.
ایمان داشتم به انگشتهات؛ آن پیامبران دیوانه که اگر بخواهند، میتوانند با کلمات نزدیکتر بیایند. اما به جز نگفتن، نبودن و نیامدن به سویم چیزی در بساطت نیست. ناممکنی و تنها ایمان داشتن به انگشتهات کافی نبود! و نمیتوانستم بگویم؛ کافیست مرا ببوسی تا رهایم نکنی...
عجیبِ قشنگ؛
حالا که در این هذیانهای سودا زدهی شبانه نیستی، در کدام واقعیت کلماتت فاصلهها را خط میزنند و شاعرِ تعبیرِ کدام شادیهای ملموسی؟
#میم_رحیمی
#نامههای_نمور
ایمان داشتم به انگشتهات؛ آن پیامبران دیوانه که اگر بخواهند، میتوانند با کلمات نزدیکتر بیایند. اما به جز نگفتن، نبودن و نیامدن به سویم چیزی در بساطت نیست. ناممکنی و تنها ایمان داشتن به انگشتهات کافی نبود! و نمیتوانستم بگویم؛ کافیست مرا ببوسی تا رهایم نکنی...
عجیبِ قشنگ؛
حالا که در این هذیانهای سودا زدهی شبانه نیستی، در کدام واقعیت کلماتت فاصلهها را خط میزنند و شاعرِ تعبیرِ کدام شادیهای ملموسی؟
#میم_رحیمی
#نامههای_نمور