#پارت915
_ آره تو توی لعنتی تویی که توی اولین رقصم،
با اون پوزخند مزخرفت زندگیم و نکبت تر از قبل کردی
تویی که با حرکات زدو نقیضت دنیای کثیفم و کثیف تر کردی
به سمت اولین گلدون رفتم برام مهم نبود،
اون فرد میلاد نام عصبی میشه برش داشتم
و به زمین کوبیدمش
با حرکتم از جاش پرید و دستاش و بالا اوورد
اما مهم نبود مهم دقی بود ک توی دلم تلنبار شده بود
_ فکر نکردی حتی یه لحظه ام فکر نکردی با اون کارات چه بلایی سرم میاری ها؟؟؟
و با جیغ شئ دیگه ای رو که دم دستم بود پرت کردم
صدای جیغ و دادم و شکستن وسایل توی فضا منعکس میشد
اشکام و با پشت دست پاک کردم و در حالی که وسایلم و از روی مبل بر می داشتم گفتم:
_ من میرم نمیتونی من و اینجا نگه داری میفهمی نمیتونی ازت بدم میاد
و به سمت در رفتم که دستم توسط فرهاد کشیده شدو توی بغلش پرت شدم
چشماش اتیش شده بودو قرمز از بین دندون های قفل شدش گفت :
_ تو جایی نمیری فهمیدی
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈