🖌خوشبینی و خوشباوری
همه شنیدهایم که خوشبینی صفت مثبتی است؛ و این سخن درستی هم هست. روانشناسان هم به ما آموختهاند که خوشبین حتی اگر آینده چنان نشود که او میگوید، چون تا نیل به آن نتایج، خوشبین و در نتیجه دارای احساس خوبی است، زندگی بهتر و شادتری را هم سپری میکند. عموماً صفاتی که با پیشوند «خوش» شروع میشود خوباند: از خوشگل و خوشفکر بگیرید تا خوشبخت و خوشوقت. ولی آیا همیشه و همهجا خوشبینی خوب است؟ و اصلاً معنای دقیق یا درست آن چیست؟
ممکن است کسی بگوید خوشبینی صفت خوبی نیست، درست مثل بدبینی. مثل هر جای دیگر، در اینجا هم حد اعتدال و میانه یعنی واقعبینی خوب است. خوشبینی و بدبینی حدود افراط و تفریط آن است که باید از هر دو آن حذر کرد. این شاید سخن نادرستی نباشد، ولی واقعیت این است که در موارد بسیاری، واقعیت از ما پنهان است، و اطلاق صفاتی چون واقعبین یا بدبین و خوشبین به اشخاص، صرفاً بر اساس تجربه و همچون برآوردی تقریبی و نامطمئن بلکه گاهی نادرست و دلبخواهی است. باری، هرچه باشد کم نیست مواردی که ضمن آن شاهد بودهایم خوشبینی در بعضی افراد گویی زیاد از اندازه است و این نگاه مثبت در مجموع و در نهایت شرایط خوبی را رقم نمیزند.
به گمان من خطی میتوان کشید میان دو نوع نگاه به امور یا نگاه به دو دسته چیزها و بر این اساس تفاوت گذاشتن میان دو گونه نگریستنِ خوش، که یکی میتواند صفت مثبت نام گیرد و دیگری نه.
میتوان چنان بود که در نگاه به «روال کلی آینده» احتمالات مثبت را بیشتر در نظر داشت. برای مثال، اینکه کسانی فکر کنند که در آینده احتمال زیادی هست که برای آنها گشايش مالی فراهم شود و اتقاقات بد نیفتد و شبکۀ روابطشان گسترش یابد و دوستان جدیدی به دست آورند و از نظر شغلی پیشرفت کنند و الی آخر. اصل مطلب این است که در برآوردی «اُوِرآل» از روند پیش رو چنان گمان بریم که همواره احتمالات خوبی هست که در انتظار ما است و این فراتر از احتمالات سویۀ مقابل است. به تصور من این همان خوشبینی مثبت و مورد تأیید است؛ و چه خوب که هر کسی بکوشد بهرۀ بیشتری از آن داشته باشد.
در اینجا اصلاً مهم نیست که شواهد بیرونی و برآورد تجربی (در حدودی که اساساً و معمولاً مقدور است) چه چیزی را نشان میدهد. حتی اگر کاملاً «در تعارض» با آنچه شواهد نشان میدهد، کسی به کلیتِ حوادث آینده خوشبین باشد برد با او است. به دو دلیل: یکی اینکه به صرف همین نگرش مثبت، در مسیر حرکت خود به سوی آینده احساس بهتری دارد؛ و دوم اینکه گاهی میشود که خود خوشبینی نسبت به تحقق خیری در آینده، به وقوع آن کمک میکند.
اما آنچه خوشبینی نسبت به آن آفتآفرین است، موارد خاص است. فرض کنید من درس نمیخوانم و در عین حال خوشبینم که با نمرۀ خوب قبول میشوم؛ یا جدی کار نمیکنم و پولم را پسانداز نمیکنم، ولی خوشبینم که بهزودی ماشین و خانه میخرم. فرض کنید جنگی در کار است و یک طرف نیرو و امکاناتی ندارد، ولی خوشبین است که بهزودی برندۀ نبرد خواهد بود؛ یا میخواهد به راهاندازی کاری اقدام کند که در آن دست زیاد است و رقابت سخت و او هم تجربه و سرمایۀ چندانی ندارد، و با همۀ این موارد، خوشبین است که در این کار و شغل موفق خواهد شد. خب، خیلی بیجا میکند که خوشبین است. این خوشبینی نیست. یا اگر هم هست خوشبینیِ بد است. شاید تعبیر خوشباوری یا خوشخیالی برای آن درستتر باشد.
چنین خوشبینیهایی از یکسو ممکن است فرد را در معرض تنبلی و به قدر کافی کوشش نکردن قرار دهد و از سوی دیگر به آماسِ آرزو و انتظار در او منجر میشود. از این بدتر، گاهی باعث میشود چنین فردی به اطرافیان خود قول و وعدههایی بدهد که بعید است برآورده شود. از قضا شاید در این موارد اندکی برآوردِ پایینتر از حد معمول بهتر باشد؛ اولاً برای اینکه ممکن است ما را به تلاش بیشتر برانگیزد که احتمال مثبت نتیجه را بالا میبرد و دوم برای اینکه در اینصورت اگر نتیجه چنان که آرزو داریم نبود کمتر دچار جاخوردگی و افسردگی میشویم.
@mardihamorteza
همه شنیدهایم که خوشبینی صفت مثبتی است؛ و این سخن درستی هم هست. روانشناسان هم به ما آموختهاند که خوشبین حتی اگر آینده چنان نشود که او میگوید، چون تا نیل به آن نتایج، خوشبین و در نتیجه دارای احساس خوبی است، زندگی بهتر و شادتری را هم سپری میکند. عموماً صفاتی که با پیشوند «خوش» شروع میشود خوباند: از خوشگل و خوشفکر بگیرید تا خوشبخت و خوشوقت. ولی آیا همیشه و همهجا خوشبینی خوب است؟ و اصلاً معنای دقیق یا درست آن چیست؟
ممکن است کسی بگوید خوشبینی صفت خوبی نیست، درست مثل بدبینی. مثل هر جای دیگر، در اینجا هم حد اعتدال و میانه یعنی واقعبینی خوب است. خوشبینی و بدبینی حدود افراط و تفریط آن است که باید از هر دو آن حذر کرد. این شاید سخن نادرستی نباشد، ولی واقعیت این است که در موارد بسیاری، واقعیت از ما پنهان است، و اطلاق صفاتی چون واقعبین یا بدبین و خوشبین به اشخاص، صرفاً بر اساس تجربه و همچون برآوردی تقریبی و نامطمئن بلکه گاهی نادرست و دلبخواهی است. باری، هرچه باشد کم نیست مواردی که ضمن آن شاهد بودهایم خوشبینی در بعضی افراد گویی زیاد از اندازه است و این نگاه مثبت در مجموع و در نهایت شرایط خوبی را رقم نمیزند.
به گمان من خطی میتوان کشید میان دو نوع نگاه به امور یا نگاه به دو دسته چیزها و بر این اساس تفاوت گذاشتن میان دو گونه نگریستنِ خوش، که یکی میتواند صفت مثبت نام گیرد و دیگری نه.
میتوان چنان بود که در نگاه به «روال کلی آینده» احتمالات مثبت را بیشتر در نظر داشت. برای مثال، اینکه کسانی فکر کنند که در آینده احتمال زیادی هست که برای آنها گشايش مالی فراهم شود و اتقاقات بد نیفتد و شبکۀ روابطشان گسترش یابد و دوستان جدیدی به دست آورند و از نظر شغلی پیشرفت کنند و الی آخر. اصل مطلب این است که در برآوردی «اُوِرآل» از روند پیش رو چنان گمان بریم که همواره احتمالات خوبی هست که در انتظار ما است و این فراتر از احتمالات سویۀ مقابل است. به تصور من این همان خوشبینی مثبت و مورد تأیید است؛ و چه خوب که هر کسی بکوشد بهرۀ بیشتری از آن داشته باشد.
در اینجا اصلاً مهم نیست که شواهد بیرونی و برآورد تجربی (در حدودی که اساساً و معمولاً مقدور است) چه چیزی را نشان میدهد. حتی اگر کاملاً «در تعارض» با آنچه شواهد نشان میدهد، کسی به کلیتِ حوادث آینده خوشبین باشد برد با او است. به دو دلیل: یکی اینکه به صرف همین نگرش مثبت، در مسیر حرکت خود به سوی آینده احساس بهتری دارد؛ و دوم اینکه گاهی میشود که خود خوشبینی نسبت به تحقق خیری در آینده، به وقوع آن کمک میکند.
اما آنچه خوشبینی نسبت به آن آفتآفرین است، موارد خاص است. فرض کنید من درس نمیخوانم و در عین حال خوشبینم که با نمرۀ خوب قبول میشوم؛ یا جدی کار نمیکنم و پولم را پسانداز نمیکنم، ولی خوشبینم که بهزودی ماشین و خانه میخرم. فرض کنید جنگی در کار است و یک طرف نیرو و امکاناتی ندارد، ولی خوشبین است که بهزودی برندۀ نبرد خواهد بود؛ یا میخواهد به راهاندازی کاری اقدام کند که در آن دست زیاد است و رقابت سخت و او هم تجربه و سرمایۀ چندانی ندارد، و با همۀ این موارد، خوشبین است که در این کار و شغل موفق خواهد شد. خب، خیلی بیجا میکند که خوشبین است. این خوشبینی نیست. یا اگر هم هست خوشبینیِ بد است. شاید تعبیر خوشباوری یا خوشخیالی برای آن درستتر باشد.
چنین خوشبینیهایی از یکسو ممکن است فرد را در معرض تنبلی و به قدر کافی کوشش نکردن قرار دهد و از سوی دیگر به آماسِ آرزو و انتظار در او منجر میشود. از این بدتر، گاهی باعث میشود چنین فردی به اطرافیان خود قول و وعدههایی بدهد که بعید است برآورده شود. از قضا شاید در این موارد اندکی برآوردِ پایینتر از حد معمول بهتر باشد؛ اولاً برای اینکه ممکن است ما را به تلاش بیشتر برانگیزد که احتمال مثبت نتیجه را بالا میبرد و دوم برای اینکه در اینصورت اگر نتیجه چنان که آرزو داریم نبود کمتر دچار جاخوردگی و افسردگی میشویم.
@mardihamorteza