درود بر دوستان عزیز و هموندان ارجمند! شاد باشید!
با اجازه شما یک نکته را بگویم و شما دعوت کنم به خاندان یکی دو مطلب قدیمی که مرتبط با موضوع است و یک تمت بچسبانم به موضوع نصیرالملک!
از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، بعد از نشر مطالب احساس کردم در حق نصیرالملک کمی اجحاف کرده ام!!
به نظر من رعایت اصول در نوشتن مطلب مجازی کلی سخت تر از کتاب است، باید بحر را در کوزه بریزی، آنهم اگر تاریخی باشد که روده دراز میخواهد و چانهی گرم، معلوم است که سخت ست و کم و زیاد میشود بویژه اگر داعیه بیغرضی و انصاف را داشته باشی.
این یک بحث جدید نیست و موضوعی بلند و آکادمیک است که آیا یک مورخ میتواند کاملن انصاف را نوشته اش رعایت کند؟ البته که در تهش پاسخ خیر است. در هر صورت علایق، سلائق، منابع و هزار چیز دیگر خواهی و نخواهی بر ذهن و نوشته تاثیر میگذارد.حالا نه اینکه من خودم را مورخ و حتا تاریخ دان بدانم، نهایتش یک علاقمندم که تاریخ میخوانم و چند کلمه ای مینویسم و چند نفری هم میخوانند، اما در همین اندک هم باید تلاش به انصاف داشت.
مطالب را که دوباره خواندم احساس کردم که در مورد نصیرالملک کمی سیاه نمایی شده،همانگونه که روی احتشام الدوله را زیادی بیاض نشان میدهد. نه اینکه اینها که گفتم نبوده، بیشتر هم بوده اما انگار سیاق نوشته مخاطب را به پیش داوری وا میدارد بدون اینکه درنظر بگیرد که بسیاری از رفتارهای آدمی و مخصوصن اهل قدرت به جبر تابع زمان و مکان است. نمیدانم! شاید شیشه های رنگی مسجد نصیرالملک نمک گیرم کرده!
یک مثال دیگر بزنم که بدانید درنوشتن رعایت انصاف چقدر سخت میشود:
در میان شخصیت های تاریخی کریم خان زند را بسیار دوست دارم اما سه کارش را نمیپسندم، اول اینکه چرا خود را شاه ایران نخواند؟ چرا که شاه در فرهنگ شرقی لزومن به معنی رئیس کشور یا راس حاکمیت یا به قول غربی ها head of state نیست، واژهی شاه در هویت ما بعدی روحانی و عرفانی داشته و قبل از آنکه جنبهی سیاسی داشته باشد، جنبه ای روانی داشته است. اینکه هنوزم هم ما به امامان و امامزادگان خود لقب شاه و شاهزاده میدهیم و پیران طریقت را شاه میگوییم، بازمانده همین نگرش است. حالا این علاقهی شخصی من را هم اضافه کنید که چرا یک لر نباید شاه باشد؟
دیگر اینکه چرا خراسان را فتح نکرد تا تمامیت ارضی ایران را تکمیل کند؟
به گمانم اینها ریشه در ذهنیت نا آگاه او از مولفه های قدرت و حاکمیت و دولت داشته است و این خبط ها با وکیل الرعایا و حق نمک ولی نعمت توجیه نمیشود چون وقتی با اصول آشنا نباشی توان خدمت به مردم یا به قول خودشان رعیت را هم کم کرده ای. بگمانم یکی از ریشه های وقایع تاسف برانگیز بعد از مرگش همینها بوده.
حتا اگر دوستدارش باشیم و بخواهیم این مفاهیم را مدرن بخوانیم، درست نمیشود چرا که به واقع این مفاهیم، مدرن نیستند و کهن الگویند و فقط در دوران مدرن ،مدون، محدود و قانونمند شده است بویژه آنکه اگر ایران هزاران سال ایران مانده و قدیمی ترین ملت تاریخ است وجود همین مفاهیم به اصطلاح مدرن در ناخودآگاه تاریخی و حافظهی جمعی اوست.
سوم ،کارنامه او و زندیه برخلاف همتباری و روابطه حسنه با سایر مناطق فارس، در کهگیلویه و بهبهان کارنامهی قابل قبولی نیست و دولت مستعجلشان در این منطقه تمام به جنگ و محاصره و غارت گذشت که سر سبدش ساختن کله مناره در زیدون از رئوس همولایتی هایمان بود که روی چنگیز و تیمور را سفید کرده و از کریمی چون او بعید بود! اگر زنان در قلعه گلاب از ترس بر باد رفتن سیرت، خود را از کوه به پایین انداخته اند اول بار در لشکر کشی او بوده و بعد در دورهی قجر تکرار شده است.
اینها را گفتم که به اینجا برسم شما جای یک مورخ، اگر آگاهانه نخواهی شاید ناخودآگاهت موقع نوشتن کمی قلم را بلرزاند این است که میگویم رعایت بیغرضی و انصاف کار سختی ست بویژه اگر بخواهی کوتاه بنویسی!
بگذریم، همیشه مطالبم را خودم شروع میکنم اما اتمامش با خداست و معلوم نیست به کجا میرسد و چون عمدتن فی البداهه است و فرصت اصلاح ندارد کلی چپ و راست میزند، مثل همیشه پوزش خواهم!
دعایی بکنم و مطلب را به پایان ببرم :
خدواند به همه ما انصاف،بیغرضی، راستگویی و شهامت اقرار و اصلاح و پوزش خواهی بدهد.
مطالب پیشین که مرتبط با خانواده قوام است را میتوانید با جستجوی کلیدواژه خاندان قوام بیابید.
۱۴۰۳/۰۸/۲۲
#مهدیخادمیانزیدونی
@kohgilo