نتیجهگیری کانال امیدوار کنندهست ولی همچنان موضوع مهم خنثیخواهی وجود داره و روز به روز بیشترم میشه.
طبیعتا همهمون عاشق رنگهای کرم و سبز سدری و طوسی و خنثی و بژیم و معتقدیم که شیکتر و به اصطلاح پولداریترن. واقعا هم چشمنوازن و علاوه بر اون خیلی راحتتر ست میشن و باعث میشن مرتبتر و مینیمالتر به نظر برسیم. حتی خود من بیشتر آیتمهای کمدم رو رنگهای کرم و خنثی تشکیل داده.
ولی پای این موضوع داره به لایفاستایل کودکان هم باز میشه و یه کانسپتی رو به وجود آورده به اسم sad beige mom یا مادران بژ غمگین!
این موضوع به این اشاره میکنه که ما بزرگسالها داریم سلایق شخصیمون رو برای شکلگیری سلیقه و لایفاستایل کودکانمون به طرز افراطیای اعمال میکنیم و به صورت ناخودآگاه «رنگهای شاد» رو مساوی با «چیپ و زشت» بودن قرار میدیم.و واقعا این مخرب و اشتباهه.
رنگها حاوی پیامهای روانیان. روی احوال ما تاثیر میگذارن و هرکدومشون کارکرد خودشون رو توی روان ما دارن و این موضوع توی کودکان خیلی پررنگتر هم هست.
تصور کنید یه کودک از ابتدا توی محیطی بزرگ بشه که هیچ رنگ زرد و صورتی و بنفش جیغی نیست. این دقیقا مثل اینه که یکسری از احساسات رو از روز اول در کودکمون خفه کنیم و اجازهی ابرازش رو ازش بگیریم. دنیای بدون رنگ خیلی خیلی کسالت بار و افسردهکنندهست؛ و برای یک کودک که اولش خیلی درکی از استایل و هارمونی نداره، یک جور رنگهراسی و محدودیت ذهنی میسازیم و در کنار همهی اینها در نهایت خلاقیت و نشاط رو ازش سلب میکنیم.
به غیر از موارد بالا، با این کار به کودک این پیام پنهان رو میرسونیم که «رنگها هم ارزش دارن» و این نظام ارزشگذاری بیاساس تو ذهنش نقش میبنده و به چیزهای دیگه هم سرایت میکنه. مثلا چون رنگ خنثی پیام ثروت و شیک بودن رو مخابره میکنه پس ثروت و با کلاسی مساوی میشه با ملاک ارزشمندی آدمها و اشیاء و برعکسش؛ بقیهی کتگوریها بیارژش و دوستنداشتنیان. هرکسی شبیه منه زیباست و هرکس تو این دسته نیست زشت و دوستنداشتنیه.
بچهها قبلا خیلی بچه بودن. باربی و اسپایدرمن و صورتی و آبی و سبز و زرد میپوشیدن. تو گل و شل میچرخیدن و به معنای واقعی کلمه «کودک» بودن. این روزا ولی بچهها تبدیل شدن به بزرگسالهایی که فقط ابعادشون کوچیکه. بزرگونه لباس میپوشن، بزرگونه حرف میزنن، بزرگونه سوشال مدیا دارن و بدتر از همه این بزرگونه بودن رو هم ارزش میدونن.
طبیعتا همهمون عاشق رنگهای کرم و سبز سدری و طوسی و خنثی و بژیم و معتقدیم که شیکتر و به اصطلاح پولداریترن. واقعا هم چشمنوازن و علاوه بر اون خیلی راحتتر ست میشن و باعث میشن مرتبتر و مینیمالتر به نظر برسیم. حتی خود من بیشتر آیتمهای کمدم رو رنگهای کرم و خنثی تشکیل داده.
ولی پای این موضوع داره به لایفاستایل کودکان هم باز میشه و یه کانسپتی رو به وجود آورده به اسم sad beige mom یا مادران بژ غمگین!
این موضوع به این اشاره میکنه که ما بزرگسالها داریم سلایق شخصیمون رو برای شکلگیری سلیقه و لایفاستایل کودکانمون به طرز افراطیای اعمال میکنیم و به صورت ناخودآگاه «رنگهای شاد» رو مساوی با «چیپ و زشت» بودن قرار میدیم.و واقعا این مخرب و اشتباهه.
رنگها حاوی پیامهای روانیان. روی احوال ما تاثیر میگذارن و هرکدومشون کارکرد خودشون رو توی روان ما دارن و این موضوع توی کودکان خیلی پررنگتر هم هست.
تصور کنید یه کودک از ابتدا توی محیطی بزرگ بشه که هیچ رنگ زرد و صورتی و بنفش جیغی نیست. این دقیقا مثل اینه که یکسری از احساسات رو از روز اول در کودکمون خفه کنیم و اجازهی ابرازش رو ازش بگیریم. دنیای بدون رنگ خیلی خیلی کسالت بار و افسردهکنندهست؛ و برای یک کودک که اولش خیلی درکی از استایل و هارمونی نداره، یک جور رنگهراسی و محدودیت ذهنی میسازیم و در کنار همهی اینها در نهایت خلاقیت و نشاط رو ازش سلب میکنیم.
به غیر از موارد بالا، با این کار به کودک این پیام پنهان رو میرسونیم که «رنگها هم ارزش دارن» و این نظام ارزشگذاری بیاساس تو ذهنش نقش میبنده و به چیزهای دیگه هم سرایت میکنه. مثلا چون رنگ خنثی پیام ثروت و شیک بودن رو مخابره میکنه پس ثروت و با کلاسی مساوی میشه با ملاک ارزشمندی آدمها و اشیاء و برعکسش؛ بقیهی کتگوریها بیارژش و دوستنداشتنیان. هرکسی شبیه منه زیباست و هرکس تو این دسته نیست زشت و دوستنداشتنیه.
بچهها قبلا خیلی بچه بودن. باربی و اسپایدرمن و صورتی و آبی و سبز و زرد میپوشیدن. تو گل و شل میچرخیدن و به معنای واقعی کلمه «کودک» بودن. این روزا ولی بچهها تبدیل شدن به بزرگسالهایی که فقط ابعادشون کوچیکه. بزرگونه لباس میپوشن، بزرگونه حرف میزنن، بزرگونه سوشال مدیا دارن و بدتر از همه این بزرگونه بودن رو هم ارزش میدونن.