#پارت911
مهیار سرش و به نشونه مثبت تکون داد
با کنجکاوی بیشتر پرسیدم
_ همتون از یه پدرو مادرین ؟
یعنی هم ژن تو بدن بابات هم مامانت بوده که انقد زیاده؟
مهیار با حرفم کمی جا خوردو گفت :
_ بهش فکر نکردم
و بعد به نقاشی تاریک روبه روش خیره شد
و منو توی دنیای از سوال ول کرد چقدر همه چی عجیبه
چند ساعتی بود که همه ساکت بودن
منم کارم شده بود نگاه کردن به نقاشی های متفاوت و ترسناک اطرافم
وقتی محوشون میشدی دلت به لرزه در میومد
انگار که توی عمق نقاشیا چیزی هست یه حرف یه درد
که خیلی مبهمه خیلی .
در حال فکر کردن به میلاد و نقاشی هاش بودم
که گوشی مهیار زنگ خورد این بار دوم بود
که صدای خندون مهیار توی فضا پیچید
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
مهیار سرش و به نشونه مثبت تکون داد
با کنجکاوی بیشتر پرسیدم
_ همتون از یه پدرو مادرین ؟
یعنی هم ژن تو بدن بابات هم مامانت بوده که انقد زیاده؟
مهیار با حرفم کمی جا خوردو گفت :
_ بهش فکر نکردم
و بعد به نقاشی تاریک روبه روش خیره شد
و منو توی دنیای از سوال ول کرد چقدر همه چی عجیبه
چند ساعتی بود که همه ساکت بودن
منم کارم شده بود نگاه کردن به نقاشی های متفاوت و ترسناک اطرافم
وقتی محوشون میشدی دلت به لرزه در میومد
انگار که توی عمق نقاشیا چیزی هست یه حرف یه درد
که خیلی مبهمه خیلی .
در حال فکر کردن به میلاد و نقاشی هاش بودم
که گوشی مهیار زنگ خورد این بار دوم بود
که صدای خندون مهیار توی فضا پیچید
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈