.
بودنت؛
دلیل دیرینهی تنفسم
و عطر تَنت
جهانِ معطر! من، میپرستمت.
لبخندت
دلیلِ عزیمتِ ابرهای اندوه از خیال من
و حواسم
همیشه پرتِ منحنی لبهایِ تو
صدات
علت استجابت دعا
و ترجمانِ
«فاستجبنا له و نجیناه من الغم»
برق چشمهات
نورِ خزیده بر تاریکی شبانهام!
و دستهات ظهرِ نیمهی مردادِ
لابهلای رشتههای بلندِ مخملِ سیاه..
این سطرها
در میانهی وداع ماست؛پاشنه میکشی به رفتن
و دور میروی!
ای رفتنت
ناخن میانِ پیراهن
و نخکشیِ احوال من
میروی و تمام ماندن را به باد میدهی..
ادامهی بعثتِ سرانگشتانِ سردِ من
کجا میروی؟
من گیر کردهام به تو،
به خطوط مرزی تنت.
به من؛
به شهیدت زیر پوستِ تنت، کمی جا میدهی؟
#میم_رحیمی