کانال شاهنامه


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


کانال شاهنامه،کانالی غیرسیاسی و غیرانتفاعی ست که به جستارهای شاهنامه ای،تاریخی و فرهنگ مردم می پردازد!

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


‏شاهنامه خوانی هنرمند ارجمند حمید رحیمی لردگانی در نشست هفتگی شاهنامه یاسوج ۱۴۰۳
@myshahname


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
بیست و پنجم اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت فردوسی، شاعر ملی، گرامی باد!
پی نویس !! : اینکه میگویم شاعر ملی، تعریف یا تعارف نیست، فردوسی به تمجید و تعریف یکی چون من نیازی ندارد! او به معنای دقیق کلمه ، شاعر ملی ست و اگر در همه‌ی دنیا ، تنها یک شاعر، ملی باشد، فقط فردوسی ست! بحثش مفصل است و بگذریم بهتراست اما یک نمونه اش :

فردوسی، برای ما اهالی ارجان و کهگیلویه نه تنها شاعری ملی که سراینده هویت بومی امان‌ است :
ولات ما ، زیدون را لهراسب ساخته، کاخ کیکاووس در حومه بهبهان هنوز برپاست! چهرزاد و شاه بهمن در دیل نشانه‌ی آبادی و برکت است. اژدهایمان را کیخسرو کشته تا آب به کشتزارهایمان برسد، تازه خودش هم مانده و در مغاره دنا زیست میکند. آتشکده اش روشن است و مردم گاه به گاه شیهه اسبش را میشنوند!
این تلَمان، تختگاه کیخسروست و آن تل خیمه گاه زال ! اشکفتمان جای کی قباد ست! البرز کوه در همین نزدیکی ها، در چرام است! اگر پای رستم از بسیاری زور در خاک میرفته و یا سم رخش زمین را شش و آسمان را هشت میکرده همه در خاک ما بوده، پیکر بیژن پراکنده در خاک ماست! شاید هر غباری که بر میخیزد، چشم بیژن باشد که به ما نگاه میکند! و هر طرف که ما بنگریم، انگار شاهنامه میخوانیم و این فردوسی ست که با ما سخن میگوید! اصلن فردوسی در توس زاده شد تا هویت ما مردمان اینجا را برایمان بازگو کند تا یادمان نرود که کی بوده ایم و که هستیم!
چگونه میشود سپاسش گفت؟ نمیدانم! اما خودش حساب گفته :

هر آنکس که دارد هُش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین!

آفرین بر فردوسی و گرامی باد روزش!

۱۴۰۱/۰۲/۲۵ روز بزرگداشت فردوسی

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی

@kohgilo


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
بیست و پنجم اردیبهشت ماه ، روز بزرگداشت فردوسی، شاعر ملی ، گرامی باد! این عکس را سال ۱۳۹۴ گرفته ام!

@kohgilo


تاریخ و ادبیات نفت dan repost
"زیدون و نوستالژی دکان مش‌جمعه"
(به بهانه درگذشت زنده‌یاد حاجی جمعه جهانی آخرین بازمانده کاسبان دهه چهل زیدون و به یاد پدرم که او را دوست می‌داشت)
"سردشت" پیش از آن که شهر بشود، ده بزرگی بود در ابتدای دشت زیدون، سر راه دیلم و بر کرانه شرقی رود زهره، مقابل تلِ‌چگا یا همان چگاسفلای معروف که پیدایش گورستان چندهزارساله‌اش، مهم‌ترین کشف باستانی ایران در سال‌های اخیر بوده است.
تا پیش از اکتشاف نفت و غرش بلدوزرهای کنسرسیوم در کوهسار پازنان، پیشه‌ی اصلی ساکنان این خطه، کشت و زرع بود اما اهالی افزون بر کشاورزی، عهده‌دار مشاغلی دیگر نیز بودند: از معمار و درودگر و خشتمال گرفته تا آسیابان و نانوا و سلمانی و کفش‌گر، از موذن و چاوشی و شروه‌خوان و جارچی گرفته تا کفن فروش و مرده‌شوی و متکفل امور کفن و دفن، همه در این ده بزرگ با مردمان چندپیشه زندگی می‌کردند.
یک دسته‌ی کوچک تاثیرگذار هم بودند که داد و ستد را در این خطه راه انداختند: "کسبه"، دکان‌داران و صاحبان ترازو! که جو و گندم و چلتوک و کنجد و پشم می‌خریدند و آذوقه و خواربار و پارچه می‌فروختند.!
به اتکای این عده، بازار کوچک سردشت در اوایل دهه چهل شکل گرفت و یک پیله‌وری بالنسبه پررونق و رو به رشد ایجاد شد که از بنک‌داری‌ شهری بهبهان تغذیه می‌کرد..
این بازار، در دهه پنجاه عبارت بود از تعدادی انگشت‌شمار دکان که به‌جز خواربارفروشی حاج‌غلام معماری که از نخ و سوزن گرفته تا پیت نفت و کپسول گاز عرضه می‌کرد، مابقی، نیازهای روزمره مردم را تامین می‌کردند. یک پیشخوان و بعدها میز فلزی، یک ترازوی شاهین‌دار دوکفه، یک دفتر کاهی، یک فانوس نفتی چینی، یکی دوتا تله‌موش و تعدادی قفسه چوبی کل لوازم ضبط و ربط این دکان‌‌های متفرق در جای‌جای ده بود.
در این بین "مَش‌جمعه جهانی" صاحب مغازه‌ای بود در خیابان اصلی و اطرافش تا چشم کار می‌کرد به‌جز یک خواروبارفروشی کوچک، دکانی به چشم نمی‌خورد.
اوایل دهه شصت، سردشت رو به پیشرفت گذاشت؛ خیابان اصلی آسفالت شد، برق‌ کشیدند و کمتر از دودهه بعد دیوارهای کاهگلی فروریختند و درهای کرکره‌ای در دوسوی خیابان مثل قارچ روییدند تا جایی که می‌رفت دکان قدیمی مش‌جمعه، در زرق و برق فروشگاه‌های جدید، از یادها برود. پیرمرد، اما ماند با همان کت و پیراهن و تنبان تترون و همان چارپایه زهوار دررفته چوبی و گعده‌ و قرار روزانه‌ی پیرمردهای ده در آستانه دکانش.
او تا اسفندهزار و چهارصد ماند تا رکورددار قدیمی‌ترین کاسب سردشت و یادآور خاطرات محو شده در غبار زمان باشد. به هر روی، مش‌جمعه برای ما یادآور خانه‌های خشت و گلی و دوران جنگ و کوپن ارزاق و مروت و انصاف بازار بود. مردی بی‌تکلف، کم‌حرف، رازدار، بی‌حاشیه و خوشنام که تا آخر عمر به سنت‌ بازاریان قدیم بهبهان پایبند ماند و به شیوه‌ی خودش، مشتری‌مداری کرد: کم‌فروشی نکرد، نسیه فروخت، پول دستی هم داد و ورشکست هم نشد! زهی سعادت!
کاش یکی پیدا شود، دوباره دکان مش‌جمعه را بازکند! دستکم بعدازظهرها، تا گعده‌ی عصرانه پیرمردهای سردشت از هم نپاشد!
علمدار متولی ۴فروردین۱۴۰۱
( عکس: زیدون نیوز


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
امروز ششم فروردین سالروز بر افلاک شدن کیخسرو از کوه اسطوره‌ای دنا ست!

@kogilo


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
از : استاد #فریبرز_رضایی

@kohgilo


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
میرنجات اصفهانی، گلچین معانی.pdf
159.1Kb
مقاله ای از مرحوم استاد #احمد‌گلچین‌معانی در مورد #میرنجات‌دهدشتی

@kohgilo


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
#آسمان_ریسمان

#معرفی‌کتاب : #تذکره‌نصرآبادی
بخش دوم


...و شاعر دیگر ، #میرزاعبدالعال است ، #نجات تخلص که به #میرنجات مشهور است. پدرش#میرمحمدمومن‌حسینی متولد #دهدشت و خودش زاده اصفهان بوده، من دوست دارم او را دهدشتی بگویم اما گویا خودش مایل بوده اصفهانی خوانده شود! او از شعرای مشهور اواخر دوره صفوی و مشهورترین شاعر کهگیلویه در این دوره است. شاگرد صائب تبریزی و #وحیدقزوینی ست و استاد و دوست بسیاری از شاعران همعصر خود. نام و شعرش در بسیاری از تذکره ها آمده است. از جمله در کتاب #تذکره‌المعاصرین‌حزین نوشته‌ی دوستش #محمدعلی‌حزین‌لاهیجی که نام او را عبدالعال آورده (اما در بعضی دیگر از نسخه‌‌ها تذکره‌حزین ازجمله موجود در دانشگاه #تهران ، #عبدالمعالی آمده است.). #آتشکده‌آذر هم همین نام را ذکر کروه اما در #ریاض‌الشعرا‌ ی #واله‌داغستانی ،#شمع‌انجمن و #ریاض‌العارفین‌لکنهوی به صورت #عبدالعالی آمده است. مرحوم #آدمیت نام عبدالمعالی را پذیرفته و استاد #گلچین‌معانی نام عبدالعالی را ، هر چند که به من نمیرسد پا در گیوه بزرگان کنم اما بگمان من همان عبدالعال درست است چرا که نصرآبادی و حزین همدوره و همشهری و از این مهمتر از دوستان میرنجات بوده اند و این اشتباه از آنان بعید است ، از طرف دیگر شاید عبدالعال برای ما نامانوس باشد اما همین نام را در خانواده‌ی از علمای #فرارود در همان دوره هم دیده‌ام.
به هر روی نجات شخصیتی شناخته شده بوده و تذکره نویسان از صفات پسندیده او بسیار گفته اند، طبعش لطیف و نادره گو، اما شوخ طبعی هاش مورد پسند واله داغستانی نبوده و به قول #آذربیگدلی قابل ذکر هیچ تذکره ای نبوده "چون در آنزمان این طریقه‌ی غیرمرضیه شایع بوده و جناب سیدمشارالیه درین فن سرآمد معاصرین بوده" !
میر نجات از منشیان دربار شاه‌سلیمان بوده،بارها شعرش در "حضور اشرف" خوانده شده، مدایح میگفته و پاداشها گرفته ، علاوه بر شعر نستعلیق را هم خوب مینوشته، میگویند قریب ده هزار بیت سروده و از او سه کتاب باقی مانده است : #دیوان‌اشعار ، #مثنوی‌مسیرالسالکین و #مثنوی‌گل‌کشتی که این آخری در سالهای اخیر به تصحیح #مهرداد‌اکبری به چاپ رسیده است.شنیده ام دیوانش هم چاپ شده اما ندیده‌ام.میرنجات در سال ۱۱۲۲ و کمی قبل از هجوم افغان درگذشته و در اصفهان به خاک سپرده شده است. از میر نجات اشعار زیادی در تذکره ها نقل شده است اما من یک بیتش را بسیار دوست دارم که بعنوان نخستین مطلب در هنگام آغاز به کار کانال #تاریخ‌ارجان‌و‌کهگیلویه آورده‌ام و آن این ست:

"رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد

ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم! "

از دیگر اشخاصی که نامش در این تذکره آمده #میرمحمدمومن‌حسینی‌‌‌ ست. او پدر میرنجات بوده که به نوشته‌ی نصرآبادی : "نویسنده‌ بی قرینه‌ای بوده و مثل او محاسبی از حشو عدم به بارز وجود نیامده. در اوایل حال مستوفی #میرزاحبیب‌الله‌صدر بوده و بعداز آن مستوفی کوه‌گیلویه بوده و بعد از فوت #الله‌وردی‌خان مستوفی #استرآباد شد.الان شغلی ندارد" . نکته اینکه اینالله وردی خان را نباید با الله‌وردی‌خانگرجی بیگلربیگی فارس و کهگیلویه در دوره شاه عباس نخست اشتباه گرفت، بلکه منظور #الله‌وردی‌خان‌قوللرآغاسی پسر #خسروخان بیگلربیگی #شروان است که در دوره شاه سلیمان به حکمرانی کهگیلویه و سپهسالاری کشور انتخاب گردید و تا زمان مرگ، یازده سال در این سمت بود.

در ادامه مطلب گذرمان به نام حکام کهگیلویه در دوره صفوی خواهد افتاد...‌

۱۴۰۰/۰۲/۲۹

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی

@kohgilo


#آسمان_ریسمان

#معرفی‌کتاب : #تذکره‌نصرآبادی
بخش اول
در مطالب پیشین از علاقه ام به تذکره ها و دلایل آن سخن گفته ام و به وسع چندتایی را معرفی کرده‌ام، اما در میان تذکره ها، تذکره نصرآبادی چیز دیگری ست.
#تذکره‌الشعرا معروف به تذکره نصرآبادی کتابی ست از شاعر و ادیب قرن یازدهم هجری ، #میرزامحمد‌طاهر‌نصرآبادی. آنگونه که از نامش پیداست از اهالی #نصر آباد #اصفهان است، روستا یا شهرکی که جایگاه دانشمندان و عرفا بوده است. نویسنده از خانواده ای فاضل است که در عهد #شاه‌صفی مشهور به #شاه‌سلیمان‌صفوی، جانشین #شاه‌عباس‌‌دوم، میزیسته است و بر خلاف آنکه فردی قانع و بدور از قدرت بوده اما بسیار محترم تا آنجا که شاه به خانه اش میرفته و او این کتاب را به نام او نوشته است.
"پ.ن : قبلن #تذکر‌ه‌دلگشا را معرفی کرده بودم اثر #میرزاعلی‌اکبرشیرازی ملقب به #نواب و متخلص به #بسمل ، که او هم شاه به خانه اش رفته! علی الحساب این دو را داشته باشیم تا بعد! "
تذکره نصرآبادی نزدیک به هزار شاعر عصر صفوی و نزدیک به دوران نویسنده را معرفی میکند و نام بسیاری را از گمنامی در تاریخ رهانیده است. دریایی از اطلاعات دارد که به کار دهها و صدها پژوهش می آید که فقط باید خواند تا یافت.
حیفم می آید اگر نگویم این نامها، چه مشهور و چه گمنام ازسرتاسر ایران بزرگ در کنار هم نمی آمد اگر بهانه اش دُر دّری نبود پس بی ربط نیست وقتی میگوییم حتا هویت قومی و بومی ما هم مدیون زبان ملی ست، شیرین زبانی که زبان مادری هیچ قومی نیست اما زبان همه‌ی اقوام ایرانی ست و این هم از ظرایف فرهنگی ملت ایران است، پس گرامی و بزرگ میداریم امروز را که روز بزگداشت فردوسی بزرگ است و گرامیداشت زبان فارسی.

سهم جنوب و تاریخش در تذکره نصرآبادی کم نیست، یکی از معدود کتب دوران صفوی ست که به نام #قشقایی اشاره میکند، نام چندین و چند شاعر از #لرستان و #بختیاری و #شولستان بگیر تا شوشتر و #اردکان و #کازرون و... را با نمونه‌ی از ابیات آورده، که همه ارزشمند است. اما از حوصله این کوتاه نوشته بدر است، پس بگذاریم و برویم به آنچه که به ولایت خودمان یعنی #کهگیلویه و #بهبهان مربوط است:

از شاعرهای همولایتی امان که در کتاب به او اشاره شده است یکی #میرمحمدیوسف‌بهبهانی متخلص به # نگاهی ست. او را از نجبای بهبهان دانسته و "درکمال آدمیت و شرم و در نهایت مردمی و آزرم، حقا مَلَکیست در لباس بشر" خدا می داند، آدم کیف میکند وقتی از همولایتی اش اینگونه تعریف میشنود! نام نگاهی با عنوان #میرزامحمد‌بهبهانی در #نگارستان‌سخن هم آمده است. هر چند نصرآبادی دو بیت را که خودش از زبان نگاهی شنیده است آورده اما بیتی که در نگارستان سخن آمده را بیشتر پسندیدم:

"قطره‌ی آب خضر عمر ابد می بخشد
التفات ِکمِ صاحب نظران بسیار است"

و دیگر #نظمی‌بهبهانی ست شاعری "در کمال صلاح و درویشی" ، تحصیلکرده که مدتی در اصفهان و سپس در شیراز اقامت داشته است. چند بیت از او آمده از جمله :

"خدنگ غمزه بنظمی زدی و آه کشید
زبان بریده مگر آفرین نمیدانست ! "

در کتابخانه مجلس نسخه ای از دیوانی خطی ست بنام #محمدمیرک‌بهبهانی شاعر سده یازده که انگار با همین چند بیت تذکره نصرآبادی روشن شده که همین نظمی بهبهانی ست.

و دیگر #ملافاخر‌بهبهانی ست. ملافاخر از دوتایی قبلی مشهورتر است چرا که نامش در کتب دیگر از جمله #آتشکده‌آذر ، نگارستان‌سخن #ریاض‌العارفین و #فارسنامه‌ناصری هم آمده است.

و دیگر #آصف‌بهبهانی ست ، هر چند نصرآبادی دوبیتی از او آورده اما انگار بیشتر شخصیتی سیاسی بوده تا شاعر، آصف وزیر #امامقلی‌خان مشهور، #بیگلربیگی‌فارس‌و‌کهگیلویه بوده است. در همین مطلب دوباره از امامقلی خان سخن خواهیم گفت. ادامه دارد....

۱۴۰۰/۲/۲۵

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی

@kohgilo


کتاب #جنگنامه_کهگیلویه کتابی است به نظم و نثر که قسمت نظم آن به تقلید از #شاهنامه_فردوسی و در بحر متقارب سروده شده است!
این کتاب به درخواست #ولی_خان_بویراحمدی و توسط #محمد_ابراهیم پسر #آخوند_نظرعلی_زیدونی و در قرن سیزدهم هجری قمری به رشته تحریر درآمده است.
جنگنامه کهگیلویه توسط جناب آقای #نصیر_هادی_پور_چرامی تصحیح و تحشیه شده و در ذیل کتاب " #درآمدی_بر_تاریخ_کوه_گیلویه" در سال 1392 به چاپ رسیده است.

گوشه ای از #جنگنامه_کهگیلویه

رسیدن سلبعلی خان به سپاه عباسقلی خان و سنگر بستن ایشان

همانا که کردار گردان سپهر
همیشه چنین بود با کین و مهر

یکی را برآرد به چرخ بلند
یکی را کند خوار و زار و نژند

بگفتا قلی خان سران سپاه
که سنگر ببندید در این جایگاه

کشیم انتظار ای شه ارجمند
مبادا که دشمن رساند گزند

بگفت این و از جای برخاستند
دلاور سران،سر بپیراستند

دگر باره گفتا به ملا حداد
که چون تو دلاور ز مادر نزاد

تو پشت سپاه مرا یاوری
در آن جای دشوار بند سنگری

چو بشنید آن گه برانگیخت رخش
منم گفت شیراوژن تاج بخش

همان گه روان شد در آن جایگاه
گو شیر فش با درفشی سیاه
....

@myshahname


شاهنامه خوانی در ممسنی:

" جمیع طوایف ممسنی...شغل اعلی و ادنی،شهنامه خواندن است و اطفالشان هم بعد از ختم قرآن،شروع بخواندن شهنامه مینمایند و از این راه است که اغلب آنها جنگجو و جنگ آور بوده...".

سفرنامه میرزا فتاح خان گرمرودی تبریزی(دوران قجری)

@myshahname


چاغداش قشقایی dan repost
پسر گر تو زایی ایا نوشخند
ز من این نشان را به بازوش بند

بگفت این و رو سوی ایران نهاد
پسر از پس چند مه چون بزاد

ورا نام سهراب کردش نیا
گمارید بر وی پرستارها

چو سالش فزون آمد از هفت و هشت
به تنها گرفتی ره کوه و دشت

نمودی بسی کارهای سترگ
گهی گور کشتی گه آهو و گرگ

گوزنان و شیران به نخچیر او
به یکسان بدی در بر تیر او

به ده سالگی شد یکی پهلوان
خداوند شمشیر و گرز گران

پدر را از او داشت مادر نهان
که تا او نگردد به ایران روان

شبی گفت با مادر خویشتن
که ای تیر چون زلف تو روز من

ز نام پدر گر نسازی خوشم
به ایزد تو را یا که خود را کشم

چو سهراب را مام دل خسته دید
چو در نام رستم به گوشش رسید

ز مادر چو نام پدر را شنید
هماورد خود در جهان کس ندید

 افراسیاب  آگهی چون رسید
که سهراب را سر به کیوان رسید

به پیران بفرمود افراسیاب
که در پیش سهراب شد باشتاب

سزوار لشکر کشی هر چه هست
ز اسبان تازی و از پیل مست

ز خرگاه دیبا و از تخت زر
هم از گوهرین تاج و زرین کمر

به هومان و گَرسیوَس نامدار
بده ترك شمیر زن صد هزار

روان کن به همراه سهراب زود
ز جیحون شان بگذران همچو دود

که تا رو به استخر ایران نهد
به آسایش تن دمی نغنوند

به کاوس و رستم شکست آورند
سر تخت ایران بدست آورند

روان گشت هومان به فرمان شه
ببرد آنچه با خود سپه

چو  پیران به شهر سمنگان رسید
فزون ز آنچه بشنیده سهراب دید

نخستین زبان بر درودش گشود
پس آنگاه بخشایش شه نمود

نشانید سهراب پیران به پیش
نوازش ورا کرد ز اندازه بیش

بدو گفت سهراب کای نامجو
سران سپه را به من نام گو

چنین داد پاسخ سپهدار تور
ز سهراب یل چشم بد باد دور

که گرسیوس آن گرد نام آور است
که شه را برادر، ترا رهبر است

دگر دان که هومان بود آن جوان
 برادر مرا و ترا پاسبان

روان گشت سهراب یل سوی شان
بسی بوسه زد در سر و رویشان

همی دست گرسیوس او را به دست
نشاندش ز بر، خود فروتر نشست

بفرمود تا می گساران خویش
می و رودشان آوریدند پیش

به پیران چنین گفت سهراب گُرد
که کار شهان خرد نتوان شمرد

به این گونه بخشش شه افراسیاب
چو پاداش خواهد به من گو جواب

چنین گفت پیران که ای دادخواه
تو را داد شه تاج و تخت و سپاه

همی تا به مردی ببندی میان
به دست آوری تاج و تخت کیان

ز گیتی کنی گم تو کاوس را
سر از تن بُری رستم و توس را

بدو گفت سهراب فرمانبرم
 ز فرمانش ار سر دهم نگذرم....


@chaghdash_q


چاغداش قشقایی dan repost
👁‍🗨
#روزنامه_چاغداش ۱۴۰۰/۲/۲۵

#۲۵_اردیبهشت_روز_فردوسی
□پیوند ترکان نفر با شاهنامه ی فردوسی
□علی اکبرخان نفر و شاهنامه
#بهزاد_اسفندیاری




چو فردوسی اندر جهان شعر کس
نگفت و نگوید از این پیش و پس
در مورد سیاوش کسرایی می گویندکه اگر وی تنها شعر "آرش" را سروده بود، خود بیانگرآن است که شاعري بزرگ بوده است. با توجه به تنها شعری که از علی اکبر خان نفر؛ رئیس ایلات نفر و بهارلو به جا مانده است، می توان گفت این موضوع در مورد علی اکبر خان نفر نیز صادق است.
متاسفانه در مورد احوال و تاریخ زندگی علی اکبر خان نفر اطلاعات فراوانی جز به صورت محدود در کتاب های روضه الصفا، فارسنامه ناصری، حدیقه الشعراء و روزنامه کلانتر وجود ندارد. علی اکبر خان در اواسط سلسله قاجاری همزمان با محمد علی خان؛ رئیس ایل قشقایی می زیسته است. از علی اکبر خان تنها یک مثنوي بسیار زیبا به سبک فردوسی که بازآفرینی نبرد رستم و سهراب می باشد، بیشتر به جا نمانده است. دیوان او مشتمل بر اشعار گوناگون بوده که اکنون اثری از آن نیست.
در مورد موقعیت سیاسی اجتماعی و نیای علی اکبر خان نفر به توضیحات مختصری از کتاب های فوق الذکر بسنده می شود . فارسنامه ناصری خوانین ایل نفر را از "طایفه زمان خانلو" که بازماندگان زمان خان هستند، معرفی می کند (فارسنامه ناصری ص ۱۵۸۵).  پل معروف زمان خان بر روی رودخانه زاینده رود در شهر "سامان شهرکرد" توسط زمان خان نفر در سال ۱۰۲۲ هجری قمری ساخته شده است.
"پس از زمان خان، حاج حسین خان نفر در زمان دولت نادرشاهی و سلطنت کریمخان اعتباری تمام در مملکت فارس داشت، راتق و فاتق امور دیوانی بود و حکومت ایل نفر و بهارلو در در کف کفایتش به اقتدار می گذشت."
(فارسنامه ناصری ص ۱۵۸۵)
در روزنامه کلانتر خاطرات میرزا محمّد کلانتر فارس که به رخدادهای  جنوب ایران پرداخته است، درباره قدرت و نفوذ حاج حسین خان نفر در شیراز و استان فارس بارها سخن به میان آمده است (کلانتر ص ۲۱ تا ۳۶) و بعد از وفات او  فرزندش  محمد تقی خان نفر به جاي پدر برقرار گردید.
(فارسنامه ناصری ص ۱۵۸۵)
 در کتاب حدیقه الشّعراء در توصیف محمدتقی خان نفر آمده است که
"محمّدتقی خان در زمان خود که مقارن حکومت زندیّه و اوایل قاجاریّه می باشد، در نمره اوّل بزرگان فارس بوده و بر تمام رؤسای ایلات فارس حتّی قشقایی تقدم داشت و بعد از فوت محمّدتقی خان نفر است که اعتبار جانی خان قشقایی زیاد شد."
(حدیقه الشّعراء،احمد دیوان بیگی شیرازی،ص ۱۷۸).
پس از درگذشت محمّدتقی خان "خلف صدقش، مجمع آداب و رسوم، مالک رقاب منثور و منظوم، قدوه بزرگان و زبده خوانین زمان، صاحب کمالات، ناظم ابیات، نادره زمان علی اکبرخان نفر شاعر "انجم" تخلص، بعد از وفات پدر به حکومت ایلات نفر و بهارلو برقرار گردید و در ایام جوانی چند سال در اصفهان توقف کرده، فنون عروض و قافیه را بیاموخت و درخدمت جناب آقاي حاجی محمدحسین خان صدر، والی اصفهان، محرم راز و مخزن اسرار گردید و بعد از وفات والد خود به شیرازآمده به حکومت بهارلو و نفر برقرار گردید و در زمان فرمانروایی نواب اشرف والا، فریدون میرزا، فرمانرواي مملکت فارس در سال ۱۲۵۳ و ۱۲۵۴ و ۱۲۵۵ به منصب ایشک آقاسی باشی (رئیس تشریفات) سرافراز گردید و در سال ۱۲۶۹ وفات یافت.
(فارسنامه ناصری، ص ۱۵۸۴).

عشایر ایران از دیر باز انس و الفتی تمام با شاهنامه فردوسی داشته اند و شاهنامه ها و جنگنامه های موجود که از اقوام ایرانی به جا مانده شاهد این پیوند عمیق و دیرین است. شعری که از علی اکبرخان نفر به جا مانده، سندی است ارجمند که بر حضور و نفوذ فردوسی و شاهنامه در میان ترکان جنوب به ویژه ایل نفر شهادت می دهد. جنگنامه میرزا ماذون قشقایی نیز اثری در این سبک و سیاق است.
این شعر علی اکبر خان نفر در فارسنامه ناصری آمده است که بازآفرینی بخشی از زندگی سهراب و رستم است:
شبی سُرخ رو از می کامران
فتادم به درگاه صدر جهان

به بزمی چو فردوس آراسته
مهیا در او هر چه دل خواسته

بر آن شد که تا آزماید مرا
پس از آزمودن ستاید مرا

بفرمود کانجم یکی داستان
ز سهراب و رستم به نظم آر و خوان

چو فرمان او شد درِ گوش من
ز سر رفت یکبارگی هوش من

بلی گر چه باشد گران کوه پیل
نیارد گذشتن ز دریای نیل

چه فردوسی اندر جهان شعرکس
نگفت و نگوید از این پیش و پس

روانش ز یزدان فروزنده باد
بر او آفرین ز آفرینده باد

ز فرمان او چون نبودم گزیر
شدم خسته، ناچار فرمان پذیر

به نام خداوند دانای پاك
که از آب و آتش ز باد و زخاك

جهانی به این خوبی آراسته
به پاداش او بندگی خواسته

شناسا نباشد به ذات تو کس
تو خود خویشتن را شناسی و بس

چو رستم به شهر سمنگان فتاد
سمنگان شهش دختر خویش داد

یکی ماه نو دید دلشاد و خوش
ز رستم شد آبستن آن ماه وش

بدو گفت رستم که شد دیرگه
که من دور ماندم ز در گاه شه

ز رفتن به ایران ندارم گزیر
ز من این گرانمایه گوهر بگیر


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
بیژن فرهنگ دره‌شوری (زادهٔ ۱۳۲۲ در گچساران) کارشناس، پژوهشگر و هوادار محیط زیست، بوم‌شناس و عکاس طبیعت اهل ایران است.

دره‌شوری از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۷۶ از مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست ایران بود. در سال ۱۳۷۹ مسئولیت اداره محیط زیست منطقه آزاد جزیره قشم را بر عهده گرفته و علاوه بر تأسیس ژئوپارک قشم به‌عنوان خاورمیانه نسل لاک‌پشت پوزه عقابی را در این جزیره از خطر انقراض نجات داد.

زیرگونهٔ بومی ایران (جزیرهٔ فارور) آهوی کوهی به پاس تلاش‌های وی برای محیط زیست ایران و شناسایی این زیرگونه Gazella gazella dareshurii نام‌گذاری شده‌است.

آثار :

پارک ملی بمو

پروانه‌های ایران (اثر مشترک با وازریک نظری)

پستانداران ایران (اثر مشترک با فرد آرلند هرینتون)

پناهگاه حیات وحش بختگان

شناسنامه پارک ملی گلستان

طبیعت ایران (اثر مشترک با نصرالله کسرائیان)

طبیعت قشم

و کتابچه‌های متعددی درباره مناطق حفاظت‌شدهٔ ایران

بیوگرافی از : ویکی پدیا


@kohgilo


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
روز #معلم گرامی باد

اولین دوره دانشسرای عالی عشایری فرزندان کهگیلویه و بویراحمد سال ۱۳۳۷ بهبهان .

ردیف اول از راست به چپ

۱- داریوش کمایی باشت
۲- ابوعلی دفتردار دانشسرا بهبهانی
۳-بهروز محمدحسینی سی سخت
۴-علی شهبازی باشت
۵-عبدالعلی باقی ریاست دانشسرای عشایری بهبهان
۶-محمدتقی صالحی سرابننیز
۷-معتمد بهبهانی
۸-نجف زینل زاده بویراحمد گرمسیر
۹- مصطفی کمال قشقایی
۱۰- راهرو بهبهانی

ردیف روم از راست به چپ

۱- سرایدار دانشسرا ناشناس ایستاده سمت راست ستون
۲-امراله جهانبین بویراحمد
۳- یعقوب غفاری بویراحمد
۴-محمدکریم موسوی دوگنبدان
۵-فریدون شریفی باشت
۶- یداله حسینی دوگنبدان
۷ -بهمن حبیبی دوگنبدان
۸- خلیفه مبصری دوگنبدان

ردیف سوم از راست به چپ

۱- ابراهیم گرامی سرابننیز
۲-مردانی بویراحمد
۳-عطا طاهری بویراحمد
۴- خلیفه عنقا باشت
۵- خلیفه کفایی دوگنبدان
۶- اله بخش حبیبی باشت
۷-فضل اله محمدی سوق
۸-محمد پرویزی چرام

@kohgilo


تاریخ ارجان و کهگیلویه dan repost
#آوازبومی: یار یار #لری‌بویراحمدی

شعر از : دکتر #مصطفی‌مبارکی

آواز : #کورش‌اسدپور

تحریرهای زنده یاد #شیخ‌علیمرادتنهایی

سبک : #نشمین‌چرامی

جشنواره شعر گویشی #اهواز ۱۳۹۳

@kohgilo


اين نمودهاي  طبيعي سخن، در نزد سعدي، به آنجا مي‌رسد كه حتي غزليات و قصايد او هم تحت تاثير سخن فردوسي و فضاي شاهنامه قرار مي‌گيرد.
سعدي و تقليد از زبان شاهنامه
بسياري گفته‌اند كه باب پنجم بوستان سعدي، پيروي (:تقليد) از داستان‌هاي شاهنامه و زبان حماسي فردوسي است و گويا سعدي خواسته است در اين بخش به رو در رويي و دشمني با فردوسي برخيزد. به راستي هم سخن سعدي در اين بخش از«بوستان» به يكباره از بلندي فرو مي‌افتد، چرا كه تربيت سعدي فراخور حماسه‌گويي نيست.
 نكته‌ی ديگري كه بايد به آن اشاره كرد آن است كه سعدي در نثر هم حماسه‌وار سخن مي‌گويد. آن‌گونه كه احساس مي‌كنيم، او نه تنها مي‌تواند سخن فردوسي را در چكامه‌ی غنايي خود بازسازي كند، بلكه در نثر هم توانايي انجام چنين كاري را دارد. همان تصويرهايي كه فردوسي در شاهنامه با التهاب و هيجان مي‌آفريند، سعدي در نثر گلستان پديد مي‌آورد. بدين‌گونه، مي‌توانيم به اين نتيجه برسيم كه سعدي بزرگوار، شاگرد فردوسي است اما اين شاگردي و اثرپذيري در زبان و دريافت‌هاي ناخودآگاه فرهنگي او از منش الگوساز فردوسي است. سعدي بر رخش سخن فردوسي سوار مي‌شود اما در ميدان‌هاي روزگار خود مي‌تازد و مرد زمانه‌ی خود است. سخن فردوسي و انديشه‌ی او، چنان تاثيري در ناخودآگاه سعدي گذاشته است كه او در لحظه‌هاي رهايي كه زلال سرزمين خود را به ياد مي‌آورد، بي‌گمان از داستان‌هاي شاهنامه اثر و الگو مي‌پذيرد.

@myshahname


*«بهره‌گيري سعدي از شاهنامه‌ي فردوسي»*
عنوان سخنراني دكتر منصور رستگارفسايي، شاهنامة‌شناس و استاد زبان و ادبيات فارسي، است. چكيده اي از این سخنراني به مناسبت یکم اردیبهشت- روز سعدی به خوانندگان تقدیم می‌شود.
سعدي و شيفتگي او به شاهنامه‌ي فردوسي
پيدايي سعدي، رخدادي زاييده‌ی فرهنگ و انديشه‌ی ايراني است. سعدي سخنوري است كه از آغاز با فرهنگ ايراني آشنايي داشته است. آموزگار او در اين راه، بي‌گمان، فردوسي است. از اين رو با چنان پاسداشتي از فردوسي ياد مي‌كند و نام او را بر زبان مي‌آورد كه گويي براي سعدي نام فردوسي سپند است. سعدي هنگامي كه نام فردوسي را مي‌آورد، در كنارش صفت پاكزاد را هم مي‌گذارد. اين «پاكزادي» تنها واژه‌اي ستايش‌آميز براي نشان دادن تبار خانوادگي فردوسي نيست. بلكه سعدي اين پاكزادي را در «ايران‌زادي» و سربلندي ايراني بودن مي‌شناسد. اين شيفتگي به فردوسي نشان‌دهنده‌ی دلبستگي فراوان سعدي به آن شاعر بزرگ زبان فارسي است. از سويي ديگر، سعدي با يادكرد از شاهنامه، مي‌كوشد تا تاريخ درخشان باستاني ايران را با اخلاق و دانش روزگار خود درآميزد.
شاهنامه، كتاب ذهن و زبان سعدي است
سادگي و زيبايي زبان سعدي وام‌گرفته از فردوسي و شاهنامه است. سعدي آن اندازه به شعر حماسي نزديك مي‌شود كه شما ترديد مي‌كنيد كه آيا آن شعرها از سعدي است يا از فردوسي! درست است كه سعدي اين پرورش زباني و روح ناخودآگاهي را از فرهنگ ايراني گرفته است، اما فردوسي است كه بخش بزرگي از ذهن و اندیشه‌ی او را مي‌سازد و شكل مي‌دهد. از همين رو است كه پهلوانان اساطيري شاهنامه در همه‌ی آثار سعدي خود را نشان مي‌دهند هرچند گاهي در سايه‌ی انديشه‌هاي ديگر او قرار مي‌گيرند. به هر روی، فردوسي براي سعدي چنان ساختار ذهني مي‌سازد كه شاهنامه كتاب مهم ذهن و انديشه‌ی سعدي مي‌شود.
سعدي حتا به پهلوان‌هايي كه در حكايت‌هايش نشان مي‌دهد و بازگو مي‌كند، رنگ و رويي حماسي مي‌دهد. از اين راه مي‌توان دريافت كه او اساطير ايراني را خوب مي‌شناخته است. پس بایسته است كه به اين سويه (:جنبه) از هنر ناشناخته‌ی سعدي توجه بيشتري بشود.
سعدي انسان روزگار پريشاني و شكست و نااميدي است. انسان زمانه‌اي است كه همه چيز آن دچار آشفتگي فرهنگي است. اما فردوسي انسان روزگار اميد است، روزگاري كه تمدن ايراني از نو استقلالش را به دست آورده است و پس از سه-چهار سده، به هويت ديرينه¬ی خود رنگ و بویي تازه داده است. در دوره‌ی ساماني كه فردوسي آغازين سال‌هاي زندگي‌اش را مي‌گذراند، آزادانديشي، غرور ملي و استقلال ايراني پهناي خراسان بزرگ را در برمي‌گيرد. فردوسي با اين غرور ملي، بزرگ و پرورده مي‌شود، او براي ايراني كتابي مي‌خواهد كه بازتاب انديشه‌هاي ملي‌اش باشد و شناسنامه‌اي مي‌خواهد كه داراي ارزش‌هاي اخلاقي و انساني باشد. فردوسي از قهرماناني سخن مي‌گويد كه براي ايران مبارزه كردند و نگاهبان ايران بودند. اما بينش سعدي، بينش ناخودآگاهي است. از اين رو، شيوه‌ی او با فردوسي متفاوت است.
با اين همه، اگر بپرسيم كه سعدي به كتاب شاهنامه چگونه نگاه مي‌كند، بايد چنين پاسخ داد كه براي او شاهنامه، كتاب گذشتگان و آيينه‌ی پندآموزي آيندگان است. سعدي شاهنامه را دستور و راهنماي زندگي و بازتاب نيك و بد روزگاران مي‌داند.
سعدي هنگامي كه مي‌خواهد ديرينگي جهان را يادآور شود، براي نشان دادن درستي سخن خود، شخصيت‌هاي شاهنامه را نمونه مي‌آورد. همين مساله ميزان تاثيرپذيري سعدي از شاهنامه را روشن مي‌سازد. او شكوه و بزرگي سرزمين مادري خود را از راه شاهنامه مي‌شناسد و سنجه و ترازويش براي شناخت گذشته‌ی باستاني ايران، كتاب فردوسي است.
درآميختگي حكمت سعدي با حكمت باستاني شاهنامه
در زبان ما بسياري از سخنان سعدي به صورت زبانزد (:ضرب‌المثل) درآمده‌اند. شگفت است كه بسياري از اين زبانزدها، اشاره‌هاي آشكاري به پهلوانان و شخصيت‌هاي شاهنامه دارند. اين جاست كه حكمت جاري و زنده¬ی سعدي با حكمت باستاني شاهنامه درآميخته مي‌شود. بسياري از اين پادشاهاني كه سعدي زندگي و رفتار آنان را به ديده‌ی پند مي‌نگرد، همان شخصيت‌هاي آشناي شاهنامه‌اند همانند انوشيروان، فريدون و ديگران.
وزن شاهنامه نيز در حكايت‌هاي سعدي اثرگذار است. البته روح عرفاني سعدي گاهي بر زبان و آهنگ (:لحن) او اثر مي‌گذارد اما ابزار سخن و اصطلاحاتي كه به‌كار مي‌برد، همان است كه در شاهنامه مي‌يابيم. هر چند اين ابزارها در خدمت انديشه‌هاي عرفاني سعدي و بنيان‌هاي فكري ديگر او قرار مي‌گيرند، چون روزگار سعدي، روزگار گردن نهادن و شكست بود. پيداست كه او نمي‌توانست از تاثير چنان زمانه‌اي بركنار بماند. پس شگفت نيست اگر سخن حماسي سعدي، گاه يكباره از بلندي فرو مي‌افتد و روح تسليم به خود مي‌گيرد. اما نتيجه‌گيري‌هايي كه در پايان بيت‌ها مي‌كند، دگرگوني با فضاي شاهنامه و روح حاكم بر آن ندارد.


"و در آثار آمده است که ملائکه در گرد عرش عظیم‌اند، کلام ایشان به #فارسی‌دری است. و #حسن‌بصری رحمه الله می‌گوید که اهل بهشت را زبان #پارسی است."

#فضائل‌بلخ، ابوبکر عبدالله بن عمر بن محمد بلخی، ص۲۹

@myshahname


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#تبریک‌نوروزی

کاری از : #انجمن‌شاهنامه‌گچساران

نقال : #راحیل‌حیدری

مدرس نقالی : #بهادر‌زمانی

انجمن شاهنامه گچساران برای تمامی آنان که در گوشه‌ گوشه‌ی جهان #نوروز را پاس میدارند، بویژه هم میهنان ارجمند، آرزوی سالی پر از شادی، تندرستی و برکت را از خداوند بزرگ خواهان است! نام خدا، شاد باشید و دیر زیوید!

@myshahname

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

198

obunachilar
Kanal statistikasi