خرمگس dan repost
فرهاد قنبری
"حرف مرد یکی نیست"
"گفتند فرق میان دل مومن و منافق چیست گفت: دل مومن در ساعتی هفتاد بار بگردد و دل منافق هفتاد سال بر یک حال بماند"
(ذکر جنید- تذکرهالاولیا)
«ژرژ کلمانسو» سیاستمدار اوایل قرن بیستم فرانسه گفته است: «مرد جوانی که سوسیالیست نباشد قلب ندارد؛ پیرمردی که سوسیالیست است مغز ندارد.»
این جمله کلمانسو حقیقت دگرگونی دیدگاه انسان با گذر ایام و کسب تجربه را به خوبی عیان میسازد.
در واقع تأثیر گذر زمان و کسب تجربههای جدید و تغییر نگاه به زندگی است که باعث میشود مراحل تفکری بسیاری از فیلسوفان را به دو یا چند دوره تقسیمبندی نمایند، (هگل جوان و پیر، مارکس جوان و مارکس پیر و...).
بسیاری از ما در امور و مسائل مختلف به دیگران طعنه زده و ایراد میگیریم، که چرا نظرت در مورد فلان مسئله یا فلان فرد و فلان حزب و جناح و مسئول سیاسی و...، عوض شده است. یا مگر تو نبودی که از فلان شاعر، منتقد و فیلم و کارگردان تعریف میکردی یا بد میگفتی، پس حالا چه شده است که سخنی برعکس یا مخالف آن میگویی یا بالعکس؟
پاسخ تمامی موارد یک جمله کوتاه است و اینکه "من انسانم و به ذات انسان بودن تغییر میکنم و قرار نیست همیشه در یک مکان ثابت ایستاده باشم".
تغییرات و دگرگونیهای ذهنی و فکری در مورد مسائل مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، هنری نه تنها مذموم نیست، بلکه نشان از پویایی ذهن و تلاش برای آموختن و فراگرفتن و فرارفتن بیشتر است. انسان مرداب نیست که از اول تا آخر عمر یک سخن را بگوید. از یک ایدئولوژی و مرام سیاسی دفاع کند. یک صدا و یک رنگ را دوست داشته باشد. شیفتهٔ یک تلقی از جامعه و فرهنگ و هنر باشد و هر تغییر و گذری را نشان انفعال و ضعف تلقی نماید.
و اتفاقا فاجعه آنجاست که انسانها دچار تحول نشوند و همیشه یک حرف و یک کنش و یک نگاه را با ضرب المثلهایی مانند: «حرف مرد یکی است» و خزعبلاتی از این قبیل توجیه نمایند. و سابقه نشان میدهد چنین افرادی نه به درد دوستی، نه به درد زندگی مشترک و نه به درد مدیریت و کشورداری و حکومت و کار هنری میخورند. (هنر یک سیاستمدار و منتقد و متفکر و هنرمند نه ایستادن در یک موضع بلکه داشتن انعطاف و توان کنار آمدن با تغییرات و دگرگونیهای جامعه و سازش با اندیشهها و مکتبهای فکری و هنری متفاوت و مخالف است).
کافیست به اعضاء کنونی سازمان مجاهدین بنگریم تا خرفتی و بوی گند عدم پذیرش هرگونه تغییر و تحولی را احساس کنیم. بقایای اعضاء مجاهدینخلق را پیرمردها و پیرزنهایی تشکیل میدهند که گفتارها و رفتارهایشان هیچ شباهتی به انسان امروزی ندارد. آنها با چهرههای تکیده و بیروحی که انگار در دههٔ پنجاه و شصت فریز شده است، عدم پویایی و عدم تغییر را نشان افتخار و قدرت و صلابت خویش تلقی میکنند. موجودات مفلوکی که هنوز در خانههایشان بر پاشنهٔ کج و بدقوارهٔ سابق میچرخد و هنوز در همان توهم و جهل دوران نوجوانی خویش دستوپا میزنند.
@kharmagaas
"حرف مرد یکی نیست"
"گفتند فرق میان دل مومن و منافق چیست گفت: دل مومن در ساعتی هفتاد بار بگردد و دل منافق هفتاد سال بر یک حال بماند"
(ذکر جنید- تذکرهالاولیا)
«ژرژ کلمانسو» سیاستمدار اوایل قرن بیستم فرانسه گفته است: «مرد جوانی که سوسیالیست نباشد قلب ندارد؛ پیرمردی که سوسیالیست است مغز ندارد.»
این جمله کلمانسو حقیقت دگرگونی دیدگاه انسان با گذر ایام و کسب تجربه را به خوبی عیان میسازد.
در واقع تأثیر گذر زمان و کسب تجربههای جدید و تغییر نگاه به زندگی است که باعث میشود مراحل تفکری بسیاری از فیلسوفان را به دو یا چند دوره تقسیمبندی نمایند، (هگل جوان و پیر، مارکس جوان و مارکس پیر و...).
بسیاری از ما در امور و مسائل مختلف به دیگران طعنه زده و ایراد میگیریم، که چرا نظرت در مورد فلان مسئله یا فلان فرد و فلان حزب و جناح و مسئول سیاسی و...، عوض شده است. یا مگر تو نبودی که از فلان شاعر، منتقد و فیلم و کارگردان تعریف میکردی یا بد میگفتی، پس حالا چه شده است که سخنی برعکس یا مخالف آن میگویی یا بالعکس؟
پاسخ تمامی موارد یک جمله کوتاه است و اینکه "من انسانم و به ذات انسان بودن تغییر میکنم و قرار نیست همیشه در یک مکان ثابت ایستاده باشم".
تغییرات و دگرگونیهای ذهنی و فکری در مورد مسائل مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، هنری نه تنها مذموم نیست، بلکه نشان از پویایی ذهن و تلاش برای آموختن و فراگرفتن و فرارفتن بیشتر است. انسان مرداب نیست که از اول تا آخر عمر یک سخن را بگوید. از یک ایدئولوژی و مرام سیاسی دفاع کند. یک صدا و یک رنگ را دوست داشته باشد. شیفتهٔ یک تلقی از جامعه و فرهنگ و هنر باشد و هر تغییر و گذری را نشان انفعال و ضعف تلقی نماید.
و اتفاقا فاجعه آنجاست که انسانها دچار تحول نشوند و همیشه یک حرف و یک کنش و یک نگاه را با ضرب المثلهایی مانند: «حرف مرد یکی است» و خزعبلاتی از این قبیل توجیه نمایند. و سابقه نشان میدهد چنین افرادی نه به درد دوستی، نه به درد زندگی مشترک و نه به درد مدیریت و کشورداری و حکومت و کار هنری میخورند. (هنر یک سیاستمدار و منتقد و متفکر و هنرمند نه ایستادن در یک موضع بلکه داشتن انعطاف و توان کنار آمدن با تغییرات و دگرگونیهای جامعه و سازش با اندیشهها و مکتبهای فکری و هنری متفاوت و مخالف است).
کافیست به اعضاء کنونی سازمان مجاهدین بنگریم تا خرفتی و بوی گند عدم پذیرش هرگونه تغییر و تحولی را احساس کنیم. بقایای اعضاء مجاهدینخلق را پیرمردها و پیرزنهایی تشکیل میدهند که گفتارها و رفتارهایشان هیچ شباهتی به انسان امروزی ندارد. آنها با چهرههای تکیده و بیروحی که انگار در دههٔ پنجاه و شصت فریز شده است، عدم پویایی و عدم تغییر را نشان افتخار و قدرت و صلابت خویش تلقی میکنند. موجودات مفلوکی که هنوز در خانههایشان بر پاشنهٔ کج و بدقوارهٔ سابق میچرخد و هنوز در همان توهم و جهل دوران نوجوانی خویش دستوپا میزنند.
@kharmagaas