عشق، عامل تحول شخصیتی آلیسیای بدنام
در نگاه اول به نظر میرسد فیلم موضوعی جاسوسی دارد و عشق تنها یک عامل فرعی محسوب میشود. در صورتی که عشق است که فیلم را جلو میبرد و جاسوسی در پشت این عشق قرار میگیرد. عشق در این فیلم آنقدر پررنگ است که یکی از آخرین صحنههای فیلم یاداور یکی از عاشقانهترین داستانهای تاریخ است: زیبای خفته. آلیسیا همچون زیبای خفته در رختخواب خوابیده و دولین (با بازی کری گرانت) با ابراز عشق به او قدرت و امید برای بازگشت به زندگی میدهد و این صحنه، یاداور صحنهایست که شاهزاده با ابراز عشق به زیبای خفته، طلسم را شکسته و او را به زندگی برمیگرداند.
فداکاری و مسئولیتپذیری در راه عشق
عشق، فداکاری لازم دارد و مسئولیت میآورد و از نظر من آلیسیای بدنام، مسئولیتپذیرترین و فداکارترین عاشق تاریخ سینماست که برای کمک به معشوقهی خود که همانا کمک برای مقاصد میهن خود پس از جنگ جهانی است، فراق را انتخاب میکند. او برای خشنودی معشوقهاش، بزرگترین فداکاری را میکند و تا پای جان بر سر این موضع ایستادگی میکند. در این فیلم، بعد از آلیسیا، الکساندر سباستین (با بازی ویلیام کلود رینز) و دولین هم به مراتب مسئولیتپذیری به خرج میدهند و اگرچه به اندازه آلیسیا، وظیفه شناس نیستند، اما در راه عشقی که دارند، تا اندازهای فداکاری میکنند.
در حقیقت فیلم بدنام در سه نقطه مسئولیت پذیری در برابر عشق را پررنگتر و به عینه نمایش میدهد.
اولین بار آلیسیا این وظیفه را به دوش میکشد که برای خوشایند عشقش تن به این ماموریت نسبتا خطرناک میدهد. ماموریتی که او را به سمت مرگ میکشاند و تا پایان فیلم بر سر قول خود میماند.
دومین مسئولیت پذیری را از طرف الکس سباستین میبینیم که برای دلخواه عشقش، همه کاری برای او میکند و حتی در مقابل مادرش میایستد. سومین بار، این کار از طرف دولین انجام میشود که با غیبت چند روزهی آلیسیا، به خانهی او میرود و او را نجات میدهد. چنانچه به نظر میرسد برای دولین به عنوان یک مامور مخفی، مسئولیت پذیری در راه عشق حتی از مسئولیت پذیری در راه میهن مهمتر است و آن را پوشش میدهد.
پس از افشای راز آلیسیا برای سباستین، او و مادرش نقشهی قتل او را میکشند و با مسموم کردن تدریجی او، او را به سمت مرگ هدایت میکنند. او در بستر مرگ است؛ با این حال هنوز هم برای پیدا کردن سرنخهای بیشتر تلاش میکند. این درحالی است دولین برای فراموش کردن آلیسیا میخواهد برزیل را ترک کند.
آلیسیا تا اینجا به خاطر مسئولیت پذیری در برابر عشق به دولین و عشق به کشورش، از جان خود هم گذشته و نیازمند پاداش است. از آنجایی که او در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، نمیتواند بر سر قرارهای همیشگیاش با دولین حاضر شود و دولین خود به خانهی او میرود تا از موضوع آگاه شود و او را مریض و نه مست در تختش پیدا میکند. دولین بالاخره به او ابراز علاقه میکند. این ابراز علاقه، پاداش واقعی برای از خودگذشتگی آلیسیا در راه عشق است، پاداشی به مراتب ارزشمندتر از زنده ماندن.
دولین قصد خارج کردن آلیسیا از خانه را دارد. پس به او لباس میپوشاند. در این حین آلیسیا هر آنچه که در مورد کارهای سباستین و هم پیمانانش متوجه شده را با آن حال نزار برای دولین بازگو میکند. دولین، آلیسیا را که نای راه رفتن ندارد، کشان کشان از پلهها پایین میآورد. آلیسیا در آغوش دولین به سمت اتومبیل میرود و با او از خانهای که مرگ در انتظارش بود، میگریزد.
✍ #پریسا_جوانفر
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
در نگاه اول به نظر میرسد فیلم موضوعی جاسوسی دارد و عشق تنها یک عامل فرعی محسوب میشود. در صورتی که عشق است که فیلم را جلو میبرد و جاسوسی در پشت این عشق قرار میگیرد. عشق در این فیلم آنقدر پررنگ است که یکی از آخرین صحنههای فیلم یاداور یکی از عاشقانهترین داستانهای تاریخ است: زیبای خفته. آلیسیا همچون زیبای خفته در رختخواب خوابیده و دولین (با بازی کری گرانت) با ابراز عشق به او قدرت و امید برای بازگشت به زندگی میدهد و این صحنه، یاداور صحنهایست که شاهزاده با ابراز عشق به زیبای خفته، طلسم را شکسته و او را به زندگی برمیگرداند.
فداکاری و مسئولیتپذیری در راه عشق
عشق، فداکاری لازم دارد و مسئولیت میآورد و از نظر من آلیسیای بدنام، مسئولیتپذیرترین و فداکارترین عاشق تاریخ سینماست که برای کمک به معشوقهی خود که همانا کمک برای مقاصد میهن خود پس از جنگ جهانی است، فراق را انتخاب میکند. او برای خشنودی معشوقهاش، بزرگترین فداکاری را میکند و تا پای جان بر سر این موضع ایستادگی میکند. در این فیلم، بعد از آلیسیا، الکساندر سباستین (با بازی ویلیام کلود رینز) و دولین هم به مراتب مسئولیتپذیری به خرج میدهند و اگرچه به اندازه آلیسیا، وظیفه شناس نیستند، اما در راه عشقی که دارند، تا اندازهای فداکاری میکنند.
در حقیقت فیلم بدنام در سه نقطه مسئولیت پذیری در برابر عشق را پررنگتر و به عینه نمایش میدهد.
اولین بار آلیسیا این وظیفه را به دوش میکشد که برای خوشایند عشقش تن به این ماموریت نسبتا خطرناک میدهد. ماموریتی که او را به سمت مرگ میکشاند و تا پایان فیلم بر سر قول خود میماند.
دومین مسئولیت پذیری را از طرف الکس سباستین میبینیم که برای دلخواه عشقش، همه کاری برای او میکند و حتی در مقابل مادرش میایستد. سومین بار، این کار از طرف دولین انجام میشود که با غیبت چند روزهی آلیسیا، به خانهی او میرود و او را نجات میدهد. چنانچه به نظر میرسد برای دولین به عنوان یک مامور مخفی، مسئولیت پذیری در راه عشق حتی از مسئولیت پذیری در راه میهن مهمتر است و آن را پوشش میدهد.
پس از افشای راز آلیسیا برای سباستین، او و مادرش نقشهی قتل او را میکشند و با مسموم کردن تدریجی او، او را به سمت مرگ هدایت میکنند. او در بستر مرگ است؛ با این حال هنوز هم برای پیدا کردن سرنخهای بیشتر تلاش میکند. این درحالی است دولین برای فراموش کردن آلیسیا میخواهد برزیل را ترک کند.
آلیسیا تا اینجا به خاطر مسئولیت پذیری در برابر عشق به دولین و عشق به کشورش، از جان خود هم گذشته و نیازمند پاداش است. از آنجایی که او در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، نمیتواند بر سر قرارهای همیشگیاش با دولین حاضر شود و دولین خود به خانهی او میرود تا از موضوع آگاه شود و او را مریض و نه مست در تختش پیدا میکند. دولین بالاخره به او ابراز علاقه میکند. این ابراز علاقه، پاداش واقعی برای از خودگذشتگی آلیسیا در راه عشق است، پاداشی به مراتب ارزشمندتر از زنده ماندن.
دولین قصد خارج کردن آلیسیا از خانه را دارد. پس به او لباس میپوشاند. در این حین آلیسیا هر آنچه که در مورد کارهای سباستین و هم پیمانانش متوجه شده را با آن حال نزار برای دولین بازگو میکند. دولین، آلیسیا را که نای راه رفتن ندارد، کشان کشان از پلهها پایین میآورد. آلیسیا در آغوش دولین به سمت اتومبیل میرود و با او از خانهای که مرگ در انتظارش بود، میگریزد.
✍ #پریسا_جوانفر
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran