تی‌شین|معصومه رحیمی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: San’at


کارورزِ دائمِ تصویر و قلم| زائرِ مِه| #میم_رحیمی
•پیام ندهید

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


.
دستم سوخت و تا عمیق‌ترین نقطه‌ی قلبم حسش می‌کنم. با گریه نشستم به دستم که در ظاهر سالمه ولی می‌سوزه نگاه می‌کنم.

*روزمره


بی‌نام گوشه‌ی یکی از کتاب‌هام نوشتمش، نتیجه‌گیری‌م از محتوای کتاب بوده یا از دیگران‌ه یادم نیست:
راز جنگل‌ لابه‌لای برگ‌هاست و باد رازدارِ تمامِ جنگله..




.
ای بدیل تو از مسلم صدا در مکث! بخواب بخواب رفته چه داند تابوت بر شانه‌ی کیست؟

*سیروس رادمنش


حالا هی تلاش کنید برنده‌ی تابوت‌کشی و نشون دادنِ صمیمیت بیشتر باشید..




.
هر جا دلت تنگ من است
سراغی از دریا بگیر...

*مهدی ایوبی


.
جاخوش کرده در خیالِ نمورِ من؛
بیا و در ضیافتِ
دوباره‌ی حضورت با بوسیدنم
شعرِ تکان دهنده‌ای را تمام کن،
و شاعری باش برای آنان که هنوز نیامده‌اند...

#میم_رحیمی‌
#نامه‌های_نمور


+کتاب‌هاتو بخون.
-تموم شدن، پدر خوانده‌رو اجازه بده بخونم
+زووووووده، خیلی زود.

مکالمه‌ی من و مهدی در عصری که گذشت.

#بچه‌های_عجیبم (هشتک فراموش شده از کانال قدیم)


.
سر به هوای من
ننوشته‌ام که نخوانی؛ کمی بمان و کلماتی را که برای تو جاگذاشته‌ام، بخوان.
نمی‌دانی چه ضیافتی بود حضورت که پروانه‌های آبی را در قلبم به پرواز در می‌‌آورد و حالا دور مانده‌اند از کسی که می‌شناسند. گاهی گمان می‌کنم همه چیز تمام شده، از دهان افتاده، یخ کرده اما حقیقت چیز دیگری‌ست که زورم به همه رسیده اِلا خطوطِ پوستِ دستت و چشم‌هات که مدام شکستم داده‌اند!
برای تو می‌نویسم و نوشته‌ام؛ برای دست‌های گرم و چشم‌های بیدار تو، برای خیالِ صدایت به هنگامِ خواندن کلماتی کم‌جان که می‌خواستند دور سر و لابه‌لای موهات شعر شوند...

#میم_رحیمی‌
#نامه‌های_نمور


[با تشکر از خانم هایده بابت ترانه‌ «سر به هوا»| بعد از سه سال مثلاً ویرایش شد| فقط کمی از ۱۱ خردادِ ۱۴۰۴ گذشته]












ناز شستت

با صدای: رضا صادقی
ترانه: مهدی ایوبی
موسیقی: وحید پویان
تنظیم: مجید ملوندی

@mehdiayoubii


با من بشنوید👇🏻


توی بحث مجازی و مثلا دعوا؛ کسی که سرعت تایپش بیشتره واقعا برنده‌ست.😂


اگه از حالم پرسیده بودید حتما می‌گفتم: «حالِ خوبِ نامرتب؛ البته خوبِ مصلحتی! مغازه‌ی خودکشی به دست و در انتظارِ پایانِ زمانِ استراحتِ مواد اولیه‌ی ناهارِ آدینه‌ای با احتمال مِه غلیظ»

چند ساعت بعد از اوقات خوشِ ناگهانی که با چاشنیِ پیاده‌رویِ ناخواسته و دیالوگ بدو، دارم.. دارم.. دارم... غیابِ مسئولین، فیوز پروندن بابت فاکتورِ ننوشته، ناراحتی از کفرانِ نعمت در بخشی از این سرزمین و بی‌توجه بودن به «مگه نگفته بودم زیرِ درخت‌ها گریه نکن؟»، چشوندن مزه‌ی بهشت به دوستان، عکاسی برا کدوم شبکه‌ست؟ و کشفِ کافه‌ای زیبا همراه بود و گذشت.
از ۷ و ۸ خردادی که اَبری و پُربارشه.


جنگ از طرف دوست دل‌آزار نباشد..

*سعدی

19 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.