. dan repost
🔴یه شب برامون مهمون اومد اون وقتا اینجوری نبود که تو هر اتاقی بخاری و شوفاژ باشه یه بخاری تو یه اتاق بود همه اونجا می خوابیدن میگه بعد شام ب شوهرم گفتم آقایِ موحد و کجا بخوابونیم...
شوهرمم گفت جاش و بنداز جلو بخاری همون قسمتی که هر شب خودمون میخوابیم ماهم این سرِ اتاق میخوابیم خلاصه خانم جون میگه همین کار و کردم ...نصف شب رفتم دستشویی وقتی برگشتم گیج بودم طبق عادت رفتم اون قسمتی که همیشه میخوابیدیم یعنی زیر لحافِ مهمون و در گوشِ اون آقای مهمون گفتم....😱😰
ادامه ماجرا ➡️
شوهرمم گفت جاش و بنداز جلو بخاری همون قسمتی که هر شب خودمون میخوابیم ماهم این سرِ اتاق میخوابیم خلاصه خانم جون میگه همین کار و کردم ...نصف شب رفتم دستشویی وقتی برگشتم گیج بودم طبق عادت رفتم اون قسمتی که همیشه میخوابیدیم یعنی زیر لحافِ مهمون و در گوشِ اون آقای مهمون گفتم....😱😰
ادامه ماجرا ➡️