تی‌شین|معصومه رحیمی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: San’at


زائرِ مِه| کارورزِ دائمِ تصویر و قلم| #میم_رحیمی

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


اگه خواستید برای دی ماه عکاسی با موبایل‌و ثبت نام کنید کانال دومو ببینید و بخونید. کانال رضایت هم پیشنهاد می‌شه یه نگاه بندازید. هشتگ #هنرجوهام و نمونه کارهاشون هست. رزومه هم بگردید گذاشتم..
@miim_rs


چقد این کلمه‌ها خوبن؛
می‌ترسم شعرهایی را که زیرِ خاک خواهم گفت
نتوانم برای کسی بخوانم.

*شهرام شیدایی


تی‌شین|معصومه رحیمی dan repost
عشق علی خوش اومدی.
*عیدتون مبارک
❤️


اگر مرا خواست
بگویید: رفته باران‌ها را تماشا کند.

*بیژن جلالی


بهشت را باور کرده‌ام
همین‌جادر رگ‌های اندوهم

*شهرام شیدایی


با خبر شدیم یکی از بستگانِ جوانِ ما دچار صانحه شده و کُماست، منت بذارید سرم «حمد شفا» و «امن یجیب» بخونید.
🙏


میم رحیمی| عکاسی با موبایل dan repost
.
عکاس: خودم
ابزار عکاسی: S24 ultra


*آخرین غروبِ آذرِ ۱۴۰۳

#عکس‌هام


.
و نوازش دست‌هایی زنانه دارد.

#میم_رحیمی


.
دیشبِ مهتابی و برگ‌های یخ‌زده‌ی اکلیلی
یک‌شنبه| ۲۵ آذر ۱۴۰۳


از رِندِش گذشتیم و به بارش برف رسیدیم.
شنبه| ۲۴ آذر

❄️
#عکس‌هام




.
گیر کرده‌ام
شبیه به سطری بلند
در گلوی زنی
که شاعر نیست...


*سید مهدی مرکبیان


.
دیوانِ دیوانه‌ی تو
بهمنِ پُر شکوفه‌ایست
با هزار بیتِ ساده‌ی عاشقانه..
چشم ببند و بشنو
این کلماتِ روزمره را
ای
لطیفِ سخت...

#میم_رحیمی


کلماتِ دم‌دستی| نیمه‌ی دوم بهمن ما درخت‌های پرشکوفه‌داریم که بعدش با برف نابود می‌شن.


.
بودنت؛
دلیل دیرینه‌ی تنفسم
و عطر تَنت
جهانِ معطر! من، می‌پرستمت.

لبخندت
دلیلِ عزیمتِ ابرهای اندوه از خیال من
و حواسم
همیشه پرتِ منحنی لب‌هایِ تو

صدات
علت استجابت دعا
و ترجمانِ
«فاستجبنا له و نجیناه من الغم»

برق چشم‌هات
نورِ خزیده بر تاریکی شبانه‌ام!
و دست‌هات ظهرِ نیمه‌ی مردادِ
لابه‌لای رشته‌های بلندِ مخملِ سیاه..

این سطرها
در میانه‌ی وداع ماست؛

پاشنه می‌کشی به رفتن
و دور می‌روی!

ای رفتنت
ناخن میانِ پیراهن
و نخ‌کشیِ احوال من
می‌روی و تمام ماندن را به باد می‌دهی..

ادامه‌ی بعثتِ سرانگشتانِ سردِ من
کجا می‌روی؟
من گیر کرده‌ام به تو،
به خطوط مرزی تنت.
به من؛
به شهیدت زیر پوستِ تنت، کمی جا می‌دهی؟

#میم_رحیمی




انسان چیزی نیست جز داستان‌هایی که خلق کرده...

*همین


نوشتم؛ هنر توی وجودش مثل سرطان بدخیمه ولی با پایانِ خوش. عاقبت به‌خیر شدن هنر در جسم انسانی و از حالت درونی و روحانی به ظاهر و زیستِ همیشگی تبدیل شده. فردی با زیستِ هنریِ تاثیرگذار.
هنری قابل بسط به تمام «تو»ها.


نمی‌دونم چرا بعد از دیدن ماشینِ روشن و راننده‌ی خیره به شعله‌های آتیش کنار اتوبان گفتم: یکی‌و کشته و حالا به سوختنش نگاه می‌کنه‌. و در حالی که صدای چه خشن و از سمت چپم می‌شنیدم دنبالِ برشته‌ترین گوشه‌ی سنگک بودم.


.
کوه‌ها و درخت‌ها


درس که نمی‌خونید ولی روزتون مبارک

*روز دانشجو

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.