در جهانی با عظمت این جهان و با وجود میلیاردها کهکشان و آمدن اینهمه انسان و رفتن آن ها، شما دلخوش به چه هستید که چنین خشک و جدی و عبوس به جنگ همگان رفته اید؟ تصور نمی کنید زیادی ماجرای انسان را جدی گرفته اید؟ هرگز فکر نکرده اید که این زندگی در این شکلش که انباشته از آمدن و رفتن انسانهای بزرگ و کوچک بسیار بوده است اصولا پروژه ای چندان مهم نیست و تمام تلاش انسانها فقط این بوده است که این بی معنایی زندگی را اندکی معنادار سازند تا بتوانند بودن خود را تحمل کنند و بعد از این جهان بروند؟ چرا تصور می کنید در مرکز عالم جای دارید و رسالت هدایت بشر را بر عهده دارید؟ اندکی از این جهان فاصله بگیرید، موسیقی بشنوید، با مردم گفتگو کنید، به دیدار طبیعت بروید، با نوه های خود بازی کنید، از دشمن شناسی فاصله بگیرید، در چشمانهای انسانها دیگر حیرت و راز متفاوت بودن را ببینید و آرام و ریلکس با همه چیز ، به ویژه قدرت، برخورد کنید و بگذارید تمامی این مردم در این زندگی نقش خود را ایفا کنند و سیاست را امری همگانی بدانند. چه چیز شما را اینگونه سرسخت و جدی در جنگ با مردم و جهان نگه داشته است؟ آن را بشکنید و به سان مولوی عاشقانه به مردم عشق بورزید تا در نتیجه عاشقی با مردم شایسته معشوقی شوید.
۴.جناب آقای خامنه ای اینروزها روزهای آخر عمر شما و همه هم نسلان شماست. من و امثال من نیز زود به شما خواهیم پیوست. وجود مرگ به زبان آن فیلسوف به ما می گوید که ما هیچوقت نمی توانیم مجموع شویم و بگوییم همه چیز تحت کنترل ماست. اندیشه مرگ اندیشه رهایی و آزادی است. اکنون که به مرگ نزدیکتر هستید رویکرد خود به زندگی و قدرت و سیاست را تغییر دهید و با مبنا قرار دادن دو اصل " برگشت ناپذیری" و " بخشایش" طرح دیگری آغاز کنید و نام خود را از بسیاری سیاهی ها دور سازید. برگشت ناپذیری یعنی دیگر نمی توان کاری برای گذشته ای که بر ما گذشته است کرد، اما بخشایش یعنی هنوز امید باقی ست. آنچه به عنوان عقلانیت سیاسی دو ولی فقیه ممکن شده است چیزی جز یک پروژه ویرانگر نبوده است. حالا که قدرت هنوز در دست شما متمرکز است دستور دهید فرآیند تغییرات سیاسی در کشور آغاز شود. در این میان با گفتگوی مستقیم با آمریکا و استفاده از تمامی اشکال خلاقیت در گفتگو با این کشور خطر جنگ را از کشور دور کنید و بعد از ممکن شدن این تحولات با مردم خداحافظی کنید و از آنها بخواهید که مطابق دو اصل برگشت ناپذیری و بخشایش شما را ببخشند. مولانا در وصف رابطه اش با فرزندش می گوید:" او از من بود، اما من مالکش نبودم". این را شما در وصف دنیا و قدرت هم می توانید بگویید:" قدرت از آن من بود، اما من مالکش نبودم". از قدرت خداحافظی کنید و اندکی در آرامش در کنار خانواده زندگی کنید که همه ما دیر یا زود رفتنی هستیم. بگذارید راه جدید در این کشور آغاز شود و از این کشور چیز دیگر بسازد.
۵. این قاعده غلط که هر کس شما را خطاب قرار داد بلافاصله با حضور در دادگاه مواجه می شود را نیز منحل سازید و دستور دهید بگذارند همه مردم بدون ترس با شما سخن بگویند. نعوذ بالله شما که از خداوند برتر نیستید. ما روزانه صدها بار از خداوند گله میکنیم و باز نام او را مایه آرامش خود می سازیم. این چه رسمی ست که شما در سیاست این مملکت بنیان گذاشته اید. احترام شما واجب اما سخن گفتن با شما هم حق مردم است. شما رهبری برای مردمید نه بر مردم. از همین عید دستور دهید فضای کشور و سیاست آن دگرگونه شود. نگذارید این تصور در مردم شکل بگیرد که ما همه چیزمان ، حتی حکومت دیندارانمان بر ما ، "غیر عقلانی" ست.
۶. امیدوارم گفتگوی این معلم جامعه شناسی با شما بهانه ای برای گفتگوی ساده تر همگان با شما و شما با همه مردم شود. ما دانشگاهیان که با هزینه همین مملکت درس خوانده ایم، هم وظیفه داریم و هم حق ماست که در خصوص آنچه بر سرزمین ما می گذرد سخن بگوییم. اگر اهل فرهنگ یک سرزمین نتوانند با یکدیگر گفتگو کنند این به معنای مرگ اندیشه در آن سرزمین است. چهار خواهر " عشق، ایمان، آزادی، عدالت" اصول زندگی من هستند. آنچه با شما گفتم ترکیبی از این چهار اصل بود. امیدوارم جامعه ما بتواند مبتنی بر این اصول الگویی چون آفریقای جنوبی برای دیگر مردمان شود و به آن ها نشان دهد که همواره امید وجود دارد. در پایان بگویم من خودم را برای بیست سال زندگی در زندان آماده کرده ام. هیچ چیز برای من شیرین تر از خلوت و سکوت نیست. اگر با وجود تمامی این حرفها، نیروهای تحت امرتان دستور به زندان دادند من با روی باز آن را می پذیرم اما باز از آنجا هم به شما پیام خواهم داد:" بدون بخشایش آینده ای در کار نخواهد بود".
مصطفی مهرآیین
معلم جامعه شناسی
http://t.me/mostafamehraeen
۴.جناب آقای خامنه ای اینروزها روزهای آخر عمر شما و همه هم نسلان شماست. من و امثال من نیز زود به شما خواهیم پیوست. وجود مرگ به زبان آن فیلسوف به ما می گوید که ما هیچوقت نمی توانیم مجموع شویم و بگوییم همه چیز تحت کنترل ماست. اندیشه مرگ اندیشه رهایی و آزادی است. اکنون که به مرگ نزدیکتر هستید رویکرد خود به زندگی و قدرت و سیاست را تغییر دهید و با مبنا قرار دادن دو اصل " برگشت ناپذیری" و " بخشایش" طرح دیگری آغاز کنید و نام خود را از بسیاری سیاهی ها دور سازید. برگشت ناپذیری یعنی دیگر نمی توان کاری برای گذشته ای که بر ما گذشته است کرد، اما بخشایش یعنی هنوز امید باقی ست. آنچه به عنوان عقلانیت سیاسی دو ولی فقیه ممکن شده است چیزی جز یک پروژه ویرانگر نبوده است. حالا که قدرت هنوز در دست شما متمرکز است دستور دهید فرآیند تغییرات سیاسی در کشور آغاز شود. در این میان با گفتگوی مستقیم با آمریکا و استفاده از تمامی اشکال خلاقیت در گفتگو با این کشور خطر جنگ را از کشور دور کنید و بعد از ممکن شدن این تحولات با مردم خداحافظی کنید و از آنها بخواهید که مطابق دو اصل برگشت ناپذیری و بخشایش شما را ببخشند. مولانا در وصف رابطه اش با فرزندش می گوید:" او از من بود، اما من مالکش نبودم". این را شما در وصف دنیا و قدرت هم می توانید بگویید:" قدرت از آن من بود، اما من مالکش نبودم". از قدرت خداحافظی کنید و اندکی در آرامش در کنار خانواده زندگی کنید که همه ما دیر یا زود رفتنی هستیم. بگذارید راه جدید در این کشور آغاز شود و از این کشور چیز دیگر بسازد.
۵. این قاعده غلط که هر کس شما را خطاب قرار داد بلافاصله با حضور در دادگاه مواجه می شود را نیز منحل سازید و دستور دهید بگذارند همه مردم بدون ترس با شما سخن بگویند. نعوذ بالله شما که از خداوند برتر نیستید. ما روزانه صدها بار از خداوند گله میکنیم و باز نام او را مایه آرامش خود می سازیم. این چه رسمی ست که شما در سیاست این مملکت بنیان گذاشته اید. احترام شما واجب اما سخن گفتن با شما هم حق مردم است. شما رهبری برای مردمید نه بر مردم. از همین عید دستور دهید فضای کشور و سیاست آن دگرگونه شود. نگذارید این تصور در مردم شکل بگیرد که ما همه چیزمان ، حتی حکومت دیندارانمان بر ما ، "غیر عقلانی" ست.
۶. امیدوارم گفتگوی این معلم جامعه شناسی با شما بهانه ای برای گفتگوی ساده تر همگان با شما و شما با همه مردم شود. ما دانشگاهیان که با هزینه همین مملکت درس خوانده ایم، هم وظیفه داریم و هم حق ماست که در خصوص آنچه بر سرزمین ما می گذرد سخن بگوییم. اگر اهل فرهنگ یک سرزمین نتوانند با یکدیگر گفتگو کنند این به معنای مرگ اندیشه در آن سرزمین است. چهار خواهر " عشق، ایمان، آزادی، عدالت" اصول زندگی من هستند. آنچه با شما گفتم ترکیبی از این چهار اصل بود. امیدوارم جامعه ما بتواند مبتنی بر این اصول الگویی چون آفریقای جنوبی برای دیگر مردمان شود و به آن ها نشان دهد که همواره امید وجود دارد. در پایان بگویم من خودم را برای بیست سال زندگی در زندان آماده کرده ام. هیچ چیز برای من شیرین تر از خلوت و سکوت نیست. اگر با وجود تمامی این حرفها، نیروهای تحت امرتان دستور به زندان دادند من با روی باز آن را می پذیرم اما باز از آنجا هم به شما پیام خواهم داد:" بدون بخشایش آینده ای در کار نخواهد بود".
مصطفی مهرآیین
معلم جامعه شناسی
http://t.me/mostafamehraeen