🖌چیزی شبیه جواب
یکم: این وضعیتِ روحی چیزی نیست که اختصاصی به الان و اینجا داشته باشد. بله، کاملاً راست است که بعضی شرایط بد، یا بدتر، چون فقر، تحقیرشدگی، ورشکستگی، رسوایی، داغ و درد (چه شخصی و فامیلی و چه ملی و جهانی) میتواند زندگی را بیش از حد دشوار کند، ولی جنسِ سختافزاری این جهان، در نسبت با نرمافزارهای عقل و عاطفه ما، چنان است که خوشنودیها بسا که کم و کوتاه است. از هر شغل و طبقه و منطقه و مملکتی، کسانی فکر خودکشی به مغزشان خطور میکند و گاه به مرحلهٔ اقدام هم میرسد. چون مسأله به این سادگی نیست که مثلاً چشمانداز تیره در مملکتی مثل ایران امروز میتواند عاملی شاخص در ناامیدی و افسردگی و فکر و عمل خودکشی باشد.
به مایکل جکسون فکر کنید و ویتنی هیوستون؛ در اوج محبوبیت و ثروت. مهم نیست که علت مرگ یکی تزریق نابجا و دیگر اُوردوز بود. چرا باید یکی چنان بیخواب و بدخواب میشد که داروهای معمول از پسش برنیاید و دیگری از چه چیز باید چنان در گریز باشد که در مصرف مخدر حد نشناسد!؟ مدیر برنامههای زندهیاد هایده در توضیح علت مرگ ناشی از اوردوز او میگفت: «میدانید کسانی که به چنین اوجی از شهرت و محبوبیت میرسند دیگر نمیتوانند بدون مصرف مواد روی صحنه بروند.» یاللعجب! اگر اوج شهرت و محبوبیت حاصلش چنین چیزی است، حتی اگر گاهی چنین است، پس ما در این دنیا دنبال چه هستیم!؟ اگر اینگونه است پس نمیشود شرایط بد زندگی را علت شیاع فکر و عمل انتحار برشمرد.
دوم: وضعیت امروز و اکنون ما از جهت سیاسی و مدیریت کلان داستانی است پرآبچشم. شاید چیزی مشابه آن و به تأسفباری آن در گوشه کنار تاریخ هم به سختی یافت شود، یا اصلاً نشود. باری، برخلاف آنچه اغلب احساس و ابراز میشود این به معنای در قعر بودن از همه جهت نیست. از منظر اقتصادی و رفاهی، در معدل، به تقریب نیمی از جمعیت جهان در وضعیتی همردیف یا پایینتر از ما زندگی میکنند. نه فقط وضع رفاهی ما که حتی وضعیت فرهنگی و آموزشی و بهداشتی و مواردی از این قبیل هم جایی در میانهٔ جدول جهانی است. گفتن ندارد که این در موارد بسیاری نه به یمن برنامهریزیهای دولتی که به رغم آن است. آنچه هست مولود برخی عوامل طبیعی و تاریخی و بعضی تلاشها و علایق مردم و نیز شرایط جهانی است که فرار از آن و جدال با آن، لابد بیش از این، مقدور نبوده است.
اگر بپذیریم که برآورد ما از احوال خود همیشه و بهناگزیر در قالب مقایسهها صورت میبندد، هر مقایسهای که صورت دهیم، نتیجهٔ خیلی ناامیدکنندهای نخواهد داشت. امیدوارم مرا متهم نکنید که نفسم از جای گرم بلند میشود و از واقعیات بیخبرم. چنین نیست. هرچند این را هم بگویم که تا جایی که به خیلی فقیرها مربوط میشود، یکی دو دهک پایین جامعه، به گمان من، تا حد زیادی خودشان مسئول بدبختی خود هستند؛ کسانی که آنقدر نابخردند که هر چه سرشان در آخوری کممایهتر است بیش به جفتگیری و بچهسازی و اعزام آنها به تکدی سر چارراهها مبادرت میکنند، و حاصل کارشان اینکه جایگاه ما را در آمارها، از آنی که بهرغم همهٔ ستمها و شرارتها میتوانست باشد، پایینتر میکشند.
@mardihamorteza
(ادامه👇🏻)
یکم: این وضعیتِ روحی چیزی نیست که اختصاصی به الان و اینجا داشته باشد. بله، کاملاً راست است که بعضی شرایط بد، یا بدتر، چون فقر، تحقیرشدگی، ورشکستگی، رسوایی، داغ و درد (چه شخصی و فامیلی و چه ملی و جهانی) میتواند زندگی را بیش از حد دشوار کند، ولی جنسِ سختافزاری این جهان، در نسبت با نرمافزارهای عقل و عاطفه ما، چنان است که خوشنودیها بسا که کم و کوتاه است. از هر شغل و طبقه و منطقه و مملکتی، کسانی فکر خودکشی به مغزشان خطور میکند و گاه به مرحلهٔ اقدام هم میرسد. چون مسأله به این سادگی نیست که مثلاً چشمانداز تیره در مملکتی مثل ایران امروز میتواند عاملی شاخص در ناامیدی و افسردگی و فکر و عمل خودکشی باشد.
به مایکل جکسون فکر کنید و ویتنی هیوستون؛ در اوج محبوبیت و ثروت. مهم نیست که علت مرگ یکی تزریق نابجا و دیگر اُوردوز بود. چرا باید یکی چنان بیخواب و بدخواب میشد که داروهای معمول از پسش برنیاید و دیگری از چه چیز باید چنان در گریز باشد که در مصرف مخدر حد نشناسد!؟ مدیر برنامههای زندهیاد هایده در توضیح علت مرگ ناشی از اوردوز او میگفت: «میدانید کسانی که به چنین اوجی از شهرت و محبوبیت میرسند دیگر نمیتوانند بدون مصرف مواد روی صحنه بروند.» یاللعجب! اگر اوج شهرت و محبوبیت حاصلش چنین چیزی است، حتی اگر گاهی چنین است، پس ما در این دنیا دنبال چه هستیم!؟ اگر اینگونه است پس نمیشود شرایط بد زندگی را علت شیاع فکر و عمل انتحار برشمرد.
دوم: وضعیت امروز و اکنون ما از جهت سیاسی و مدیریت کلان داستانی است پرآبچشم. شاید چیزی مشابه آن و به تأسفباری آن در گوشه کنار تاریخ هم به سختی یافت شود، یا اصلاً نشود. باری، برخلاف آنچه اغلب احساس و ابراز میشود این به معنای در قعر بودن از همه جهت نیست. از منظر اقتصادی و رفاهی، در معدل، به تقریب نیمی از جمعیت جهان در وضعیتی همردیف یا پایینتر از ما زندگی میکنند. نه فقط وضع رفاهی ما که حتی وضعیت فرهنگی و آموزشی و بهداشتی و مواردی از این قبیل هم جایی در میانهٔ جدول جهانی است. گفتن ندارد که این در موارد بسیاری نه به یمن برنامهریزیهای دولتی که به رغم آن است. آنچه هست مولود برخی عوامل طبیعی و تاریخی و بعضی تلاشها و علایق مردم و نیز شرایط جهانی است که فرار از آن و جدال با آن، لابد بیش از این، مقدور نبوده است.
اگر بپذیریم که برآورد ما از احوال خود همیشه و بهناگزیر در قالب مقایسهها صورت میبندد، هر مقایسهای که صورت دهیم، نتیجهٔ خیلی ناامیدکنندهای نخواهد داشت. امیدوارم مرا متهم نکنید که نفسم از جای گرم بلند میشود و از واقعیات بیخبرم. چنین نیست. هرچند این را هم بگویم که تا جایی که به خیلی فقیرها مربوط میشود، یکی دو دهک پایین جامعه، به گمان من، تا حد زیادی خودشان مسئول بدبختی خود هستند؛ کسانی که آنقدر نابخردند که هر چه سرشان در آخوری کممایهتر است بیش به جفتگیری و بچهسازی و اعزام آنها به تکدی سر چارراهها مبادرت میکنند، و حاصل کارشان اینکه جایگاه ما را در آمارها، از آنی که بهرغم همهٔ ستمها و شرارتها میتوانست باشد، پایینتر میکشند.
@mardihamorteza
(ادامه👇🏻)