روان نویس


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


🗞راحت باشید چون نقل مطالب نویسندگان کانال بدون ذکر نام و آدرس کانال شرعا مجاز است.
📚ما می خواهیم خودمان را تغییر دهیم نه جهان را...فقط همین
ارتباط با ما

@Saeedirad
@masoudbassiri

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀
یه بابایی تعریف میکرد
30 سال پیش خواستم برم شیراز . رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم. صندلی جلوم زن و شوهری بودند که یه بچه تپل و شیرین 3 یا 4 ساله داشتند.
اتوبوس راه افتاد.
16 ساعت راه بود.
طی راه بچه تپل و شیرین که صندلی جلو بود هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید.
چندبار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی خندید. دست بچه یه کاکائو
که نمیخوردش، تو دالی بازی یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم؛ بچه کمی خندید.
کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت:
ببین؛ بالاخره کاکائو را خورد.
دیدم پدرومادرش خوشحالند؛ گفتم
بذار بیشتر خوشحال بشند.

خلاصه 3 تا کاکائو را کم کم از دست بچه یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید.

مدتی بعد خسته شدم.
چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم که یهو ای وای..
مردم از دل پیچه، دل و روده ام اومد تو دهنم، سرگیجه داشتم، داشتم میترکیدم.

دویدم رفتم جلو و به راننده وضعیت اورژانسی خودم را گفتم. راننده با غرغر تو یه کافه ایستاد.
عین سوپرمن پریدم و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم.

برگشتم و از راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی.

اتوبوس راه افتاد، هنوز 10 دقیقه نگذشته بود که دل پیچه شروع شد.
طوری شده بود که
صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم .از درد میخواستم داد بزنم‌. چه دل پیچه وحشتناکی، تموم بدنم را میکشیدند، مردم خدا....

دویدم پیش راننده و با التماس وضعیتم را گفتم.

راننده اومد اعتراض کنه که وضعیتم رو فهمید و زد بغل جاده و گفت: بدو داداش

پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس وتشکر کردم.

از درد داشتم میمردم.
دهنم خشک شده بود و چشمام سیاهی میرفت.

رفتم روی صندلی نشستم.
گفتم چرا اینجوری شدم؟
غذای فاسد که نخورده بودم!

دیدم دست بچه باز کاکائو هست.
از پدر بچه پرسیدم :
بچه تون کاکائو خیلی میخوره؟
پدرش گفت: نه، کاکائو براش بده. مادرش گفت:
حقیقت بچه مون یبوست داره، روی کاکائو مسهل مالیدم تا شاید افاقه کنه؛
تا حالام دو سه تا هم خورده ولی بی فایده بوده!

من بدبخت خواستم ادامه بدم که یهو درد مجدداً اومد. میخواستم داد بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم، رفتم پیش راننده؛ راننده با خشونت گفت : خجالت بکش ؛ وسط بیابونه ماشین که شخصی نیست.
برو بشین!
مونده بودم بین درد و خجالت.
یه فکری کردم؛ برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم : من هم یبوست دارم، میشه به من هم کاکائو بدید؟

3 تا کاکائو مسهلی گرفتم
و رفتم پیش راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم:
عزیز چرا داد میزنی؟ نوکرتم، فداتم ؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همه ما دست شماست، معذرت میخوام.
بیا و دهنت را شیرین کن‌!

راننده هم که سیبیل کلفت و لوطی بود گفت ایول ؛ دمت گرم ؛ بامرامی ؛ آخر مردای عالمی!
خلاصه 3 تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم.

10 دقیقه نشده بود که راننده صدام کرد و گفت:
داداش؛ جون بچه ات چی به خورد من دادی؟
ترکیدم!

داستان کاکائو و بچه را براش گفتم.
راننده زد بغل جاده و گفت:
بریم پایین......

خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و میگفت: بریم رفیق!

مسافرها هم اعتراض که میکردند راننده میگفت: پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد توی جاده میخ ریختند؛ تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره!
ملت هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند.

*این را عرض کردم که بدانید برای رفع هر مشکلی مسئولش باید همدرد مردم باشه تا حس کنه طرف چی میکشه...*

@RavanNeviss


آخرین شب قرن به سلامتی☄
نام تو را برگلبرگ گلِ مهتابی بردشتِ ارس نوشتم تا روز ازدیده ها پنهان بماند و شب برای ماه چشم بگشاید.
رازِ سر به مهر خواستن تو را زیر بالِ نازک شاپرک نوشتم تا از چشم نامحرم دور مانَد
از جار زدن بی زارم
این آیین من است !!
#زهره_عبداله_زاده_حسینی
@RavanNeviss


📒 مناظره خواندنی فیدل کاسترو با پاپ ژان پل دوم:
⛪ من به کلیسای تو ایمان ندارم

پاپ ژان پل دوم ،پاپ اسبق کاتولیک های جهان
درسال 1998به کوبا سفرکرده بود،دراین ملاقات پاپ از باب ارشاد ونصیحت به کاسترو گفت:"
آیاشمابه کلیسا ایمان دارید؟"
فیدل بازیرکی جواب داد:"آیا شما خود به خداوند ایمان دارید؟"
پاپ که از این پاسخ جاخورده بود چند لحظه سکوت کرد وگفت:
"مردم عادی به خداوند ایمان دارند،چطورممکن است من درمقام جانشین عیسی مسیح به خدا ایمان نداشته باشم؟"
سپس کاسترو گفت:"خیالم راحت شد زیرا به خاطر سکوت شما در برابر تجاوزات نظامی آمریکا درگوشه وکنارجهان وکشتارانسان ها ونشان ندادن واکنش در برابر این جنایات وعدم حمایت از مظلومین جهان تصور می کردم شما بی خدا هستید."پاپ که ازسخنان کاسترو برآشفته بود واین عبارات را توهین به خود و پیروان کلیسای کاتولیک تلقی می کرد، خواست جلسه را ترک کند، اما کاسترو او را به تحمل به نشستن دعوت کرد وگفت:"اگر شما خود را نماینده عیسی مسیح در زمین می دانید ومعتقد هستید میلیون ها نفر در جهان پیرو دارید وبسیاری از رهبران جهان وازجمله رئیس جمهور آمریکاومقامات این کشور به شما ایمان دارند وجایگاه شما را تقدیس می کنند،ازآنها بخواهید هزینه های جنگی را کنار گذاشته و در مبارزه با فقر ونجات انسان ها به کار بگیرند."پاپ جواب داد:"کلیسا درسیاست دخالت نمی کند!"و در اینجا کاسترو تیرخلاص را شلیک کرد وخطاب به پاپ گفت:"اگرکلیسای کاتولیک با میلیون ها نفر پیرو درسیاست دخالت نمی کند وکاری به سرنوشت مردم وبلائی که امپریالیزم غرب وسرمایه سالاران برسرفقرا وکشورهای جهان سوم می آورند ندارد،پس چنین کلیسائی یک نقش فانتزی وتشریفاتی دارد وچیزی شبیه تشریفات جشن سال نو و یا هالووین و روز شکرگزاری وامثال آن است وچنین کلیسائی چکار به ایمان من دارد؟،البته من به چنین کلیسائی ایمان ندارم !زیرا اهل تشریفات ومراسم فانتزی نیستم ."
@RavanNeviss


‏تنها پرنده‌ای که جرات می‌کند عقاب را نوک بزند، دورنگوی سیاه است. به پشت عقاب می‌نشیند و گردنش را گاز می‌گیرد. با این حال ، عقاب هیچ واکنشی نشان نمیدهد و با دورنگو نمی‌جنگد. او وقت و انرژی خود را تلف نمی‌کند. فقط بالهای خود را باز می‌کند و شروع به پرواز بالاتر در آسمان ‏میکند.
هرچه پرواز بالاتر باشد نفس کشیدن برای دورنگو سخت‌تر است و سرانجام به دلیل کمبود اکسیژن دورنگو سقوط میکند.

نیازی نیست که به همه نبردها واکنش نشان دهید.لازم نیست که به همه استدلال‌ها یا منتقدان پاسخ داده شود. شما فقط استاندارد را بالا می برید و همه مخالفان از بین می‌روند.
@RavanNeviss


📌کرونا یک بحران جهانی است.
استفاده از ماسک، رعایت فاصله اجتماعی و عدم حضور در تجمعات و اماکن شلوغ از مهمترین و موثرترین روشهای جلوگیری از شیوع و گسترش آن است.
پزشکان و پرستاران در خط مقدم مبارزه با این بیماری قرار دارند. این فرشتگان سفید پوش به دلیل برخورد نزدیک با بیماران مبتلا و همچنین خستگی ناشی از فشار بالای کار در معرض ابتلا به این بیماری قرار دارند.
موثرترین راه کمک ما به پزشکان و پرستاران رعایت پروتکلهای بهداشتی و جلوگیری از گسترش بیشتر این بیماری است اما ما چه میکنیم؟
ماسک نمیزنیم چون خسته میشیم و حالت خفگی بهمون دست میده!
مسافرت میریم خب چون تو خونه پوسیدیم!
عروسی میریم و عروسی میگیریم خب چون مگه میشه عروسی نگرفت!
میریم رستوران و کافی شاپ غذا میخوریم خب شاید کرونا بخواد یک سال دیگه هم باشه!

📌کسانی که به پروتکلهای بهداشتی توجه نمیکنند در سراسر جهان قابل مشاهده هستند و تنها مختص ایران نیستند اما ...
📌خودم بارها در تاکسی و مترو شاهد این صحنه بودم که مردم با دیدن یک نقص در مدریت شهری و ... یا بینظمی مسافران در پیاده و سوار شدن به مترو و اتوبوس سریع میگن با این «مسولین ما پیشرفت نمیکنیم» «مترو ژاپن رو دیدی» و ...

📌کرونا و روشهای پیشگیریش یک آزمون یکسان برای تمام مردم جهان با هر سطح فرهنگ و پیشرفت است که مستاسفانه خیلی ها در این آزمون مردود شدند از جمله خودما...
همان مردان و زنانی که در #شهرک_غرب تجمع کردند، همان کسانی که عروسی گرفته اند و ...
همه و همه در قتل #مریم_رحیمی ، #پرستار_شیرازی و فرزند هفت ماهه‌اش دست داشتند

✏️ @RavanNeviss


به گرگ گفتن این گوسفندهایی که می‌دری، متعلق به یتیم‌ها و بیوه‌ها و پیرزن‌هاست. این مال خوردن ندارد
گفت: زود حرفتو بزن، گَله رفت
@RavanNeviss


اشیا را جایگزین عشق نکنید

هرجا که رفتم آدم‌هایی را دیدم که در پی تصاحب چیزهای نو هستند.
تصاحب ماشین نو، تصاحب یک ملک جدید، تصاحب اسباب بازی جدید. یا حتی یک حیوان خانگی زیبا مثل سگ یا گربه
بعد هم دوست دارند به همه بگویند می‌دانی به تازگی چی خرید‌ه‌ام؟

می‌دانی تفسیر من از این‌ها خریدها و چیزهای تازه چیست؟
من میگویم این‌ها در اصل تشنه عشق بوده‌اند ولی به جای عشق، این‌ها را جایگزین کرده‌اند.
آنها اشیاءِ بی‌جان را به جان پذیرفته‌اند و انتظار محبت از آنها دارند؛ اما فایده‌ای ندارد. شما نمی‌توانید مواد بی‌جان را جایگزین عشق کنید، جایگزین عطوفت، لطافت یا حس دوستی کنید.
شما نتوانسته‌اید عاشق شوید و عاشق کنید
ضعفتان را با اشیا و نمایش مد و لباس و آرایش می‌پوشانید

✍🏽 میچ البوم
📕 سه‌شنبه‌ها با موری

@RavanNeviss


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
فردی که در این ویدئو صحبت می‌کند یک نظریه ساختارمند برای فروپاشی دولت‌ها در زمان شوروی سابق را شرح می‌دهد.

او خود از ماموران ازشد کا‌گ‌ب در پروژه براندازی سیستماتیک بود که به روشنی، نقش سلبریتی‌های اجتماعی، سیاسی و حتی جنسیتی برای تکمیل پروژه فروپاشی را توضیح می‌دهد
او پس از فرار از شوروی، آموزش‌ و تجربیات خود را به دانشجویان و افسران اطلاعاتی آمریکا انتقال می‌دهد.

دیدن این فیلم باید با تامل و حوصله انجام شده و به خصوص به نمونه‌های تاریخی آن توجه شود. نمونه‌هایی که طی سالهای اخیر توسط آمریکا تجربه و تکرار شده است

@RavanNeviss


دنیا جای خطرناکیه.
نه به‌خاطر اونایی که کارهای بد می‌کنن،
به‌خاطر اونایی که می‌بینن و کاری نمی‌کنن.

Mr. Robot (2015 - 2019)


@RavanNeviss


📬 پیدا کردن نقطه ضعف دیگران، اندکی هوش می خواهد ...

ولی سوء استفاده نکردن از آنها، مقدار زیادی شعور ...

@RavanNeviss


‏دروازه‌بانی در مه

در سال ۱۹۳۷ در انگلستان یک مسابقه فوتبال بین تیم‌های چلسی و چارلتون به‌علت مه شدید در دقیقه ۶۰ متوقف شد. اما "سام بارترام" دروازه‌بان چارلتون ۱۵ دقیقه پس از توقف بازی همچنان درون دروازه بود(همین عکس)
او با حواس جمع در دروازه مانده و با دقت به جلو نگاه می‌کرد تا به گمان خودش در برابر شوت‌های حریف غافلگیر نشود. وقتی پانزده دقیقه بعد خبر لغو مسابقه را به او دادند سام بارترام با اندوهی عمیق گفت:

«چه غم انگیز است که دوستانم مرا فراموش کردند در حالی که من داشتم از دروازه آن‌ها حراست می کردم. در طول این مدت فکر می کردم تیم ما در حال حمله است و به رقیب مجال نزدیک شدن به دروازه ما را نداده است».

ماها با این مفاهیم نا آشنا نیستیم
بارها سنگری را حفظ کرده‌ایم که دیگران مدتها بود رهایش کرده بودند

نمی خواهم بگویم دنیا جای دوست داشتنی نیست اما یک‌چیز مسلم است: یک‌ تیم فقط به دلیل شکل لباسشان، تیم نمی‌شوند.
ما قبل از آن که قراردادهای اجتماعی را وضع و منعقد کنیم باید خودمان را درست کنیم

@RavanNeviss


اگر تو ثروتمند باشی، سَرما یک نوع تفریح می‌شود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی ...
اگر فقیر باشی بَرعکس، سَرما بدبختی می‌شود و آن وَقت یاد می‌گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف مُتنفر باشی !
کودکِ مَن !
تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد، مثلِ آزادی، ما تنها تویِ رَحِم برابر هستیم ...!


✍🏼 اوریانا فالاچی
📕 نامه‌به کودکی که هرگز زاده نشد

@RavanNeviss


ترجمان علوم انسانى dan repost
🎯 چرا پدرهایی که در سریال‌های کمدی می‌بینیم اینقدر دست‌و‌پاچلفتی هستند؟
— نقش «پدری» طی دهه‌های اخیر با مشکلات زیادی در زندگی خانوادگی روبه‌رو شده

📍به چند فیلم و سریالی کمدی‌ای که اخیراً دیده‌اید فکر کنید و نقشِ پدرها را در آن‌ها به یاد بیاورید. تصویر رایجی که احتمالاً به ذهنتان می‌آید چنین چیزی است: آدمی بی‌کفایت، احمق، با رفتارهای بچه‌گانه، نصیحت‌های بی‌ثمر و وسواس‌های خنده‌دار. کسی که از مدیریت زندگی‌اش عاجز است و همه از دستش عذاب می‌کشند. تحقیقی جدید نشان می‌دهد در کمدی‌های امروزی پدرها بیش از همیشه مسخره می‌شوند، در حالی که در واقعیت بیشتر از همیشه برای خانواده‌هایشان وقت می‌گذارند. چرا؟

🔖 ۱۲۰۰ کلمه
⏰ زمان مطالعه: ۸ دقيقه

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
http://tarjomaan.com/neveshtar/9813/

🔻خرید اشتراک چهار شمارۀ فصلنامۀ ترجمان

🔗 @tarjomaanweb


📭 فرصت نامشروع/ خب چرا ما نه؟ چرا فقط اونا؟


رابرت مرتون، جامعه‌شناس امریکایی در سال 1938 نظریه معروف «فشار ساختاری» خود را مطرح کرد. روح انتقادی حاکم بر این نظریه آن است که چرا در جامعه، فرصت‌های مشروع برای دستیابی به اهداف، به شکل عادلانه‌ای توزیع نمی‌شود؟ از نظر او همه افراد جامعه باید بتوانند بر اساس استعدادها و توانایی‌هایشان امکانِ برابرِ دسترسی به فرصت‌های مشروع را داشته باشند تا از طریق این فرصت‌ها زندگی شان را سامان دهند. مرتون این ویژگی را وضعیت مطلوب و نرمال یک جامعه می‌بیند.

«کلوارد» و «اوهلین»، دو جامعه‌شناسی بودند که بعدها نظریه مرتون را نقد کردند. آنها نام نظریه خود را « ساختار فرصت‌های نامشروع»(1) نهادند. به باور این دو، فرصت‌های نامشروع هم به همان اندازۀ فرصت‌های مشروع مهم است و مرتون نسبت به آنها غافل بوده است. آنها، شاید به طعنه، معتقد بودند که نه تنها فرصت‌های مشروع، بلکه فرصت‌های نامشروع هم باید در بین مردم به شکل عادلانه‌ای توزیع شود، نه آنکه تنها برای عده معدودی مهیا باشند.

فرض کنید که یک کارگر ساده بخواهد اختلاس بزرگی مرتکب شود، و یا نگهبان در ورودی یک درمانگاه بخواهد کالای قاچاق وارد کشور کند، و یا یک زن خانه‌دار بخواهد از شعبه مرکزی یک بانک وامی ده میلیارد تومانی دریافت کند، و یا یک جوان بیکار و بی‌پشتیبان بخواهد همزمان عضو هیأت مدیره چهارده سازمان اقتصادی باشد. همه اینها «فرصت‌های نامشروعی» هستند که افراد فاقدِ ژن خوب، اگر هم بخواهند، نمی‌توانند از آنها برخوردار شوند. در واقع این فرصت‌های مرغوب به شکلی عادلانه توزیع نمی‌شوند و فقط عدۀ معدودی -که در ایران بدون تردید به سیستم نزدیک‌اند- به آنها دسترسی دارند. نکته «کلوارد» و «اوهلین» آن است که ساختار فرصت‌های نامشروع هم مهم است و پرسش اساسی آن است که «فرصت‌های نامشروع» بیشتر در اختیار چه کسانی قرار می‌گیرد؟ و چرا باید در توزیع این فرصت‌ها شاهد بی‌عدالتی باشیم؟

طی دهه گذشته همواره دانشجویانم شکایت می کردند که چرا توزیع فرصت‌های مشروع، بله مشروع ، در کشور عادلانه نیست؟ چرا شرایط برابر برای برخورداری از فرصت‌های مشروع برای پیشرفت و ترقی مهیا نیست؟ اما در یکی دو سال اخیر گلایه‌های دانشجویانم دیگر این نیست. در واقع طرح مسأله و نوع سوال آنها کاملا تغییر کرده است. آنان بر پایه آنچه که هر روز از طریق رسانه‌ها می‌بینند و می‌شنوند دیگر کمتر از بی‌عدالتی در توزیع فرصت‌های مشروع گلایه دارند. دغدغه آنان بی‌عدالتی در توزیع فرصت های نامشروع (و نه مشروع) است. به معنای دقیق کلمه آنها خواهان عدالت در بی عدالتی هستند. بگذارید ساده‌تر بگویم.

آنها می‌پرسند: چرا ما نباید بتوانیم دزدی کنیم؟ چرا ما هم مانند نورچشمی‌ها نباید بتوانیم بخوریم؟ چرا فرصت اختلاس فقط در اختیار عده معدودی قرار دارد؟ چرا قاچاق فقط باید متعلق به از ما بهتران باشد؟ چرا ما هم نباید بتوانیم از سفره انقلاب هر چقدر که میل‌مان می کشد بی حساب و کتاب برداریم؟ آخر این چه عدالتی است؟

شاید این پرسش ها ساده به نظر برسند ولی نشانه تغییری نگران‌کننده در نگاه جوانان است. این پرسش‌ها سرزنش‌آمیز نیست و بدون تردید ریشه هایی دارد که باید در عملکرد حاکمان جستجویش کرد. چیزی دارد از دست می رود که احیاء آن دهه‌ها زمان خواهد برد.

✍ فردین علیخواه
(1) illegitimate opportunity structures

@RavanNeviss


#کتاب

تنها بودن به خودی خود نه بار معنایی مثبت دارد، نه بار معنایی منفی. همه چیز بستگی به نحوه‌ی تنها بودن دارد.

تنها بودن -به حال خود ماندن- موقعیتی است که هم بهترین لحظات زندگی را شکل میدهد، هم بدترین‌هایشان را.
ئی. ام. چوران در وصف آن وجه مثبت می‌نویسد: "در این لحظه تنها هستم. بیش از این چه میتوانم بخواهم؟ شادی‌ای بالاتر از این وجود ندارد. آری: گوش دادن به سکوتی که تنهایی‌ام را وسعت می‌بخشد.
از سوی دیگر، وصف آن وجه منفی را میتوان در تهوع سارتر سراغ گرفت: چنان غرق در تنهایی وحشتناکی بودم که به فکر خودکشی افتادم. تنها چیزی که جلویم را گرفت این فکر بود که هیچ کس، مطلقاً هیچ کس، از مرگ من متاثر نخواهد شد، و در مرگم حتی بیش از زندگی‌ام تنها خواهم بود.

📕 فلسفه تنهایی
✍🏽 لارس اسوندسن

@RavanNeviss


#کتاب

اگرچه مردم وانمود می‌کنند که به حق احترام می‌گذارند،
اما دربرابر هیچ‌چیز غیر از زور سر فرود نمی‌آورند.

📚 آدمِ اول
🖊 آلبر کامو

@RavanNeviss


همه ما نابینائیم،
هر کداممان به نوعی
آدم‌های خسیس نابینا هستند چون فقط طلا را می بینند،
آدم های ولخرج نابینا هستند چون امروزشان را می بینند، آدم‌های کلاهبردار نابینا هستند، چون خدا را نمی بینند،
آدم‌های شرافتمند نابینا هستند، چون کلاهبردارها را نمی بینند، خود من هم نابینا هستم چون حرف می زنم اما نمی بینم که شما گوش‌هایی شنوا ندارید.

📕 مردی که میخندد
✍🏻 #ویکتور_هوگو

@RavanNeviss


زندگی دیگران را نابود نکنیم ...

💠 جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟
_ پیش فلانی
+ ماهانه چند می‌گیری ؟
_ 3000 دلار
+ همه‌ش همین ؟ چطوری زنده‌ای تو ؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه ! خیلی کمه !!!
👈 یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد . صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد .
قبلا شغل داشت ، اما حالا بیکار است .


💠 زنی بچه‌ای را به دنیا آورد . زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون ، شوهرت برات چی خرید ؟
_ هیچی !
+ مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟!
👈 بمب را انداخت و رفت .
ظهر که شوهر به خانه آمد ، دید که زنش عصبانی است و ... . کار به طلاق کشید و تمام .


💠 پدری در نهایت خوشبختی است . یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟!!
👈 صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند ...


◽ این است ، سخن گفتن به زبان شیطان ...



❗ در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم :
🔸 چرا نخریدی ؟
🔸 چرا نداری ؟
🔸 چطور این زندگی را تحمل می‌کنی ؟ یا فلانی را ؟
🔸 چطور اجازه می دهی ؟



ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد ، یا از روی کنجکاوی یا فضولی ...
اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم !!!



♦️« کور » وارد خانه‌ی مردم شویم
و « کـَر » از آنجا بیرون بیاییم !

@RavanNeviss


👈حکایت اخراج مورچه!!

داستان مورچه و کارمند شدن او را شنیده‌اید؟ اگر شنیده یا خوانده‌اید، یک بار دیگر بخوانید، ضرر نمی‌کنید.

مورچه کوچکی بود که هر روز صبح زود سر کار خود حاضر می‌شد و بلافاصله کارش را شروع می‌کرد، مورچه خیلی کار می‌کرد و تولید زیادی داشت و از کارش هم راضی بود و همیشه خدا را شکر می‌کرد.

سلطان جنگل، آقای شیر از اینکه مورچه بدون رئیس کار می‌کرد بسیار متعجب بود و این همه فعالیت را باور نمی‌کرد، شیر پیش خودش فکر کرد که اگر مورچه بدون نظارت می‌تواند این‌همه تولید داشته باشد به‌طور مسلم اگر رئیس داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت. بنابراین آقای شیر یک سوسک را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارش‌های خوب مشهور بود به‌عنوان رئیس مورچه استخدام کرد. سوسک در نخستین اقدام خود برای کنترل مورچه ساعت ورود و خروج نصب کرد و چون به همکاری برای تایپ گزارش‌ها و بایگانی و پاسخگویی به تلفن‌ها و... نیاز داشت، یک عنکبوت استخدام کرد. آقای شیر از گزارش‌های سوسک راضی بود و از او خواست که از نمودار هم برای تجزیه و تحلیل نرخ و روند رشد تولیدی که به‌وسیله مورچه انجام می‌شود استفاده کند تا شیر بتواند این نمودارها را در شورای معاونان و مدیران نمایش دهد. سوسک برای انجام این امور یک رایانه و پرینتر لیزری خرید و برای اداره فناوری و اطلاعات یک پروانه زیباروی استخدام کرد. شیر به سوسک دستور پیگیری کارها را صادر کرد و سوسک به عنکبوت گفت و عنکبوت از پروانه، گزارش آمار روزانه خواست و پروانه هم به مورچه دستور داد که هر روز گزارش کار خود را ارائه کند تا نتیجه نهایی به آقای شیر داده شود تا شیر هم بتواند در جلسه هیات‌مدیره گزارش مناسب ارائه کند. مورچه که تا چند وقت پیش بسیار فعال بود و در محیط کارش احساس آرامش می‌کرد از این‌همه کاغذبازی اداری و جلسات مکرر و نوشتن گزارش روزانه و داشتن روسای متعدد، حسابی خسته و کلافه شده بود و نمی‌توانست به‌خوبی کارش را انجام دهد. شیر وقتی از نارضایتی مورچه آگاه شد به این نتیجه رسید تا فردی را به‌عنوان مدیر داخلی واحدی که مورچه در آن کار می‌کرد بگمارد و به همین منظور ملخ استخدام شد. نخستین کار مدیر داخلی خریداری یک فرش و میز و صندلی اداری برای کارش بود. ملخ همچنین احتیاج به رایانه و کارمند داشت آنها را از اداره قبلی خودش به این اداره مامور کرد تا به او در تهیه و کنترل کارها و بهینه‌سازی فعالیت مورچه کمک کنند. محیطی که مورچه در آن کار می‌کرد به‌مرور شلوغ و به مکانی فاقد شورونشاط تبدیل‌شده بود و همه نگران و پر استرس شده بودند و گزارش‌های رسیده نشان می‌داد که تولیدات مورچه به طور مرتب کمتر از قبل شده به همین دلیل ملخ، آقای شیر را قانع کرد که برای رونق دوباره کار باید به مطالعات هواشناسی پرداخت و شرایط زیست‌محیطی و مکان‌یابی را بازهم مورد بررسی قرار داد تا شاید با تغییر اکوسیستم منطقه یا جابه‌جایی محل کار، بازده کار مورچه افزایش یابد. بنابراین شیر یک جغد باپرستیژ را که به زبان دوم زرگری هم آشنایی داشت و خارجه هم رفته بود به‌عنوان مشاور عالی استخدام کرد تا امور را دوباره بررسی کند و مشکلات پیش روی مورچه را مشخص و راه‌حل نهایی ارائه کند. جغد سریع مرکز تحقیقات و آموزش را به کمک استادان بزرگ همچون زرافه و الاغ و فیل و گاو راه‌اندازی کرد و بعد از ۳ ماه صرف وقت، گزارشی در چند جلد تهیه کرد و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیش‌آمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است و طرح بهینه‌سازی نیروی انسانی و چارت سازمانی مشاغل با تعریف پست‌ها و عناوین شغلی را تقدیم آقای شیر کرد تا با کاهش نیروی انسانی، بهره‌وری افزایش یابد.
درست حدس زدید، نخستین کسی که به‌عنوان نیروی مازاد از سوی آقای رئیس اخراج شد همان مورچه بدبختی بود که روزگاری بدون آقابالاسر داشت کارش را انجام می‌داد، حالا هم تشخیص کاملا درست بود، زیرا مورچه به راستی دیگر انگیزه‌ای برای کار کردن نداشت.

و این است حکایت سیستمهای اداری ما

@RavanNeviss


از یک سرخپوست پرسیدند سم چیست؟ گفت هر چیزی که بیشتر از نیازمان باشد. سم میتواند قدرت، تنبلی، غذا، خودخواهی، آرزو، غرور، ترس، عصبانیت و ......... مثل اینها باشد
@RavanNeviss

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

2 323

obunachilar
Kanal statistikasi