میدونم که دیگه نمیشه به گذشته برگشت اما گذشته تاوان اون چیزی رو که درونش رخ داده رو ازت بلاخره میگیره. شانس بیاری خیلی زود و سریع تاوان رو پس بدی. نباید گذاشت اشتباهات، خطاها، حواسپرتیها، نتونستنها جمع بشه پشت سد اضطراب. باید خوب فکر کنی. مکث کنی. در لحظه جلوی اون انتخابهای لعنتی رو بگیری وگرنه سر و کارت با معادلات چند مجهولی از خانوادهی گذشتهست. من رعایت نکردم و اون سد شکست. الآن با هیچی نمیتونم بندش بیارم. بدوزمش. جلوش وایسم. فقط غرق میشم.
۵۷
۵۷