فیشته مینویسد: «موجودِ متعقلِ متناهی هیچ چیز بهجز تجربه در چنته ندارد؛ تجربه است که کلِ مایۀ اندیشهورزیِ او را شامل میشود. فیلسوف نیز ضرورتاً تحتِ همین شرایط است». فیلسوف در آغاز در تجربه غرق است، و تجربه همان چیزي است که فیلسوف باید آن را تبیین کند. اما نکتۀ مهم این است که امرِ تبیینکننده لزوماً و منطقاً خارج از امرِ تبیینشونده است. پس اصلِ فلسفه (امرِ تبیینگر)، هرچه باشد، نمیتواند در خودِ تجربه (امرِ تبیینشونده) باشد. لذا باید راهي یافت برای رفتن به ورای تجربه بدونِ برگذشتن از تجربه: استعلا به معنای کانتیِ کلمه.
از کتابِ «نظریهٔ رهایی»
کریستوف منکه
ترجمهٔ سیدمسعود حسینی
فیشته مینویسد: «موجودِ متعقلِ متناهی هیچ چیز بهجز تجربه در چنته ندارد؛ تجربه است که کلِ مایۀ اندیشهورزیِ او را شامل میشود. فیلسوف نیز ضرورتاً تحتِ همین شرایط است». فیلسوف در آغاز در تجربه غرق است، و تجربه همان چیزي است که فیلسوف باید آن را تبیین کند. اما نکتۀ مهم این است که امرِ تبیینکننده لزوماً و منطقاً خارج از امرِ تبیینشونده است. پس اصلِ فلسفه (امرِ تبیینگر)، هرچه باشد، نمیتواند در خودِ تجربه (امرِ تبیینشونده) باشد. لذا باید راهي یافت برای رفتن به ورای تجربه بدونِ برگذشتن از تجربه: استعلا به معنای کانتیِ کلمه.
از کتابِ «نظریهٔ رهایی»
کریستوف منکه
ترجمهٔ سیدمسعود حسینی