#part185
د.ا.ن دنی
دیگه هیچ چیز برام نمونده
هیچ چیز
اخر حرفمو بلند گفتم ...
نمیتونستم جلو گریمو بگیرم ....
اشکام همین جوری میریخت ...
+دنی من نمیخوام اذیتت کنم
ولی بهم حق بده که بخوام یه سری چیزا راجب گذشتت بدونم
_من همه چیزو گفتم
بیشتر از این نمیتونم داغونم میکنه
من همه چیزمو از دست دادم
دیگه چی مونده ؟
+من موندم
من موندم و تا اخر عمرم پیشت میمونم
_تمام ادمای زندگیم همینو بهم میگفتن
اینو گفتمو
بدون اینکه اجازه بدم لیام چیزی بگه
رفتم طبقه بالا عو رفتم تو تراس
دستمو گذاشتم رو نرده عو خودمو ب سمت پایین خم کردم ...
نفسمو با صدا دادم بیرونو سعی کردم
که دیگه گریه نکنم
+دنی اروم باش
لطفا
من نمیخواستم اذیت شی
اینو گفتو دستشو گذاشت رو دستم
_من فقط نیاز دارم تنها باشم
+منم نیاز دارم پیش تو باشم
اینو که گفت تو چشماش نگاه کردم ...
تو چشمای بی نقصش
نمیدونم چرا ولی ناخوداگاه خاطراتم با چارلی از جلو چشمام رد میشد ...
جوری که حتی حواسم جمع به چشمای لیام نبود ...
همون جوری بی هدف بهش خیره بودم
که یهو لباشو رو لبام حس کردم ...
بهش نزدیک تر شدمو
دستامو دور گردنش حلقه کردم
دستاشو گذاشت دور کمرم ...
بعد دو سه مین ازش جدا شدم ...
چشماش یه حالت عجیبی داشت
انگار باهام حرف میزد
احساسشو حس میکردم ...
+دنی ؟
این نگرانی تو چشمات چی میگه
نگران چی هستی ؟ من تا اخرش پیشتم
اینو که گفت لبخند زدمو سرمو انداختم پایین
دقیقا یاد همون روزی افتادم که با چارلی رفته بودیم کوهو اون روز همین قولو بهم داد ...
اما ...
نشد ...
نشد که بشه ...
نشد که باهم بمونیم
_لیام بهم قول نده
من هیچ ادم خوش قولیو تو زندگیم ندیدم
میدونم رابطه ماهم یه روز تموم میشه
و اون روز
روزیه که تو دیگه بهم علاقه ای نداری و خاطرات منو خفه میکنه ...
اینو گفتمو ازش فاصله گرفتم ...
رفتم عقبو نشستم رو صندلی که اونجا بود ...
لیام هیچ چیز نمیگفت فقط بهم نگاه میکرد ...
همون جوری بهم خبره بود که یهو صدای گوشیش اومد
انگار گوشیش تو خونه بود ...
برای اینکه جواب بده از تراس رفت بیرونو
تقریبا بعد دوسه مین صدای گوشیش قطع شد ...
یه نسیم عجیبی میومد ...
اما چشمامو اذیت میکرد ...
به هر جایی که نگاه میکردم خاطراتم از جلوم رد میشد ...
بهترین روزا تا بد ترین روزام
اون موقعی که همه چیز بین منو چارلی تموم شد
روزی سارا هم بهم اعتماد نداشت ...
روزی که مادرمو از دست دادم ..
همین جوری داشتم اینارو تو ذهنم مرور میکردم
که یهو ...
https://t.me/joinchat/AAAAAEy_Ks2wI1nf53fhpg
نظر ، انتقاد ، پیشنهاد ؟
https://t.me/BiChatBot?start=sc-669250937
جواب
@hard_pmn
پ.ن گایز چنل پی ام ناشناسمونم جوین شید:|♡
دیل زده بودم عین چنل جدیده
د.ا.ن دنی
دیگه هیچ چیز برام نمونده
هیچ چیز
اخر حرفمو بلند گفتم ...
نمیتونستم جلو گریمو بگیرم ....
اشکام همین جوری میریخت ...
+دنی من نمیخوام اذیتت کنم
ولی بهم حق بده که بخوام یه سری چیزا راجب گذشتت بدونم
_من همه چیزو گفتم
بیشتر از این نمیتونم داغونم میکنه
من همه چیزمو از دست دادم
دیگه چی مونده ؟
+من موندم
من موندم و تا اخر عمرم پیشت میمونم
_تمام ادمای زندگیم همینو بهم میگفتن
اینو گفتمو
بدون اینکه اجازه بدم لیام چیزی بگه
رفتم طبقه بالا عو رفتم تو تراس
دستمو گذاشتم رو نرده عو خودمو ب سمت پایین خم کردم ...
نفسمو با صدا دادم بیرونو سعی کردم
که دیگه گریه نکنم
+دنی اروم باش
لطفا
من نمیخواستم اذیت شی
اینو گفتو دستشو گذاشت رو دستم
_من فقط نیاز دارم تنها باشم
+منم نیاز دارم پیش تو باشم
اینو که گفت تو چشماش نگاه کردم ...
تو چشمای بی نقصش
نمیدونم چرا ولی ناخوداگاه خاطراتم با چارلی از جلو چشمام رد میشد ...
جوری که حتی حواسم جمع به چشمای لیام نبود ...
همون جوری بی هدف بهش خیره بودم
که یهو لباشو رو لبام حس کردم ...
بهش نزدیک تر شدمو
دستامو دور گردنش حلقه کردم
دستاشو گذاشت دور کمرم ...
بعد دو سه مین ازش جدا شدم ...
چشماش یه حالت عجیبی داشت
انگار باهام حرف میزد
احساسشو حس میکردم ...
+دنی ؟
این نگرانی تو چشمات چی میگه
نگران چی هستی ؟ من تا اخرش پیشتم
اینو که گفت لبخند زدمو سرمو انداختم پایین
دقیقا یاد همون روزی افتادم که با چارلی رفته بودیم کوهو اون روز همین قولو بهم داد ...
اما ...
نشد ...
نشد که بشه ...
نشد که باهم بمونیم
_لیام بهم قول نده
من هیچ ادم خوش قولیو تو زندگیم ندیدم
میدونم رابطه ماهم یه روز تموم میشه
و اون روز
روزیه که تو دیگه بهم علاقه ای نداری و خاطرات منو خفه میکنه ...
اینو گفتمو ازش فاصله گرفتم ...
رفتم عقبو نشستم رو صندلی که اونجا بود ...
لیام هیچ چیز نمیگفت فقط بهم نگاه میکرد ...
همون جوری بهم خبره بود که یهو صدای گوشیش اومد
انگار گوشیش تو خونه بود ...
برای اینکه جواب بده از تراس رفت بیرونو
تقریبا بعد دوسه مین صدای گوشیش قطع شد ...
یه نسیم عجیبی میومد ...
اما چشمامو اذیت میکرد ...
به هر جایی که نگاه میکردم خاطراتم از جلوم رد میشد ...
بهترین روزا تا بد ترین روزام
اون موقعی که همه چیز بین منو چارلی تموم شد
روزی سارا هم بهم اعتماد نداشت ...
روزی که مادرمو از دست دادم ..
همین جوری داشتم اینارو تو ذهنم مرور میکردم
که یهو ...
https://t.me/joinchat/AAAAAEy_Ks2wI1nf53fhpg
نظر ، انتقاد ، پیشنهاد ؟
https://t.me/BiChatBot?start=sc-669250937
جواب
@hard_pmn
پ.ن گایز چنل پی ام ناشناسمونم جوین شید:|♡
دیل زده بودم عین چنل جدیده