اگر در دنیا فقط یک زن واقعی پیدا میشد، آن زنْ مالی متیوسن بود، با این حال از ته دل آرزو میکرد که ای کاش مرد بود.
یک روز هم خواستهاش برآورده شد!
به خودش آمد و دید جرالد شده است: با قامتی صاف و چهارشانه راه میرفت، مثل همیشه عجله داشت که به قطار صبح برسد و، از شما چه پنهان، اعصابش هم کمی خرد بود.
حرفهای خودش در سرش میپیچید ــ نه که فقط آخرین حرفهایش، حتی حرفهایی که قبلترها زده بود، لبهایش را محکم به هم فشار میداد مبادا حرفی از دهانش دربیاید که بعداً پشیمان شود. ولی به جای اینکه خوشحال شود که دیگر آن موجود عصبانی با آن جثۀ ریزهمیزه در آفتابگیر خانه نیست، حس برتری به او دست داد و دلش به حال آن موجود ضعیف سوخت و علیرغم اعصاب خردش حس میکرد باید با آن زن مهربان باشد.
مرد شده بود! مرد واقعی ــ تنها فرقش با مرد واقعی این بود که ناخودآگاه خاطراتی داشت از زمانی که زن بود و همان خاطرات به او میفهماندند قبلاً زن بوده ولی الان دیگر مرد است.
از مجموعهداستانِ «کاغذدیواری زرد»
داستانِ «آخ اگر خودم مرد بودم»
شارلوت پرکینز گیلمن
ترجمهٔ نیلی انصار
اگر در دنیا فقط یک زن واقعی پیدا میشد، آن زنْ مالی متیوسن بود، با این حال از ته دل آرزو میکرد که ای کاش مرد بود.
یک روز هم خواستهاش برآورده شد!
به خودش آمد و دید جرالد شده است: با قامتی صاف و چهارشانه راه میرفت، مثل همیشه عجله داشت که به قطار صبح برسد و، از شما چه پنهان، اعصابش هم کمی خرد بود.
حرفهای خودش در سرش میپیچید ــ نه که فقط آخرین حرفهایش، حتی حرفهایی که قبلترها زده بود، لبهایش را محکم به هم فشار میداد مبادا حرفی از دهانش دربیاید که بعداً پشیمان شود. ولی به جای اینکه خوشحال شود که دیگر آن موجود عصبانی با آن جثۀ ریزهمیزه در آفتابگیر خانه نیست، حس برتری به او دست داد و دلش به حال آن موجود ضعیف سوخت و علیرغم اعصاب خردش حس میکرد باید با آن زن مهربان باشد.
مرد شده بود! مرد واقعی ــ تنها فرقش با مرد واقعی این بود که ناخودآگاه خاطراتی داشت از زمانی که زن بود و همان خاطرات به او میفهماندند قبلاً زن بوده ولی الان دیگر مرد است.
از مجموعهداستانِ «کاغذدیواری زرد»
داستانِ «آخ اگر خودم مرد بودم»
شارلوت پرکینز گیلمن
ترجمهٔ نیلی انصار