میناگری های قرآنی
(۳۷)
مقدمه دوازدهم:
ملکوت قرآن مجید
(۴)
سوم: شناخت ملکوتی قرآنی
در قرآن مجید از سه مرحله شناخت سخن گفته شده است. به نظرم اهتمام شایسته ای به این شیوه و روش شناخت قرآنی - چنانکه شایسته بوده است، نداشته ایم. بیشتر در کتب عرفانی به این موضوع پرداخته شده است. می توان گفت که در حقیقت سوره تکاثر پیام اصلی اش همین شیوه شناخت و تبیین مراتب سه گانه آن است:
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ ﴿١﴾
تفاخر به بیشترداشتن، شما را غافل داشت.
حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾
تا کارتان [و پایتان] به گورستان رسید.
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾
نه چنین است، زودا که بدانید.
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾
باز هم نه چنین است، زودا که بدانید.
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿٥﴾
هرگز چنین نیست، اگر علمالیقین داشتید!
لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿٦﴾
به یقین دوزخ را میبینید.
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ﴿٧﴾
سپس آن را قطعاً به عینالیقین درمییابید.
ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ﴿٨﴾
سپس در همان روز است که از نعمت [روی زمین] پرسیده خواهید شد. ( ترجمه فولادوند)
برای اينكه تاملی و اشاره اي به اقتصاد كلمه ، بلاغت و فصاحت خيال انگیز و نیز تکرار سنجیده واژگان در این سوره به شیوه غریبی در قرآن مجید داشته باشيم. به ترجمه همين آيه نخست: «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» که سه کلمه است، توجه کنید. مترجمان شایسته را با دشواری رویارو کرده است. ترجمه فولادوند در هشت کلمه است. در ترجمه احمد کوشا نیز افزون بر دو کلمه درمیانه قلاب، در هفت کلمه ترجمه شده است: « تفاخر به زیادی {-ِ افراد قبیله} شما را سرگرم ساخت.»
در ترجمه مکارم شیرازی متن آیه در نُه کلمه و نیز هفت کلمه در میان دو کمان ترجمه شده است. شاید:« افزون طلبی، شیدایتان کرد!» ترجمه مناسب باشد. البته در زبان عربی به دلیل اینکه فعل در ابتدای جمله قرار می گیرد؛ اگر ترجمه کنیم: «شیدا شدید از افزون طلبی یا زیاده خواهی.» شیدایی در جمله وزن بیشتری پیدا می کند و در کانون قرار می گیرد. یک وقتی هوشنگ گلشیری می گفت در جمله «سیاه است شب!» در مقایسه با «شب سیاه است.» انگار جمله اول که با سیاهی آغاز می شود. از شبی سیاهتر با تآکیدی بیشتر روایت می کند. چنانکه در بیت نخست مثنوی وقتی مولوی سروده است: « بشنو از نی!» اگر می سرود: «ز نی بشنو!» پیداست که وقتی بشنو در آغاز قرار می گیرد؛ کلمه « بشنو» وزن بیشتری پیدا می کند و سنگ بنای مثنوی می شود. چنانکه جلال الدین محمد بلخی با میناگری جادویی اش نخستین حکایت مثنوی یعنی داستان پادشاه و کنیزک را نیز اینگونه آغاز کرده است: « بشنوید ای دوستان این داستان!»
اما در برابر این شیدایی که سرانجام به گورستان و شمارش سنگ مزار
مردگان می انجامد. سخن از علم الیقین و عین الیقین است. دو شیوه شناخت مبتنی بر دانش یقینی و بینش یقینی! مترجمان هرچه کوشیده اند برای علم الیقین و عین الیقین برابری پیدا کنند، نیافته اند. چنان که در ترجمه فولادوند و خرمشاهی و کوشا از همین واژگان که در واقع کلید واژه های قرآنی اند؛ استفاده شده است. ما در زبان فارسی به جای «یقین» چه واژه مناسب و رسایی را می توانیم به کار ببریم؟ یقینی که بر بنیاد معرفت به دست می آید. معرفت در برابر شیدایی و لهو است. مصدر لهو به عنوان شیوه و روش زندگانی در قرآن نقد شده است. زندگانی که پایه اش بر داشتن و انباشتن باشد. کارش به شمارش سنگ قبر مردگان می انجامد. یا شمارش اموال منقول و غیر منقول. در برابر دانش و دانایی و دانایی از جنس روشنایی و الهی و نهایتا دست یابی به یقینی اطمینان بخش و فراگیرنده به زندگی انسان معنی می دهد. علی بن عثمان هجویری ترکیب قابل توجهی به کار برده است: « هذیان طبع و معرفت» این تقابل همان موضوع اصلی و مرکزی سوره تکاثر است. انسان می بایست از شیدایی و لهو و یا هذیان طبع بگریزد تا به معرفت ربانی و قدسی و ملکوت راه یابد. تا در معیت خداوند جان و روانش قرار و معنی پیدا کند . به تعبیر شیخ محمود شبستری:
دلی کز معرفت نور و صفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
معرفتش تبدیل به نور و ضفا می شود. البته این بیت بلند، اقتباس از سخن امیر مؤمنان امام علی علیه السلام است، که شکوه و ژرفای سخنش بی کرانه است. به دو روایت از سخن امام علی علیه السلام توجه کنید:
(۳۷)
مقدمه دوازدهم:
ملکوت قرآن مجید
(۴)
سوم: شناخت ملکوتی قرآنی
در قرآن مجید از سه مرحله شناخت سخن گفته شده است. به نظرم اهتمام شایسته ای به این شیوه و روش شناخت قرآنی - چنانکه شایسته بوده است، نداشته ایم. بیشتر در کتب عرفانی به این موضوع پرداخته شده است. می توان گفت که در حقیقت سوره تکاثر پیام اصلی اش همین شیوه شناخت و تبیین مراتب سه گانه آن است:
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ ﴿١﴾
تفاخر به بیشترداشتن، شما را غافل داشت.
حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾
تا کارتان [و پایتان] به گورستان رسید.
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾
نه چنین است، زودا که بدانید.
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾
باز هم نه چنین است، زودا که بدانید.
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿٥﴾
هرگز چنین نیست، اگر علمالیقین داشتید!
لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿٦﴾
به یقین دوزخ را میبینید.
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ﴿٧﴾
سپس آن را قطعاً به عینالیقین درمییابید.
ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ﴿٨﴾
سپس در همان روز است که از نعمت [روی زمین] پرسیده خواهید شد. ( ترجمه فولادوند)
برای اينكه تاملی و اشاره اي به اقتصاد كلمه ، بلاغت و فصاحت خيال انگیز و نیز تکرار سنجیده واژگان در این سوره به شیوه غریبی در قرآن مجید داشته باشيم. به ترجمه همين آيه نخست: «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» که سه کلمه است، توجه کنید. مترجمان شایسته را با دشواری رویارو کرده است. ترجمه فولادوند در هشت کلمه است. در ترجمه احمد کوشا نیز افزون بر دو کلمه درمیانه قلاب، در هفت کلمه ترجمه شده است: « تفاخر به زیادی {-ِ افراد قبیله} شما را سرگرم ساخت.»
در ترجمه مکارم شیرازی متن آیه در نُه کلمه و نیز هفت کلمه در میان دو کمان ترجمه شده است. شاید:« افزون طلبی، شیدایتان کرد!» ترجمه مناسب باشد. البته در زبان عربی به دلیل اینکه فعل در ابتدای جمله قرار می گیرد؛ اگر ترجمه کنیم: «شیدا شدید از افزون طلبی یا زیاده خواهی.» شیدایی در جمله وزن بیشتری پیدا می کند و در کانون قرار می گیرد. یک وقتی هوشنگ گلشیری می گفت در جمله «سیاه است شب!» در مقایسه با «شب سیاه است.» انگار جمله اول که با سیاهی آغاز می شود. از شبی سیاهتر با تآکیدی بیشتر روایت می کند. چنانکه در بیت نخست مثنوی وقتی مولوی سروده است: « بشنو از نی!» اگر می سرود: «ز نی بشنو!» پیداست که وقتی بشنو در آغاز قرار می گیرد؛ کلمه « بشنو» وزن بیشتری پیدا می کند و سنگ بنای مثنوی می شود. چنانکه جلال الدین محمد بلخی با میناگری جادویی اش نخستین حکایت مثنوی یعنی داستان پادشاه و کنیزک را نیز اینگونه آغاز کرده است: « بشنوید ای دوستان این داستان!»
اما در برابر این شیدایی که سرانجام به گورستان و شمارش سنگ مزار
مردگان می انجامد. سخن از علم الیقین و عین الیقین است. دو شیوه شناخت مبتنی بر دانش یقینی و بینش یقینی! مترجمان هرچه کوشیده اند برای علم الیقین و عین الیقین برابری پیدا کنند، نیافته اند. چنان که در ترجمه فولادوند و خرمشاهی و کوشا از همین واژگان که در واقع کلید واژه های قرآنی اند؛ استفاده شده است. ما در زبان فارسی به جای «یقین» چه واژه مناسب و رسایی را می توانیم به کار ببریم؟ یقینی که بر بنیاد معرفت به دست می آید. معرفت در برابر شیدایی و لهو است. مصدر لهو به عنوان شیوه و روش زندگانی در قرآن نقد شده است. زندگانی که پایه اش بر داشتن و انباشتن باشد. کارش به شمارش سنگ قبر مردگان می انجامد. یا شمارش اموال منقول و غیر منقول. در برابر دانش و دانایی و دانایی از جنس روشنایی و الهی و نهایتا دست یابی به یقینی اطمینان بخش و فراگیرنده به زندگی انسان معنی می دهد. علی بن عثمان هجویری ترکیب قابل توجهی به کار برده است: « هذیان طبع و معرفت» این تقابل همان موضوع اصلی و مرکزی سوره تکاثر است. انسان می بایست از شیدایی و لهو و یا هذیان طبع بگریزد تا به معرفت ربانی و قدسی و ملکوت راه یابد. تا در معیت خداوند جان و روانش قرار و معنی پیدا کند . به تعبیر شیخ محمود شبستری:
دلی کز معرفت نور و صفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
معرفتش تبدیل به نور و ضفا می شود. البته این بیت بلند، اقتباس از سخن امیر مؤمنان امام علی علیه السلام است، که شکوه و ژرفای سخنش بی کرانه است. به دو روایت از سخن امام علی علیه السلام توجه کنید: