به طمع لاستیک دولتی دیگه مجبور میشه یه بار برای جبهه ببره و توی راه تصادف میکنه و آسیب میبینه، اینم وقتی برمیگرده میفته دنبال کارهای اداریش و یه درصد بالایی جانبازی میگیره.
تا موقع ای که زنده بود حتی اگر خلال دندون هم میخواست بگیره از سهمیش استفاده میکرد.
بچه ها رو باسهیه فرستاد دانشگاه، با سهمیه شهریشون رو نداد، با سهمیه کلی وام و امکانات گرفت و کلی از رانتش بهره برد.
راست و دروغش رو نمیدونم، ولی میگن بعد از مرگش یه کانال زدن و پرونده سازی کردن که به خاطر جراحات جنگ مرده و شهیده.
خلاصه از اون روز رانتی نبود که بچه هاش از اسم این نبرده باشن.
هر جایی کارشون گیر میکرد یا با کسی بحثشون میشد میگفتن ما خانواده شهدا همیشه مظلومیم و حقمون رو میخورن، خیلی جاها دیدم به ناحق با اسم همین خانواده شهید بودن دستاورد داشتن، از شکایت از همسایه گرفته تا بالا کشیدن زمین و وام و هزار و یک کوفت و زهرمار.
دخترش تا وقتی ایران بود تریپ خانم جلسه ای داشت و شغل دولتی گرفته بود، چندسال پیش لاتاری برنده شد و حجاب که هیچ، شلوارش رو هم در اورد.
بعضی از این آدمها رو میبینم عجیب یاد خانواده اون بنده خدا میفتم.
طرف هر چی سهمیه بوده استفاده کرده و هر چی بهره بوده برده بعد شبها مدافع براندازی و رقص روی مزار شهدا میشه، صبحا توی محل کار آدم آقا!
> یکی از خود شما
@Ruzmaregi