روایت، قصه و وفاق
🔻تحولات توسعهای کشورها در بستر:
🔗یک. ترکیبی از ساختارها و میراث بازمانده از گذشته؛
🔗دو. اقتضائات تاریخی که لحظه به لحظه در محیط درونی و پیرامونی رخ میدهند؛ و
🔗سه. کنشگریهای آدمهایی که در لحظات تاریخی مشخصی قصد داشتهاند کشور را در مسیری خاص هدایت کنند؛
شکل میگیرد.
🔸کره جنوبی میراثی از بازمانده گذشته استعماری ژاپن در این کشور داشت؛ اقتضائات تاریخی ناشی از همسایهای کمونیست و مهاجم در شمال، و در میانه تقابل آمریکا و شوروی؛ و در میانه اقتضائات امنیتی و اقتصادی رقابتها در شرق و شمال شرق آسیا بر این کشور تحمیل میشد؛ و شاهد کنشگری ترکیبی از نظامیان و بوروکراتهایی بود که فرایند توسعه را صورتبندی و اجرا کردند.
میراث گذشته و اقتضائات تاریخی، تا اندازه بسیار زیادی در اختیار توسعهخواهان نیستند؛ اما داشتن روایتی از میراث گذشته، و اقتضائات تاریخی که بر سر آن بین نخبگان فرادست، و اکثریت فرودستان اجماع نسبی باشد، ضروری است تا بتوان بر مبنای آن کنشگری برای صورتبندی سیاست و برنامههای توسعه را سامان داد.
🔸وفاق تابع منطق قدرت هم هست؛ تابع ساختار توزیع منافع هم هست؛ توافق بر سر حل مسأله و بسط دادن ظرفیت حل مسأله هم هست؛ اما وفاق، رسیدن به روایتی اجماعی از میراث گذشته، اقتضائات تاریخی، وضع موجود، بایستههای وضع مطلوب، و ابزارهای دست یافتن به آن هم هست. این روایتی است که کنشگران به دنبال افزایش ظرفیت حل مسأله، یا شکل دادن به توافقات مولد سازماندهی تولید بزرگمقیاس، یا بازار شومپیتری میسازند.
🔻گام اول وفاق، داشتن روایتی اجماعی است که:
🔗چشماندازهای مشترک ایجاد کند. نمیشود جامعهای خود را در حضیض ببیند و حاکمان همان جامعه را بر فراز بدانند.
🔗مشوق همبستگی اجتماعی باشد. جامعهای میتواند بستر وفاق باشد که روایتی انسجامبخش و مولد همبستگی اجتماعی از خود داشته باشد.
🔗سیاستها را مشروعیت ببخشد. سیاستهای فاقد مشروعیت که جامعه از آنها پشتیبانی نکند، باعث توسعه نمیشوند. سیاستها در بستر جامعهای انباشته از ناکارآمد و نابرابری، حتماً هزینه دارند و بدون روایتی اجماعی، اجرای آنها ممکن نیست.
🔗جامعه بینالمللی را متأثر سازد. توسعه بر بستر همکاری بینالمللی امکانپذیر است و روایت هر کشور از خودش باید ادراک دیگر کشورها را تحت تأثیر مثبت قرار دهد.
🔸ایران امروز بیتردید فاقد چنین روایتی است. فاصله روایت اکثریت مردم و صاحبان قدرت مؤثر از ایران و وضعیتش، زمین تا آسمان است. همین فاصله، ظرفیت خلق همبستگی اجتماعی را کاهش داده و سرمایه اجتماعی لازم برای اجرای هر گونه سیاست دارای هزینه را تضعیف یا نابود میکند.
ذهن، برنامه، عمل و واکنشهای سیاستگذاران همچون قایقی بر دریایی طوفانی در تلاطم است که از هر سوی آن باد روایتی میوزد.
ایران امروز، سیاستهای سیاستمدارانش، و زندگی مردمانش، بر عرشه کشتیای حاضرند که باد هیچ روایت و قصه انسجامبخش و قانعکنندهای در بادبان آن نمیوزد.
🔸وفاق از جنس اقتصاد سیاسی است، از جنس نوع سازماندهی است، از جنس خطمشی است، از جنس توافق بر سر بهکارگماری آدمهاست؛ اما رسیدن به همه وفاقهایی از این جنس، مستلزم داشتن قصه و روایتی است که فرادستان و فرودستان، باور کنند و بر سر آن اجماع نمایند.
وفاق، نهادی است؛ حتی میتواند سختافزاری هم باشد، اما بر فراز همه اینها قصهای است که ذهنها را قانع میکند، سیاستها را مشروعیت میبخشد، همبستگی اجتماعی را قوام میدهد و همراستایی در مسیر خیر جمعی را محقق میکند.
وظیفه کنشگران توسعهخواه، ساختن این روایت و قصه است.
@fazeli_mohammad
این متن در همایش وفاق ملی روز ۲۰ دی ۱۴۰۳ ارائه شده است.
🔻تحولات توسعهای کشورها در بستر:
🔗یک. ترکیبی از ساختارها و میراث بازمانده از گذشته؛
🔗دو. اقتضائات تاریخی که لحظه به لحظه در محیط درونی و پیرامونی رخ میدهند؛ و
🔗سه. کنشگریهای آدمهایی که در لحظات تاریخی مشخصی قصد داشتهاند کشور را در مسیری خاص هدایت کنند؛
شکل میگیرد.
🔸کره جنوبی میراثی از بازمانده گذشته استعماری ژاپن در این کشور داشت؛ اقتضائات تاریخی ناشی از همسایهای کمونیست و مهاجم در شمال، و در میانه تقابل آمریکا و شوروی؛ و در میانه اقتضائات امنیتی و اقتصادی رقابتها در شرق و شمال شرق آسیا بر این کشور تحمیل میشد؛ و شاهد کنشگری ترکیبی از نظامیان و بوروکراتهایی بود که فرایند توسعه را صورتبندی و اجرا کردند.
میراث گذشته و اقتضائات تاریخی، تا اندازه بسیار زیادی در اختیار توسعهخواهان نیستند؛ اما داشتن روایتی از میراث گذشته، و اقتضائات تاریخی که بر سر آن بین نخبگان فرادست، و اکثریت فرودستان اجماع نسبی باشد، ضروری است تا بتوان بر مبنای آن کنشگری برای صورتبندی سیاست و برنامههای توسعه را سامان داد.
🔸وفاق تابع منطق قدرت هم هست؛ تابع ساختار توزیع منافع هم هست؛ توافق بر سر حل مسأله و بسط دادن ظرفیت حل مسأله هم هست؛ اما وفاق، رسیدن به روایتی اجماعی از میراث گذشته، اقتضائات تاریخی، وضع موجود، بایستههای وضع مطلوب، و ابزارهای دست یافتن به آن هم هست. این روایتی است که کنشگران به دنبال افزایش ظرفیت حل مسأله، یا شکل دادن به توافقات مولد سازماندهی تولید بزرگمقیاس، یا بازار شومپیتری میسازند.
🔻گام اول وفاق، داشتن روایتی اجماعی است که:
🔗چشماندازهای مشترک ایجاد کند. نمیشود جامعهای خود را در حضیض ببیند و حاکمان همان جامعه را بر فراز بدانند.
🔗مشوق همبستگی اجتماعی باشد. جامعهای میتواند بستر وفاق باشد که روایتی انسجامبخش و مولد همبستگی اجتماعی از خود داشته باشد.
🔗سیاستها را مشروعیت ببخشد. سیاستهای فاقد مشروعیت که جامعه از آنها پشتیبانی نکند، باعث توسعه نمیشوند. سیاستها در بستر جامعهای انباشته از ناکارآمد و نابرابری، حتماً هزینه دارند و بدون روایتی اجماعی، اجرای آنها ممکن نیست.
🔗جامعه بینالمللی را متأثر سازد. توسعه بر بستر همکاری بینالمللی امکانپذیر است و روایت هر کشور از خودش باید ادراک دیگر کشورها را تحت تأثیر مثبت قرار دهد.
🔸ایران امروز بیتردید فاقد چنین روایتی است. فاصله روایت اکثریت مردم و صاحبان قدرت مؤثر از ایران و وضعیتش، زمین تا آسمان است. همین فاصله، ظرفیت خلق همبستگی اجتماعی را کاهش داده و سرمایه اجتماعی لازم برای اجرای هر گونه سیاست دارای هزینه را تضعیف یا نابود میکند.
ذهن، برنامه، عمل و واکنشهای سیاستگذاران همچون قایقی بر دریایی طوفانی در تلاطم است که از هر سوی آن باد روایتی میوزد.
ایران امروز، سیاستهای سیاستمدارانش، و زندگی مردمانش، بر عرشه کشتیای حاضرند که باد هیچ روایت و قصه انسجامبخش و قانعکنندهای در بادبان آن نمیوزد.
🔸وفاق از جنس اقتصاد سیاسی است، از جنس نوع سازماندهی است، از جنس خطمشی است، از جنس توافق بر سر بهکارگماری آدمهاست؛ اما رسیدن به همه وفاقهایی از این جنس، مستلزم داشتن قصه و روایتی است که فرادستان و فرودستان، باور کنند و بر سر آن اجماع نمایند.
وفاق، نهادی است؛ حتی میتواند سختافزاری هم باشد، اما بر فراز همه اینها قصهای است که ذهنها را قانع میکند، سیاستها را مشروعیت میبخشد، همبستگی اجتماعی را قوام میدهد و همراستایی در مسیر خیر جمعی را محقق میکند.
وظیفه کنشگران توسعهخواه، ساختن این روایت و قصه است.
@fazeli_mohammad
این متن در همایش وفاق ملی روز ۲۰ دی ۱۴۰۳ ارائه شده است.