📌در ستایش امام خمینی و آنچه از فلسطین به ما آموخت
(محمد اصغری)
آنچه نام امام خمینی و مساله فلسطین را به هم پیوند میزند، روز قدس است؛ روزی که البته در این سالها بیشتر تبدیل به بهانهای برای پر کردن غیاب اجتماعی مساله فلسطین در جامعهی ایرانی شده و به باور این قلم، توقف در همین ماهیت فستیوالی و رسمی روز قدس، یکی از موانع جدی در مسیر فهم و تبیین خوانش متکامل امام خمینی از مساله فلسطین است. گویی امام جز تعیین یک روز و چند شعار هیجانی و خردهروایت شعاری، هیچ نداشته. حال آنکه امام خمینی چه در عصر خود و چه در امروز تاریخ، فهمی اصولی و البته رو به تکامل از مساله فلسطین داشت و چنین رهیافتی در بافتاری که امام از آن برخاسته بود، استثنایی و ممتاز است.
امام در همهی سالهایی که از فلسطین گفت و نوشت، مدام در پی پیرایش و اعتلای نگاه و ایدههای خود بود. امام در قامت مرجعی شیعی، توانست از رویکردهای یهودستیزانه عبور کند و خاصه پس از تجربه نوفللوشاتو، تمایز میان یهودیت و صهیونیست را گفتار خویش پررنگ نماید. فهم امام از مسئولیت دولتها و ملتها در قبال مساله فلسطین نیز در طول سالهای حیات سیاسی او دچار تحول شد و هرچه پیشتر آمد، به تبیینی مردمنهاد از راهحل مساله فلسطین نزدیکتر شد. همچنین گذار از گفتمان صرف اسلامیستی به سمت تبیینی جهانشمول از مساله فلسطین نیز از جمله پیشرفتهای مهم نگاه امام خاصه در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب بود.
شاهکار تبیینی امام از فلسطین نیز در توجه او به ریشههای مساله است؛ امام خمینی از همان اولین سالهای پرداخت به مساله فلسطین، بر ماهیت استعماری رژیم صهیونیستی تکیه داشت و این مساله را امتداد حضور استعمار در منطقه میانگاشت. به بیانی دیگر امام آغاز مساله فلسطین را نه در پیچ و خمهای اسرارآمیز تاریخی، که در بستر واقعیتی به نام استعمار جستجو میکرد و از همین روی وجود اسرائیل را وابسته به حمایت و همراهی ایدهی استعمار میدانست. امام در ادامه نیز صهیونیسم را نه یک ماهیت مستقل و خودبنیاد، که وابسته به آنچه استکبار جهانی نامید، معرفی و فلسطین را ذیل گفتمان ضداستعماری و ضداستکباری خود معنا کرد.
امام خمینی در تبیین سرنوشت مساله فلسطین نیز آن را در پیوند با سرنوشت کل منطقه میدانست و از این روی احیای هویتی مردم منطقه، نفی سلطه بیگانه و ظهور دولتهای مردمی را به عنوان مقدمات رسیدن به راهحل مساله فلسطین مطرح نمود. و این احیای هویتی را چه در سطح اسلامی و چه در دایره وسیعتر مستضعفین صورتبندی کرد. همینجا بود که امام از تجربهی انقلاب 57 و تفسیر خویش از این اتفاق وام گرفت و سهگانهی بیداری، وحدت کلمه و قیام را به عنوان آموزه انقلاب ایران به گروههای مبارز فلسطینی و همهی فلسطینیان پیشنهاد داد و عملا فلسطینیها را دعوت به قیام و مقاومت خودبنیاد در برابر اسرائیل کرد. این ویژگی ممتاز امام خمینی است که بر خلاف دیگر رهبران همعصر و پیش از خود که داعیهی حمایت از فلسطین داشتند، در پی آن نبود تا هویت مستقل فلسطینی را نفی و هواداران خود را در آن جغرافیا افزون کند، بلکه به دنبال احیای هویتی فلسطینیها در برابر صهیونیسم بود. امام فلسطین را به مثابه نقطه کانونی اتحاد مسلمانان در گام اول و بعدها ایدهی مشترک آنچه مستضعفین جهان نامید، میدانست. از همین رهگذر نیز فلسطین را ابتدا و انتهای مسیر انقلاب جهانی مظلومین عالم میدید.
اما مهمترین شاخصه سیاستی امام را باید در استعارهی "مساله اول" جست. تکیه امام بر توجه به فلسطین به عنوان مساله اول و فارغ از همهی اختلافات و عقاید ملون و مختلف، نشان از عمق فهم از جایگاه فلسطین داشت. دیدن مساله فلسطین با عینک فلسطین و نه از دریچه اختلافات و رویکردهای گوناگون، همان ادب گمشده در مواجهه با فلسطین است، چیزی که امام به آن التفات داشت و در عبور دادن مساله فلسطین از بحران جنگ ایران و عراق، شاهد تجلی همین نگاه امام بودیم.
امام همچنین در تبیین مختصات رفتاری رژیم صهیونیستی، بر ماهیت اقتدارگرا و سلطهجوی این رژیم تاکید میورزید و اسرائیل را به مثابه قوهی اخلالگر و ضدانقلابی در منطقه تشریح میکرد و خطر آن را حتی در ساحت امنیت منطقهای نیز از این منظر میدید. البته امام در مقاطعی با اینهمانی رژیم صهیونیستی و رژیم پهلوی، مسئولیت سیاستها و جنایتهای دوران ستمشاهی را به اسرائیل نیز تعمیم داد و بعدها همین رویکرد را در قبال دیگر رژیمهای همپیمان اسرائیل در منطقه نیز در پیش گرفت. امام اسرائیل را ضدانسان، ضداسلام و ضد ایران معرفی و دشمنی با رژیم صهیونیستی را در سه ساحت انسانی، اسلامی و ملی تبیین نمود.
اما در نهایت تکیه بر مقاومت تمامعیار و با محوریت ایده مقاومت مسلحانهی خودبنیاد فلسطینی از یک سو و اصل آزادی فلسطین به دست فلسطینیان از سویی دیگر...
(ادامه متن را از
اینجا بخوانید)
@MuhammadAsghari