#پارت951
دستی روی موهام کشیدو گفت :
_ می گم آروم باش ، همه چی رو می گم
بعد اون همه جیغ داد گلوم خس خس می کرد
و می سوخت چشامم از اشک هایی که ریخته بودم درد می کرد
مطمئن بودم دوتا کاسه خونِ
روی صندلی قبلیم نشسته بودم و فرهادم با چهره ای آروم،
اما چشم هایی عصبی و پر طلاتم رو به روم بود
چند دقیقه ای بود که حرفی نمی زدیم
و تنها صدای بینمون صدای دل زدن های من و نفس های نامنظم فرهاد بود
با صدای تقی که به در خورد نگاهم به اون سمت کشیده شد
بعد جته ی مهیار که توی چارچوب در ظاهر شد
دستش دوتا لیوان آب بود نگاهم و ازش گرفتم
به زمین دوختم که با گرفته شدن آب روبه روم سرم و بالا اوردم
ممنونی زیر لب گفتم بعد دادن لیوان های اب از اتاق بیرون رفت
به نقطه نا معلومی نگاه می کردم و داشتم به فرهاد و حرفایی که قراره بزنه فکر می کردم
که با صدای فرهاد سرم و به سمتش چرخوندم
نگاهش به من نبود اخمی هم نداشت
پاش رو روی پاش انداخته بود
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
دستی روی موهام کشیدو گفت :
_ می گم آروم باش ، همه چی رو می گم
بعد اون همه جیغ داد گلوم خس خس می کرد
و می سوخت چشامم از اشک هایی که ریخته بودم درد می کرد
مطمئن بودم دوتا کاسه خونِ
روی صندلی قبلیم نشسته بودم و فرهادم با چهره ای آروم،
اما چشم هایی عصبی و پر طلاتم رو به روم بود
چند دقیقه ای بود که حرفی نمی زدیم
و تنها صدای بینمون صدای دل زدن های من و نفس های نامنظم فرهاد بود
با صدای تقی که به در خورد نگاهم به اون سمت کشیده شد
بعد جته ی مهیار که توی چارچوب در ظاهر شد
دستش دوتا لیوان آب بود نگاهم و ازش گرفتم
به زمین دوختم که با گرفته شدن آب روبه روم سرم و بالا اوردم
ممنونی زیر لب گفتم بعد دادن لیوان های اب از اتاق بیرون رفت
به نقطه نا معلومی نگاه می کردم و داشتم به فرهاد و حرفایی که قراره بزنه فکر می کردم
که با صدای فرهاد سرم و به سمتش چرخوندم
نگاهش به من نبود اخمی هم نداشت
پاش رو روی پاش انداخته بود
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈