چند سال پيش هنگامى كه محاكمهٔ آيشمن را در اورشليم تشريح مىكردم از «عادى شدن بدى» سخن گفتم و منظورم از آن، نظريه يا آيين ويژهاى نبود بلكه امرى بود كاملاً واقعى، پديده ارتكاب جنايت هولناكى بود در مقياس عظيم، كه امكان نداشت بتوان به نوعى شرارت، يا بهنوعى بيمارى، و يا به مرام و مسلک مرتكب نسبت داد، كه شايد تنها وجه تمايزش سطحى بودن خارقالعادهٔ او بود.
با آنكه واقعيات، بىنهايت هولناک بود اما شخص مرتكب نه هراسانگيز بود و نه ديوانه، تنها ويژگى او در گذشته و نيز در رفتارش در جريان دادرسى و بازجويىهاى پليس، واقعيتى منفى (سلبى) بود: حماقت نبود، ناتوانى شگفتانگيز و ذاتىِ انديشيدن بود. او در نقش جنايتكار بزرگ جنگى همانگونه ظاهر مىشد كه در رژيم نازى. پذيرش قواعدى كاملاً مغاير، كوچكترين دشوارى برايش نداشت.
مىدانست كه آنچه در آن زمان وظيفه خود تشخيص مىداد اكنون جنايت نام گرفته است و قوانين كيفرى جديد را مانند يک زبان جديد مىپذيرفت و بس.
از کتابِ «اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی»
هانا آرنت
ترجمهی عباس باقری
چند سال پيش هنگامى كه محاكمهٔ آيشمن را در اورشليم تشريح مىكردم از «عادى شدن بدى» سخن گفتم و منظورم از آن، نظريه يا آيين ويژهاى نبود بلكه امرى بود كاملاً واقعى، پديده ارتكاب جنايت هولناكى بود در مقياس عظيم، كه امكان نداشت بتوان به نوعى شرارت، يا بهنوعى بيمارى، و يا به مرام و مسلک مرتكب نسبت داد، كه شايد تنها وجه تمايزش سطحى بودن خارقالعادهٔ او بود.
با آنكه واقعيات، بىنهايت هولناک بود اما شخص مرتكب نه هراسانگيز بود و نه ديوانه، تنها ويژگى او در گذشته و نيز در رفتارش در جريان دادرسى و بازجويىهاى پليس، واقعيتى منفى (سلبى) بود: حماقت نبود، ناتوانى شگفتانگيز و ذاتىِ انديشيدن بود. او در نقش جنايتكار بزرگ جنگى همانگونه ظاهر مىشد كه در رژيم نازى. پذيرش قواعدى كاملاً مغاير، كوچكترين دشوارى برايش نداشت.
مىدانست كه آنچه در آن زمان وظيفه خود تشخيص مىداد اكنون جنايت نام گرفته است و قوانين كيفرى جديد را مانند يک زبان جديد مىپذيرفت و بس.
از کتابِ «اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی»
هانا آرنت
ترجمهی عباس باقری