Postlar filtri


👈پاسخ جمهوری اسلامی ایران به درخواست مذاکره ی ترامپ

♦️رهبر انقلاب: مذاکره با آمریکا هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست و هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد؛ دلیل؟ تجربه! / ما در دهه ۹۰ حدود دو سال با آمریکا و چندکشور مذاکره کردیم، معاهده‌ای تشکیل شد، اما آمریکایی‌ها به همان معاهده عمل نکردند و هم شخصی که سر کار است آن را پاره کرد و عمل نکرد

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


♦️کمی کتاب📚

اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل مورد شکنجه قرار دهید
و به اولی بگویید شکنجه اش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای شکنجه کردنش ارائه ندهید،
برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی و با اعتماد به نفس بالا، و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقده ها و کینه ها تبدیل می شود...

شکنجه و رنج برای هر دو یکسان است، اما تفاوت در معنایی است که به رنج کشیدن شان می بخشید ، یکی به امید روزهای بهتر رنج می کشد و دیگری با هر ضربه خردتر و حقیرتر می شود.

اینکه چگونه با سختی ها و مشقت های زندگی کنار بیاییم و به آن ها واکنش نشان دهیم، نهایتاً محصول یک "تصمیم شخصی" است...

می‌توانیم تصمیم بگیریم به سختی ها و مصائب اجتناب ناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پس هر ضربه روحی و هر لطمه جسمی تنومندتر، مقاوم تر و آگاه تر بیرون بیاییم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یک «قربانی_منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم.

📕 انسان در جستجوی معنا
✍🏻 ویکتور فرانکل


❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


در دنیایی که مصرف‌گرایی بر همه‌چیز حاکم شده، آیا آزادی، چیزی جز توهمی خوشایند است؟ وقتی مردم در دام نیازهای مادی نگه داشته می‌شوند، وقتی زندگی‌شان در چرخشی بی‌پایان از کار، خرید و سرگرمی خلاصه می‌شود، آیا هنوز فرصتی برای اندیشیدن به ماهیت واقعی قدرت باقی می‌ماند؟ آن‌که رفاه می‌دهد، آیا می‌خواهد مردم آسوده باشند، یا تنها می‌خواهد آن‌ها را از اندیشیدن به تغییر بازدارد؟

■پس شاید ویدیو، تنها یک تصویر ساده نباشد، بلکه تجلی تمام آن چیزی باشد که در ساختارهای اجتماعی و سیاسی رخ می‌دهد. دستی که یاری می‌دهد، اما نه برای رهایی، که برای حفظ وابستگی. سیاستمداری که از تغییر می‌گوید، اما نه برای دگرگونی، که برای استحکام قدرت خویش. مردمی که گمان می‌کنند در حال پیشرفت‌اند، اما در حقیقت، تنها در دایره‌ای از وابستگی می‌چرخند.

□و پرسش نهایی این است: آیا آزادی، تنها سرابی است که حاکمان پیش چشم مردم نگه می‌دارند؟ آیا آن‌که امروز یاری می‌رساند، فردا همان کسی نخواهد بود که سقوط را رقم می‌زند؟ شاید تاریخ، چیزی جز تکرار همین صحنه نباشد: آن‌که بر مسند قدرت است، یاری می‌دهد، اما هرگز به گونه‌ای که مردم بتوانند روزی بی‌نیاز از او باشند. این، بازی بی‌پایان قدرت است؛ و این، حقیقتی است که بسیاری از چشم‌ها آن را می‌بینند، اما اندکی جرأت دارند که آن را باور کنند.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


*سایه‌ی فریبنده‌ی فضیلت*(۳ از ۳)

🖊️دکتر حسین ساسانی
*نشر:* گاهنامه مدیر
*تمامیت‌خواهی حاکمان*
• بخش سوم: ساختارهای اجتماعی
■در پهنه‌ی گسترده‌ی تاریخ، قدرت‌مندان همواره در جامه‌های گوناگون ظاهر شده‌اند. برخی در کسوت نجات‌دهندگان، برخی در هیبت مصلحان، و برخی در ردای پیام‌آوران آزادی. اما در پس این نقش‌آفرینی‌ها، پرسشی بنیادین نهفته است: آیا آن دستی که برای یاری دراز شده، حقیقتاً برای نجات است یا برای تثبیت سلطه؟ آیا آن حاکمی که به مردم وعده‌ی رفاه و امنیت می‌دهد، نگران سعادت آنان است، یا در پی استحکام تاج و تخت خویش؟ آیا سیاستمداری که از درد مردم سخن می‌گوید، برای درمان آمده است، یا زخم را زنده نگه می‌دارد تا همواره طبیب مورد نیاز بماند؟
□ماکیاولی، که از رازهای قدرت و سیاست پرده برمی‌دارد، هشدار می‌دهد که در بازی سیاست، اخلاق چیزی جز ابزاری برای فریب نیست. حاکمان، نه به مردم، که به بقای خویش می‌اندیشند، و اگر به ظاهر یاری می‌رسانند، تنها تا جایی است که مردم را در حالتی از وابستگی نگاه دارند. مردمانی که بر لبه‌ی پرتگاه نگه داشته می‌شوند، همیشه به دستی که آن‌ها را اندکی از سقوط دور کند، اما نه چندان که به آزادی برسند، محتاج خواهند بود. این همان سیاستی است که پادشاهان و دیکتاتورها قرن‌ها از آن بهره گرفته‌اند: مردم را در فقر و اضطراب نگه دار، سپس بخششی کوچک کن و خود را فرشته‌ی نجات بنام.

●در نظریه‌ی فوکو، قدرت نه همچون شمشیری آشکار، که همچون جریانی در لابه‌لای نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پخش شده است. حاکمان، مردم را با زنجیرهای نامرئی کنترل می‌کنند؛ آموزش را به گونه‌ای شکل می‌دهند که اطاعت را بیاموزد، رسانه‌ها را چنان می‌چینند که حقیقت را نهان دارند، و نهادهای اقتصادی را چنان تنظیم می‌کنند که مردم همواره نیازمند حمایت بمانند. آن‌ها مردمان را چنان هدایت می‌کنند که خود، زندانبان خویش شوند. وقتی سیاستمداری وعده‌ی توسعه می‌دهد، آیا قصدش توانمندسازی مردم است، یا ایجاد شرایطی که در آن، مردم هیچ‌گاه آن‌قدر قوی نشوند که دیگر نیازی به او نداشته باشند؟ این همان دستی است که یاری می‌دهد اما از رهایی بازمی‌دارد.

○هانا آرنت، که در تحلیل‌های خود از تمامیت‌خواهی سخن می‌گوید، نشان می‌دهد که قدرت‌مندان نه از آگاهی مردم، که از استیصال و وابستگی آن‌ها تغذیه می‌کنند. حاکمان، مردم را در ترسی دائمی فرو می‌برند، دشمنان خیالی می‌آفرینند، و بحران‌ها را چنان مدیریت می‌کنند که همواره به یک "رهبر" نیاز باشد. آن‌ها اجازه می‌دهند که مردم تا حدی بهبود یابند که به ادامه‌ی زندگی دلخوش باشند، اما هرگز آن‌قدر رشد نکنند که بتوانند بدون سایه‌ی یک قدرت مرکزی، مسیر خود را بیابند. در این بازی، رفاه، امنیت و حتی آزادی، نه به عنوان حقوق ذاتی مردم، بلکه به عنوان ابزارهایی برای کنترل آنان عرضه می‌شوند.

■آنتونیو گرامشی، با نظریه‌ی هژمونی فرهنگی، نشان می‌دهد که قدرت‌مندان برای حفظ جایگاه خود، نه تنها از زور، که از ایدئولوژی استفاده می‌کنند. آن‌ها چنان روایت‌هایی را در ذهن مردم حک می‌کنند که حتی بردگی را آزادی، و وابستگی را لطف حاکمان ببینند. سیاستمدارانی که با وعده‌ی اصلاحات، مردم را به خود امیدوار می‌کنند، آیا واقعاً در پی تغییرند، یا تنها بازی‌ای دیگر را آغاز کرده‌اند که در آن، چهره‌ی قدرت تغییر می‌کند اما ماهیتش پابرجا می‌ماند؟

□در نظریه‌ی کارل مارکس، حکومت‌ها و طبقات حاکم، با ایجاد وابستگی‌های اقتصادی، مردم را در زنجیر نگه می‌دارند. سیاستمداری که برای مردم کار ایجاد می‌کند، آیا در پی رشد اقتصادی است یا در پی ایجاد طبقاتی که همواره به دولت نیازمند باشند؟ آیا کمک‌های مالی، وام‌های اجتماعی و پروژه‌های حمایتی، راهی برای توانمندسازی است، یا شیوه‌ای برای کنترل توده‌هایی که اگر مستقل شوند، دیگر نیازی به رهبران نخواهند داشت؟

●اما این بازی، تنها در حوزه‌ی اقتصاد و سیاست خلاصه نمی‌شود. در فرهنگ، در رسانه، در آموزش، حتی در دین، همین الگوی یاریِ فریبنده جریان دارد. نیچه در نقد خود از اخلاق بردگی، نشان می‌دهد که چگونه حاکمان و صاحبان قدرت، ایده‌ی فروتنی، قناعت و رضایت از وضع موجود را به عنوان فضیلت ترویج می‌کنند، تا مردم هیچ‌گاه در پی تغییر وضع خود نباشند. سیاستمداری که از اخلاق سخن می‌گوید، آیا حقیقتاً به دنبال عدالت است، یا تنها می‌خواهد مردمان را در وضعیتی نگه دارد که بر ضد او نشورند؟
○در این میان، هربرت مارکوزه در نقدی دیگر، نشان می‌دهد که چگونه جوامع مدرن، مردم را با رفاه کنترل می‌کنند.
ادامه در پایین👇👇👇
❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


○شاید سازمان‌ها، همانند افراد، سایه‌ای دارند که در آن، نیت‌های پنهان، ساختارهای قدرت، و انگیزه‌های واقعی مستترند. در این سایه، کمک می‌تواند چیزی جز ابزاری برای تسلط نباشد، درست مانند همان ویدیویی که دستی را به نشان کمک پیش می‌برد، اما در لحظه‌ی سرنوشت‌ساز، نه نجات، که سقوط را رقم می‌زند. آیا آن سازمانی که برنامه‌های آموزشی برگزار می‌کند، کارکنان را واقعاً برای توانمندسازی آموزش می‌دهد، یا در حال شکل دادن به سربازانی است که با مهارت‌های جدید، اما همچنان در مرزهای تعیین‌شده باقی می‌مانند؟ آیا آن مدیری که به رشد کارکنان خود بها می‌دهد، آیا واقعاً آن‌ها را برای آینده‌ای مستقل آماده می‌کند، یا تنها می‌خواهد آن‌ها را تا جایی که تهدیدی برای موقعیتش نشوند، توسعه دهد؟
■در نهایت، پرسش بنیادین این است: آیا سازمان‌ها به رشد افراد کمک می‌کنند، یا در حقیقت، آن‌ها را در مسیری هدایت می‌کنند که قدرت خود را تداوم بخشند؟ آیا دست یاری که به سوی کارکنان دراز می‌شود، برای بالا کشیدن است، یا تنها به‌اندازه‌ای که تعادل قدرت محفوظ بماند؟ شاید، همچون در زندگی فردی، در زندگی سازمانی نیز، نیت‌های واقعی نه در کلمات، که در لحظات سرنوشت‌ساز و در تصمیماتی که در سکوت گرفته می‌شوند، نهفته باشد.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


*سایه‌ی فریبنده‌ی فضیلت*(۲ از ۳)
🖊️دکتر حسین ساسانی
*نیت‌های پنهان*
• بخش دوم: رهبران سازمانی
■در عرصه‌ی سازمانی، همان‌گونه که در روان فردی، نیت‌های پنهان و بازی‌های قدرت در زیر لایه‌های رفتارهای ظاهراً اخلاقی نهفته‌اند، سازمان‌ها و رهبران نیز می‌توانند در پوشش کمک، توسعه و حمایت، نیات دیگری را دنبال کنند. ظاهر امر ممکن است نشان از تعالی و رشد داشته باشد، اما در بطن آن، انگیزه‌هایی پیچیده از کنترل، وابسته‌سازی، و حفظ سلطه نهفته است. آن‌که در سازمان، منابعی را برای رشد کارمندان فراهم می‌آورد، آیا حقیقتاً خواهان رشد است یا در پی ساختن پیوندی از وابستگی است که قدرت خود را مستحکم‌تر کند؟ آن مدیری که حمایت خود را از یک زیردست نشان می‌دهد، آیا می‌خواهد اوج بگیرد یا تنها تا جایی به او قدرت می‌بخشد که خود همچنان فرمانده‌ی نهایی باقی بماند؟
□در نظریه‌های مدیریت، مک‌گریگور با دسته‌بندی رهبران به دو تیپ X و Y، تصویری از این تضاد را ارائه می‌دهد. مدیران نوع X به انسان به چشم عنصری تنبل و نیازمند کنترل می‌نگرند، پس هرگونه حمایتی که ارائه می‌کنند، ابزاری برای افزایش کنترل و نه برای توانمندسازی واقعی است. آن‌ها به کارمندان فرصتی می‌دهند که همیشه یک گام پایین‌تر از خود باقی بمانند. از سوی دیگر، مدیران نوع Y معتقدند که افراد به‌طور طبیعی انگیزه‌ی رشد دارند، اما حتی در این مدل نیز می‌توان ردپای همان رفتار دوگانه را یافت: آیا فرصت‌های توسعه، واقعاً برای استقلال‌بخشی است یا تنها چارچوبی است که افراد را به شیوه‌ای نرم‌تر در ساختارهای سازمانی مقید کند؟
●میشل فوکو، با مفهوم قدرت و دانش، نشان می‌دهد که هر کنشی که در ظاهر برای کمک و هدایت است، می‌تواند ابزاری برای اعمال قدرت باشد. در سازمان‌ها، برنامه‌های آموزشی، فرصت‌های رشد و حتی سیاست‌های پاداش‌دهی، گاه نه برای افزایش توانایی افراد، بلکه برای مهار آن‌ها در شبکه‌ای از وابستگی طراحی شده‌اند. سازمانی که به کارکنانش مهارت‌های جدید می‌آموزد، آیا آنان را به خودکفایی می‌رساند یا تنها مهارت‌هایی را می‌آموزاند که وابستگی به سیستم را تداوم بخشد؟ درست مانند همان دستی که در ظاهر یاری می‌رساند، اما در لحظه‌ی بحرانی، فرد را از اوج رها می‌کند، سازمان‌ها نیز گاه مسیر پیشرفت را هموار می‌کنند، اما نه تا جایی که استقلال به تهدیدی برای قدرت موجود تبدیل شود.
○هربرت سایمون، با مفهوم عقلانیت محدود، بیان می‌کند که تصمیم‌گیری‌های سازمانی نه بر اساس حقیقت محض، بلکه بر اساس اطلاعاتی که در اختیار گذاشته می‌شود، صورت می‌گیرد. این یعنی سازمان‌ها می‌توانند دانشی را که به افراد منتقل می‌کنند، به شکلی گزینشی ارائه دهند. وقتی مدیری در سازمان به کارمندی کمک می‌کند، آیا تمامی ابزارها را در اختیارش می‌گذارد، یا تنها به اندازه‌ای که او را در مسیری مشخص و کنترل‌شده هدایت کند؟ همانند یاری که تنها تا لب پرتگاه می‌آورد و از آن پس، تکیه‌گاهش را پس می‌کشد، سازمان‌ها نیز گاه فرصت‌هایی را ایجاد می‌کنند که در نهایت، مسیر رهایی و خودمختاری را نمی‌گشایند.
■بورن و میتنزبرگ در نظریه‌های استراتژی، نشان داده‌اند که قدرت در سازمان‌ها نه‌تنها در دست مدیران ارشد بلکه در شبکه‌های نامرئی قدرت نهفته است. سازمانی که به توسعه‌ی افراد بها می‌دهد، آیا واقعاً راهی برای ارتقای آن‌ها به جایگاه‌های برتر باز گذاشته است، یا تنها فضایی را ایجاد کرده که افراد حس پیشرفت داشته باشند، بی‌آنکه واقعاً از محدوده‌ی کنترل سازمان خارج شوند؟ این همان تناقضی است که در بسیاری از برنامه‌های توسعه‌ی استعدادهای انسانی دیده می‌شود: رشد می‌دهند، اما تا جایی که مرزهای قدرت سازمانی محفوظ بماند.
□کورت لوین، که از پیشگامان روانشناسی سازمانی است، در مدل نیروهای میدانی خود توضیح می‌دهد که هر تغییری در سازمان، محصول تعادل نیروهای پیش‌برنده و بازدارنده است. وقتی سازمانی سیاست‌های حمایتی را اجرا می‌کند، آیا واقعاً به‌دنبال تغییر مثبت است یا نیروهای بازدارنده‌ای را هم‌زمان در کار نگه می‌دارد تا کنترل نهایی را حفظ کند؟ مانند همان دستی که یاری می‌دهد اما قصد فرو انداختن دارد، سازمان‌ها نیز ممکن است فرصت‌هایی را فراهم آورند که در ظاهر توانمندسازی است اما در حقیقت، سازوکاری برای حفظ سلطه باشد.
●در نگاه مک‌کللند، که بر انگیزه‌های انسانی در سازمان تمرکز دارد، افرادی که در جایگاه قدرت هستند، گاه به شکل ناهشیار، از رشد دیگران واهمه دارند. رهبرانی که تحت‌تأثیر انگیزه‌ی قدرت هستند، حتی زمانی که کمک می‌کنند، این کمک را به شکلی ارائه می‌دهند که وابستگی به خودشان افزایش یابد. این رهبران، کارمندان را تا جایی تقویت می‌کنند که همچنان نیازمند هدایت آن‌ها باشند، نه بیشتر.
👇👇👇ادامه در پایین
❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


♦️سایه‌ی فریبنده‌ی فضیلت

🖊️دکتر حسین ساسانی
بخش اول؛ فردیت آدمی

در ژرفای روان آدمی، جایی که انگیزه‌ها از بطن ناخودآگاه سر برمی‌آورند و نقاب‌ها حقیقت را در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برند، رفتارهایی رخ می‌نمایند که در ظاهر از جنس نیکی‌اند، اما در بطن خود، لایه‌هایی از فریب و سلطه را پنهان دارند. آن‌که دست یاری دراز می‌کند، شاید نه از سر شفقت، که از میل سرکوب و نمایش قدرت باشد. زیستن در جهان انسانی، عبور از مسیر پیچ‌و‌خمی است که در آن خیر و شر نه در تضاد که در امتزاجی پیچیده همزیستی دارند.
اینجا، پرسش اساسی نه تنها درباره‌ی کردار که درباره‌ی نیت است: آیا آن‌که می‌گوید آمده است تا نجات دهد، در حقیقت، فرشته‌ای رحمت است یا بازیگری که با ردای نیک‌خواهی، زخمی ژرف‌تر بر روح دیگران وارد می‌آورد؟
در لایه‌های ناپیدای روان، فروید از نیروی ناهشیار سخن می‌گوید؛ از آن جنگ درونی که میان نهاد، خود و فراخود در جریان است. در این نزاع دائمی، گاه نهاد، که تجلی امیال خام و بدوی است، جامه‌ای از فضیلت بر تن می‌کند تا تمایلات پنهان خود را مقبول جلوه دهد. همان‌گونه که در رؤیاها، ناخودآگاه از نمادها برای پوشاندن حقیقت بهره می‌گیرد، در بیداری نیز فرد می‌تواند نیت‌های سرکوب‌شده‌ی خود را در جامه‌ی کمک و فضیلت بازنمایی کند. او می‌داند که میل به تسلط، میل به تخریب و میل به اثبات قدرت، همگی مذموم هستند، پس آن‌ها را در لفافه‌ی نوع‌دوستی می‌پیچد تا مشروعیت بیابند. شاید این دستِ یاری نه برای بلند کردن، که برای نشان دادن قدرت باشد؛ نه برای بخشیدن، که برای افزودن به احساس برتری خویش.
آلفرد آدلر، که بر مفهوم حس حقارت و جبران افراطی تأکید دارد، می‌گوید بسیاری از اعمال ما پاسخی به احساس نقصان درونی است. آن‌که در گذشته خویش، خوار شمرده شده، آن‌که روزی در لبه‌ی پرتگاه بی‌کسی و استیصال ایستاده و هیچ دستی برای نجات نیافته، شاید امروز دست یاری برون کند، اما نه برای نجات، که برای بازآفرینی همان رنج، این بار از موضع قدرت. کمک او نه ریشه در عشق، که ریشه در گذشته‌ای زخمی دارد. او همان قربانی دیروز است که امروز در قامت ناجی، به تکرار همان خشونت پنهان برخاسته، با این تفاوت که اکنون در جایگاه سلطه قرار دارد. دستش را دراز می‌کند، اما در آخرین لحظه، آن را عقب می‌کشد تا فرو افتادن دیگری را نظاره کند، تا شاید زخم‌های دیروز خود را در سقوط دیگری التیام بخشد.
کارل یونگ، از سایه‌ها سخن می‌گوید؛ از آن نیمه‌ی تاریک وجود که ما انکارش می‌کنیم، اما در لحظه‌های غفلت، از شکاف‌های شخصیت ما بیرون می‌خزد. در ژرفای ناخودآگاه، در سایه‌ی روان، انگیزه‌هایی نهفته‌اند که ما آن‌ها را نمی‌شناسیم، یا شاید نمی‌خواهیم بشناسیم. هرکس در دل خویش هیولایی دارد که می‌کوشد رامش کند، اما گاه هیولا، خود را در نقاب قدیس جلوه می‌دهد. آن‌که کمک می‌کند اما در حقیقت تخریب می‌جوید، اسیر سایه‌ای است که خود نیز از وجود آن بی‌خبر است. او گمان می‌کند که نیک‌خواه است، اما در ژرف‌ترین لایه‌های روان، لذت تاریکی را تجربه می‌کند، لذتی که از فروپاشی دیگری می‌زاید.
در تحلیل وجودی، ژان پل سارتر از خودفریبی سخن می‌گوید؛ از آن‌که انسان می‌تواند خود را دروغ بگوید، می‌تواند چنان نقشی را باور کند که دیگر نیازی به وانمود کردن نداشته باشد. شاید کسی که وانمود می‌کند دست یاری می‌رساند، آن‌قدر در این نقش غرق شده که دیگر نیت واقعی خود را نمی‌بیند. او در پرده‌ای از توجیهات، خود را می‌فریبد و بر این باور است که نجات‌بخش است، در حالی که در عمق وجود، لذتی پنهان از نظاره‌ی زوال دیگری دارد. این خودفریبی، شاید تلخ‌ترین حقیقت انسان باشد: آن‌که می‌خواهد بگوید نیک است، اما در حقیقت، نیرویی از شر در او زنده است، بی‌آنکه خود از آن آگاه باشد.
و شاید در نهایت، حقیقتی که نیچه از آن سخن می‌گوید، در این رفتار نهفته باشد: اراده‌ی معطوف به قدرت. هر حرکت انسانی، خواه در ظاهر نیک باشد و خواه شر، چیزی جز تجلی این اراده نیست. کمک کردن، اگر از جایگاه سلطه باشد، نه کمک که اعمال قدرت است. آن‌که کمک می‌کند، اما نمی‌گذارد که طرف مقابل به استقلال برسد، آن‌که یاری می‌دهد اما در لحظه‌ی سرنوشت‌ساز، زمین می‌زند، در حقیقت در حال تثبیت قدرت خویش است. نیکوکاری، گاه تنها چهره‌ای مبدل از میل به سلطه است.
پس شاید این ویدیو، آیینه‌ای است که ما را با حقیقتی تاریک مواجه می‌کند؛ حقیقتی که در آن، کمک می‌تواند نوعی خشونت باشد، یاری رساندن می‌تواند شکلی از تحقیر باشد، و آن‌که دست دراز می‌کند، شاید نه برای بلند کردن، که برای اثبات برتری خویش باشد.
ونهایتاً پاسخ به این سوال.آن‌که نجات می‌دهد، آیا حقیقتاً ناجی است، یا صرفاً جلادی با لبخندی مهربان؟

👈قسمت دوم در پست بعدی

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


💢رسانه های زرد دوباره بی آبرو شدند

برخلاف تبلیغات کذب و فضاسازی پروپاگاندای رسانه ای پهلوی _ ایرانشهری
رضاپهلوی را نه تنها به مراسم تحلیف ترامپ راه ندادند بلکه خبر دعوت از وی نیز اساساً دروغی بیش نبود

 قبل از مراسم تحلیف «دونالد ترامپ»، حساب‌های کاربری سلطنت‌طلب در شبکه‌های اجتماعی از حضور «رضا پهلوی»‌ در این مراسم سخن گفته و تبلیغ می‌کردند. حتی تصاویری از دعوتنامه ی وی برای حضور در این مراسم منتشر شد.
موضوعی که خیلی زود رنگ باخت زیرا نه از رضا پهلوی در این مراسم خبری بود و نه از هیچ یک از عناصر ضدانقلاب. سلطنت‌طلبان برای پوشش این موضوع سعی کردند با انتشار خبری تحت عنوان نامه ی «رضا پهلوی»‌ به ترامپ فضای خبری را در این حوزه مدیریت کنند.
منتها در فضای مجازی این موضوع با طنز و کنایه مطرح شد و حتی تصویری ساختگی منتشر شد که رضا پهلوی از تلویزیون با خوردن پاپ کورن مراسم تحلیف ریاست جمهوری آمریکا را تماشا می‌کند.
سابقه ی درخواست سلطنت‌طلبان برای برگزاری دیدار رضا پهلوی و ترامپ به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باز می‌گردد. زمانی که قرار بود یکی از ایرانیان هزینه شام با ترامپ را پرداخت کند اما جالب اینجاست که مسئولان ستاد ترامپ با این شرط که رضا پهلوی نباید در مراسم حضور یابد از قید این پول گذشتند.
به نظر می‌رسد رویکرد ترامپ درقبال ایران بیشتر بر مدار تحریم و فشار برای تغییر سیاست‌ها می‌گردد.
بسیاری از اعضای ضدانقلاب با حضور ترامپ در کاخ سفید در شبکه‌های اجتماعی یک فضای تندی را علیه کشورمان رقم زدند و حتی به ترامپ پیشنهاد کردند ایران را بمباران کند؛‌ اما فضای تحلیف رئیس جمهور جدید آمریکا نشان داد که برنامه‌های ترامپ با فضاسازی ضدانقلاب متفاوت است.
تنهاشخصیت ایرانی که در این مراسم شرکت کرد یک کارآفرین به نام «دارا خسروشاهی»‌ مدیرعامل شرکت اوبر (تاکسی آنلاین) در آمریکا بود که یک میلیون دلار از هزینه‌های این مراسم را متقبل شده بود.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


*اثر پنگوئن*

🖊️دکتر علی محمد مصدق راد

■پنگوئن‌ها برای محافظت از خود در برابر شکارچیان، یکی از اعضای گروه را به داخل آب می‌اندازند تا خطرات را بررسی کنند. اگر برای این پنگوئن مشکلی پیش نیاید، سایرین با اعتماد بیشتری وارد آب می‌شوند. این رفتار نشان‌دهنده تمایل آنها به استفاده از تجربیات دیگران برای کاهش ریسک است. آن‌ها ترجیح می‌دهند که قبل از اقدام، نتایج اقدام اولیۀ یکی دیگر را مشاهده کنند.

□اثر پنگوئن (Penguin effect)، پدیده‌ای در روانشناسی اجتماعی است که در سال ۱۹۸۶ میلادی توسط جوزف فارل Joseph Farrell استاد دانشگاه کالیفرنیا و گارت سالونر Garth Saloner استاد دانشگاه استنفورد مطرح شد. اثر پنگوئن به نوعی رفتار جمعی اشاره دارد که در آن افراد تمایل دارند از دیگران الگو بگیرند و خود را در موقعیت‌های جدید و ناشناخته تنها نگذارند. این پدیده در جوامع انسانی هم مشاهده می‌شود؛ جایی که افراد غالباً از پیش‌قدم شدن برای شروع یک اقدام یا تغییر هراس دارند. به همین دلیل، آنها ترجیح می‌دهند تا زمانی که شخص دیگری ابتدا این کار را انجام دهد، صبر کنند.

●این رفتار نشان‌دهنده نیاز انسان به احساس امنیت اجتماعی است. افراد معمولاً با مشاهده اقدامات دیگران اطمینان بیشتری پیدا کرده و اقدام می‌کنند؛ زیرا، احساس می‌کنند خطرات کمتری وجود دارد، وقتی فردی دیگر نخستین قدم را برداشته باشد.

○برای مثال، تصور کنید که یک شرکت تصمیم به راه‌اندازی یک برنامه آموزشی آنلاین می‌گیرد. اگر کسی در این دوره ثبت نام نکند، کارکنان ممکن است تردید داشته باشند و در دوره آموزشی مشارکت نکنند. اما، اگر یکی از همکاران در دوره ثبت نام کند، سایرین بلافاصله او را الگو قرار داده و شروع به ثبت نام خواهند کرد. افراد دوست ندارند که اولین نفر در شروع یک اقدام جدید باشند. گروه جرات انجام کار را ندارد. به محض اینکه یکی شروع به اقدام کرد، بقیه بلافاصله به دنبال او می‌شتابند.

■افراد تمایل دارند تا منتظر بمانند و شخص دیگری پیش قدم شود و کار را انجام دهد و بر اساس اطلاعات بدست آمده از تجربه او، خودشان اقدام کنند.

□برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار جدید، وجود افرادی که نخستین گام‌ها را بردارند، ضروری است. مدیران با ایجاد فضایی مساعد برای ایده‌های نوآورانه، می‌توانند دیگر اعضای تیم را تشویق کنند تا پیش‌قدم شوند. این فضا شامل فراهم کردن منابع، حمایت مالی و ایجاد فرهنگ سازمانی پذیرای تغییرات است. هنگامی که مدیران تصمیم به اجرای یک استراتژی تازه می‌گیرند، ممکن است ابتدا با مقاومت‌هایی از سوی برخی افراد مواجه شوند. دلیل این مقاومت معمولاً ناشی از عدم آگاهی یا ترس از ناشناخته‌هاست. در چنین شرایطی، مدیران باید بر نقاط مثبت این تغییرات تأکید کرده و نمونه‌هایی از موفقیت‌های گذشته یا تجربیات مثبت دیگران را ارائه دهند تا بتوانند سایرین را به پذیرش آن ترغیب کنند.

□زمانی که یک گروه قصد دارد محصول یا خدمات نوآورانه‌ای طراحی کند، ترس از شکست می‌تواند مانع اصلی پیشرفت آن‌ها باشد. اما اگر یکی یا دو نفر از اعضا یک نمونه اولیه ارائه دهند، احتمال بیشتری وجود دارد که سایرین نیز تشویق شوند تا وارد عمل شده و نظرات خود را ابراز کنند. همچنین، وقتی فناوری جدیدی پیشنهاد می‌شود، بسیاری از افراد ممکن است نسبت به آن بی‌تفاوت باشند، مگر اینکه تعدادی از همکاران، آن فناوری را استفاده کرده و کارایی آن را نشان دهند. در واقع تجربه فردیِ کسانی که زودتر اقدام کرده‌اند نقش مهمی در کاهش نگرانی‌ها دارد و می‌تواند باعث افزایش اعتماد سایر اعضا شود.

●به طور کلی، مدیران سازمان باید با استفاده مؤثر از اثر پنگوئن تلاش کنند فضایی ایجاد نمایند که نوآوری شکوفا گردد و همه افراد احساس راحتی بیشتری برای بیان ایده‌های خود داشته باشند. چنین فرهنگی نه تنها منجر به رشد کسب‌وکار خواهد شد بلکه موجب تقویت روحیه همکاری بین اعضای تیم نیز می‌شود.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


💢اخبار ناخوشایند پیاپی برای پهلوی پرستان و سلطنت طلبان

پس از قطع بودجه ی نهادهای به اصطلاح حقوق بشری مخالف ایران توسط ترامپ، ایرانشهری های حامی ترامپ در آچمز شدیدی قرار گرفته اند.
👈همچنین ترامپ برافراشتن پرچم های LGBT و BLM را در ساختمان های دولتی، سفارت ها و پایگاه های نظامی ایالات متحده در سراسر جهان ممنوع کرد.
ترامپ اعلام کرد:
جامعه ای را خواهیم ساخت که بر اساس ازدواج بنا شده است و از امروز در آمریکا فقط دو جنسیت داریم، مرد و زن.
سلطنت طلبان که از هیچ گونه حمایتی از دگرباشان جنسی دریغ نکرده اند امروز با این جمله ی ترامپ مواجه شده اند و به دنبال اصلاح مواضع خود هماهنگ با وی هستند.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


💢دومین سیگنال مثبت ترامپ به ایران

👈پس از ۴۵ سال و برای اولین بار توسط ترامپ رخ داد


۱.تعلیق تمام کمک‌های آمریکا به اشخاص، نهادها و رسانه‌های مخالف رژیم ایران به مدت 90 روز

۲.عدم انتقاد آمریکا از کارنامه ی حقوق بشری ایران در نشست بررسی دوره‌ای جهانی شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


♦️ترامپ در پی بازگشایی سفارت آمریکا در ایران است

 به گزارش شرق: ویلیام برت بایر، خبرنگار ارشد فاکس نیوز، از گفته‌های دونالد ترامپ در محافل خصوصی پرده برداشت و اعلام کرد که رئیس‌جمهور آمریکا برنامه دارد تا سفارت این کشور در ایران را دوباره بازگشایی کند. ترامپ به دنبال این است که این رویداد تاریخی به نام او ثبت شود و معتقد است که سیاست‌های جدیدش در قبال ایران، موجب شگفتی و خوشحالی بسیاری و ناراحتی عده ای دیگر خواهد شد.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


👈ترامپ بودجه شبکه‌های ماهواره‌ای سلطنت‌طلب را قطع کرد.
قطع بودجه ی 60 میلیون دلاری شبکه‌های ماهواره‌ای توسط ترامپ، تمامی شبکه های اپوزیسیون از جمله شبکه‌های من و تو، ایران اینترنشنال، صدای آمریکا، شبکه ی توانا، رادیو زمانه و... را شامل می شود.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


♦️*اثر تردمیل خوشی*

🖊دکتر علی محمد مصدق راد

■اثر تریدمیل خوشی (Hedonic treadmill) در سال ۱۹۷۱ میلادی توسط فیلیپ بریکمن Philip Brickman و دونالد کمبل Donald Campbell در مقاله‌ای مطرح شد.

👈اثر تردمیل خوشی یک مفهوم روانشناختی است که بر اساس آن، انسان‌ها صرف نظر از رویدادهای مثبت یا منفی که در زندگی آن‌ها رخ می‌دهد، تمایل دارند به طور طبیعی به یک سطح پایه از شادی بازگردند. این مفهوم به این معناست که حتی پس از کسب موفقیت‌های بزرگ یا تجربه رویدادهای خوشایند، احساس شادی ما به مرور زمان به سطح اولیه خود باز می‌گردد. به عبارتی، ثروت شادی چندانی نمی‌آورد.

●این پدیده بر اساس قانون نزولی بودن مطلوبیت نهایی Diminishing marginal utility اتفاق می‌افتد. با بدست آوردن پول بیشتر، خواسته‌ها و انتظارات هم بیشتر می‌شود و در نتیجه، مطلوبیت نهایی دایمی بدست نخواهد آمد. تقریباً ۵۰ درصد از سطح شادی فرد توسط ژنتیک تعیین می‌شود و هر فردی دارای نقطه تنظیم رضایت از زندگی Happiness baseline است. صرف نظر از اینکه چه اتفاقی برای مردم می‌افتد، سطح شادی آنها در نهایت، به سطح اولیه خود باز می‌گردد.

○خوشحالی کوتاه مدت بُردن ۱۰۰ میلیون تومان در قرعه کشی؛ خوشحالی کوتاه مدت خرید یک خانه ویلایی زیبا؛ خوشحالی کوتاه مدت خرید یک اتومبیل لوکس گران قیمت؛ و ناراحتی کوتاه مدت فقدان یک دوست مثال‌هایی از اثر تردمیل خوشی هستند.

■مثال‌های اثر تردمیل خوشی در سازمان‌ها عبارتند از: ▪︎افزایش حقوق یا دریافت پاداش‌های مالی می‌تواند در ابتدا باعث خوشحالی کارمندان شود، اما به مرور زمان، این احساس خوشحالی کاهش یافته و کارمندان به سطح قبلی رضایت خود باز می‌گردند؛
▪︎ارتقاء به یک موقعیت شغلی بالاتر ممکن است در ابتدا باعث احساس رضایت و موفقیت شود، اما با گذشت زمان، این احساس به یک حالت عادی تبدیل می‌شود و کارمندان به دنبال چالش‌های جدیدتری می‌گردند؛
▪︎اجرای تغییرات بزرگ در سازمان مانند ادغام، ممکن است در ابتدا باعث ایجاد نارضایتی شود، اما با گذشت زمان، کارمندان به شرایط جدید عادت کرده و سطح رضایت آن‌ها به حالت اولیه باز می‌گردد.

□اگرچه اثر تردمیل خوشی نشان می‌دهد که شادی ما به طور طبیعی به یک سطح پایه باز می‌گردد، اما این بدان معنا نیست که تلاش برای افزایش شادی بی‌فایده است. با ایجاد تغییرات مثبت در زندگی و محیط کار خود، می‌توانیم سطح کلی رضایت خود را افزایش داده و از زندگی خود لذت بیشتری ببریم. برای افزایش رضایت طولانی‌مدت کارکنان، باید فراتر از پاداش‌های مادی و موقعیت‌های شغلی به دنبال ایجاد شرایطی باشیم که به رشد شخصی و حرفه‌ای آن‌ها کمک کند.

●مدیران با درک این مفهوم، می‌توانند استراتژی‌های موثرتری برای افزایش انگیزه، رضایت و بهبود عملکرد کارکنان خود اتخاذ کنند. برخی از راهکارهای مدیریت اثر تردمیل خوشی در سازمان‌ها عبارتند از:
۱. افکار، نگرش‌ها و اعمال شما حدود ۴۰ درصد شادی شما را تشکیل می‌دهند. از چیزهای مادی انتظار شادی کوتاه مدت داشته باشید. از چیزهای منفی که نمی‌توانید به آنها عادت کنید، دوری کنید. اثرات مثبت طولانی‌مدت از کارهای فعالانه ناشی می‌شود.روی دوستی‌ها سرمایه گذاری کنید.
۲. به جای تمرکز صرف بر پاداش‌های مادی، باید به رشد و توسعه فردی کارکنان اهمیت دهید. ارائه فرصت‌های یادگیری، ارتقاء مهارت‌ها و پیشرفت شغلی می‌تواند به افزایش رضایت طولانی‌مدت کارکنان کمک کند.
۳. یک محیط کار مثبت و حمایت‌گر ایجاد کنید تا کارکنان احساس ارزشمندی و تعلق داشته باشند. تنوع در وظایف و مسئولیت‌های کارکنان می‌تواند از ایجاد یکنواختی و کاهش انگیزه جلوگیری کند. همچنین، مشارکت کارکنان در تصمیم‌گیری‌ها و پروژه‌های مختلف می‌تواند به افزایش حس مالکیت و مسئولیت‌پذیری آن‌ها کمک کند.
۴. علاوه بر نیازهای مادی، باید به نیازهای روانی کارکنان نیز توجه کنید. برگزاری فعالیت‌های گروهی، ایجاد فرصت‌های تعامل اجتماعی و حمایت از سلامت روان کارکنان می‌تواند به افزایش رضایت آن‌ها کمک کند.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


اما روی این اطلاعات نقد و تحلیلی وجود ندارد تا منجر به تصمیم بشود یا منجر به ثروت آفرینی یا کارآفرینی بشود، علت این است که آنقدر خودشان را با بمباران اطلاعات مواجه می‌کنند که وقتی برای هضم اطلاعات و گفتگو راجع به اطلاعات ندارند و زمان اینکه یک اطلاعات را بروند منبع یابی بکنند و صحت و سقم آن را بسنجند هم ندارند، وقتی برای اینکه اطلاعات کاملی را درباره اطلاعات مختصری که از یک موضوع که در تلگرام دیده اند در بیاورند، ندارند.

□در نتیجه، کلی اطلاعات خام دارند که منجر به دانش knowledge نشده است، داده هایی دارند که تبدیل به معلومات نشده است. برای اینکه data تبدیل به knowledge بشود ما باید روی دیتا کار کنیم و فرآوری انجام بدهیم، در نتیجه ما بسیار آدم‌های پر اطلاعات و اما بدون معلوماتی هستیم، به دلیل اینکه وقتی به سمت تحقیقی می‌رویم به مدل عنکبوت سوگیرانه به تحقیق می رویم، می‌رویم تا همان چیزهایی که به آن اعتقاد داریم تایید و دلایلی که به نفعش هست را جمع آوری بکنیم.

●قبلاً کتابی از پیتر دراکر را بنام «پنج پرسش مهمی که شما باید درباره سازمانتان به آنها پاسخ دهید» معرفی کردم. در آن کتاب نویسنده میگوید سازمانهای موفق سازمان‌هایی هستند که می‌دانند به کدام پیشنهادهای سودآور و جذاب باید نه بگویند. یک سازمان به همه پیشنهادهای سود آور و جذاب نباید بله بگوید. اولین چیز این است که باید برای خودش خط قرمز هایش را تعیین کند. ما هم باید یاد بگیریم که به بعضی از اطلاعات نه بگوییم. دیگه هر روز نباید همه اطلاعات از اخبار تلویزیون و کانالهای تلگرامی و ماهواره و منابع دیگر را دریافت کنیم، بدون اینکه وقت نقد و فراوری و خلق داشته باشیم. باید یاد بگیریم که اگر وقت نمی کنیم مطالعه عمیق و دقیق داشته باشیم روزنامه را نگیریم، خیلی از کانال‌های خبری را تماشا نکنیم، و مغزمان را با هر اطلاعاتی پر نکنیم. البته کسی که در کار تجارت خارجی است لازم است که هر روز نرخ ارز و سکه را بداند یا کسی که در کار تجارت فوتبال است، لازم است که هر روز نتایج تمام فوتبال ها را بداند یا کسی که پزشک است لازم است هر روز در جریان آخرین داروهای به بازار آمده باشد، ولی کسی که پزشک است لازم نیست هر روز اخبار فیفا را بداند. این اطلاعات تخصصی برای غیر متخصص کاری و تجاری، اطلاعات پرت و زائد هست. اطلاعات زائد منجر به تغییر در سبک زندگی ما و یک عملی که خلاق و نقاد باشد یا کارآفرین یا ثروت آفرین باشد نمی شود. همان‌طور که یکسری کالاهای اضافی را باید از خانه بیرون کنیم، باید به یک سری از این مخزن های اطلاعاتی هم نه بگوییم. تا بتوانیم عمیق‌تر و فعال‌تر با اطلاعات مواجهه پیدا کنیم.
*منبع:* وبلاگ روان شناسی نگرش به نقل از دکتر محمدرضا سرگلزایی(خلاصه شده)


❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


*تفکّر به سبک عنکبوت، مورچه و زنبور عسل*

🖊دکتر محمدرضا سرگلزایی
*نشر:* گاهنامه مدیر
■بیکن (۱۶۲۶- ۱۵۶۱) فیلسوف و سیاستمدار برجسته بریتانیایی چهار منبع خطا در تفکر بشری را با عنوان “چهار بت” طبقه بندی کرد:
▪︎بت های غار idols of the cave
▪︎بت های قبیله idols of the tribe
▪︎بت های بازاری idols of marketplace
▪︎بت های نمایشی idols of the theater

□بت های غار، سوگیری هایی هستند که از تجربه شخصی ناشی می شوند مثلاً اگر منزل و محل کار شما در منطقه ای از شهر واقع شده باشد که در آن منطقه پرخاشگری و بزهکاری فراوان است شما آمار پرخاشگری و بزهکاری را بیش از حد واقعی تخمین می زنید.
●بت های قبیله، سوگیری هایی هستند که از ماهیت انسان ناشی می شوند. مثلاً چون انسان، زمین زیر پای خود را ثابت ادراک می کند و خورشید را در آسمان در حال حرکت می بیند هزاران سال تصور می کرد که خورشید به دور زمین می گردد.

○بت های بازاری، سوگیری های ناشی از معنای سنتی کلمات هستند. مثلاً رواج ترکیب “قول مردانه” تلویحا این سوگیری را ایجاد می کند که مردان به تعهدات خود بیش از زنان پایبندند.

■بت های نمایشی، سوگیری ناشی از پذیرش کورکورانه فرامین مراجع قدرت یا اکثریت جامعه است. مثلاً وقتی بخش زیادی از جامعه مدل لباس خاصی را به تن می کنند شما هم به پوشیدن آن مدل لباس گرایش بیشتری پیدا می کنید.

●او‌ علاوه بر بر اینکه با استفاده از چهار بت به زیبایی خطای تفکر ما را نشان میدهد، که ما چگونه از نظر فکری بت پرست می شویم، و آن بت ها ما را در بند اسارت و تعبد و تعصب نگه میدارند، او یک تمثیل دیگر هم به کار برده است و می گوید شیوه فکر کردن آدمها من را یاد عنکبوت یا یاد مورچه یا یاد زنبور عسل می‌اندازد:

۱. *استعاره عنکبوتی* شیوه غلط فکر کردن کسانی است که اطلاعات را سوگیرانه جمع آوری می کنند. به همین دلیل فرانسیس بیکن می گوید، ظرفیت تارهای عنکبوت به نوعی است که مگس را به دام می اندازد، و یک عنکبوت کوچک نمی تواند یک ملخ را به دام بیندازد، گویا دنیای عنکبوت از پدیده هایی تشکیل می‌شود که از دنیای واقعیت صید کرده است. ولی این صیدها را گنجایش تارهای سست و‌ باریکش محدود کرده است. او می گوید بعضی از آدمها هم مطالعه می کنند، ولی به گونه‌ای مطالعه می‌کنند که همیشه همان نتیجه گیری را که پیش از مطالعه داشتند تایید میشود، یعنی وقتی به سراغ مطالعه یک مطلبی می روند، چنان با سوگیری و تعصب به سمت تحقیق و مطالعه می روند، که فقط آراء و عقایدی را که اعتقادات آنها را تایید می کند پیدا می کنند. بیطرفانه تحقیق نمی کنند.

۲. بیکن شیوه دیگر غلط تفکر را شیوه  *تفکر مورچه ای*  میداند. مورچه ها مرتب دانه جمع می کنند، و دانه ها را ذخیره می کنند تا بعد مصرف کنند، روی دانه های جمع آوری کرده هیچ فرآوری انجام نمی دهند و دانه ها فقط با همان شکل اصلی انباشته می شوند. بیکن می گوید بعضی از مردم مثل بانک اطلاعات یا کتابخانه هستند. کلیه اطلاعات جدید را جمع آوری می کنند ولی آن اطلاعات را تحلیل جدید نمی‌کنند. نقد نمی کنند، چیدمان جدیدی به آن نمی دهند، به نتیجه گیری جدیدی نمی رسند، و خلاقیتی به خرج نمی دهند. در نتیجه اگر راجع به یک موضوعی مثل موضوع روزمره از آنها سئوال کنید، با وجودی که آنها کلی فلسفه خوانده اند، ولی نمی توانند راجع به یک موضوع یا یک انتخاب روزمره، از فلسفه استفاده بکنند، انگار که یک گنجه فلسفه در ذهنشان است، اما اگر بپرسید راجع به هگل صحبت بکن دو ساعت حرف میزنند، اما اگر فکر کنید که این دانستن تفکر هگلی، در سبک زندگی آنها تغییری ایجاد کرده است، می بینید با اینکه کانت و هگل و دکارت و یونگ خوانده، همان گونه ای زندگی میکنه که همسایه‌اش که هیچکدام را نخوانده زندگی می‌کند. یعنی این بانک اطلاعات در شیوه زندگی او و نحوه تصمیم گیری او هیچ تاثیری نگذاشته است.

۳. بیکن شیوه سوم درست مواجهه با اطلاعات را *شیوه زنبور عسل* میداند، یعنی شیوه کسی که اطلاعات را وقتی جمع‌آوری می‌کند تحلیل می‌کند، چیدمان جدیدی به آن می‌دهد، چکیده‌ای از آن در می آورد، شخصی سازی اش می کند و آن را در زندگی عملی و روزمره خودش می کشاند، مثل زنبور عسلی که گرده های گیاهان را جمع میکند ولی با فراوری که رویش انجام می دهد از آن گرده‌ها عسل می سازد.

■امروزه ما با آدم‌های زیادی مواجه هستیم که هر روز مثل مورچه ها با اطلاعات سروکار دارند، هر روز با کانالهای خبری زیادی از طریق ماهواره و تلگرام و تلویزیون، مغزشان بمباران می شود، راجع به خیلی چیزها اطلاعات دارند از طب سنتی تا تغییرات نرخ سکه و ارز و بازی های فوتبال تا اتفاقات سیاسی روزمرّه در دنیا.👇👇👇


🔲⭕️غریبه آشنا، دوست دارم بیا!

مجتبی لشکربلوکی

آیا به نظرتان می رسد ما این ظرفیت، این تحمل و این بلندنظری را داریم که مدیر عامل ایران خودرو یک آلمانی باشد، مدیر عامل همراه اول یک لبنانی باشد و مدیر عامل یکی از بانک های ما یک تایوانی؟ بلافاصله خواهیم گفت ما این همه استعداد مدیریتی در کشور داریم چرا دستمان را به سوی بیگانگان دراز کنیم؟ چرا برویم زیر دست اجنبی؟ مگه ما خودمان چه چیزی کم داریم!

حالا به این واقعیت ها توجه کنید: ساندار پیچای، مدیر عامل آلفابت (گوگل)، یک هندی‌الاصل است، کارلوس گُسِن، مدیر عامل سابق رنو، اصالتاً برزیلی-لبنانی بود. مارک جوزف کارنی، رئیس اسبق بانک مرکزی کانادا بود تا اینجایش خاص نیست ولی جالب اینجاست که ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۰ شد رئیس بانک مرکزی انگلستان! ایلان ماسک از آفریقای جنوبی آمده، دارد در آمریکا موشک هوا می کند! جنسن هوانگ در تایوان دنیا آمده اما در آنسوی دنیا دارد جهان را به عصر هوش مصنوعی می برد! نماد ژاپن چیست؟ سونی! مدیر عاملش برای مدت های طولانی یک آمریکایی بود! دارا خسروشاهی، مدیر عامل اوبر است با ۳۷ میلیارد دلار درآمد (مقایسه کنید با فروش سالانه نفت ایران)

سال هاست که ارتباط ما با جهان به سطحی اسفناک سقوط کرده. قبول ندارید؟ به چهار سوال جواب بدهیم، بعد شما و وجدان تان!
از ۱۰۰۰ شرکت برتر جهان، کدامشان در ایران دفتر فعال دارند؟
از ۱۰۰ دانشگاه برتر دنیا، چند درصدشان با دانشگاه های ایران برنامه مشترک دارند؟
از ۱۰ شرکت برتر مشاوره جهان کدامشان در ایران فعالند؟
سرمایه گذاری خارجی مستقیم (FDI) و در بازار سرمایه (FPI) ما نسبت به کشورهای عربستان و ترکیه چقدر است؟

دقت کنید که اصلا منظورم این نیست که سکان شرکت ها و سازمان هایمان را به دیگران بدهیم، بلکه تاکیدم روی همکاری و تعاملات بین المللی است. سپردن مدیریت یکی از صدها روش همکاری بین المللی است.


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
کار کردن با خارجی ها اصلا چه فایده ای دارد؟ جدای از دسترسی به بازارهای بین المللی، جذب منابع مالی و انتقال تکنولوژی که در همه منابع اشاره می شود می خواهم روی موضوع دیگری دست بگذارم و آن تغییر عمیق درونی است. اگر با جهان کار کنیم ما دیگر آن آدم سابق نخواهیم شد:

۱) قد ما بلند می شود. فرض کنید که کسی در یک روستای ۱۰۰ نفره به دنیا می آید و همانجا زندگی می کند و می‌میرد. درکش از جهان و فرصت هایش چقدر است؟ کسی که با جهان در ارتباط است قدش بلند می شود چیزهایی را می بیند که امکان دیدن آن را قبلا نداشته

۲) می فهمیم که آدم های دیگر با دین و آیین متفاوت نیز به اندازه ما انسان هستند. به اندازه ما وجدان دارند، به اندازه ما به خانواده اهمیت می دهند، به اندازه ما برای عدالت دغدغه دارند. ما قطعا و حتما انسان تر خواهیم شد.

۳) ژن نوآوری ما تقویت می شود. دو تن از اساتید دانشگاه هاروارد و یک استاد دیگر این سوال برای شان مطرح شد که کارآفرینان نوآور با مدیران معمولی چه تفاوتی دارند؟ بررسی هایشان را در کتابی منتشر کردند به نام ژن نوآوری! آن ها متوجه شدند تفاوت در ۵ مهارت کلیدی است. یکی از آن ها شبکه سازی بود؛ ساختن ارتباطات اجتماعی و جستجوی فعالانه برای یادگیری از افراد با زمینه‌های متفاوت، تخصص‌های متنوع و دیدگاه‌های مختلف. شبکه بزرگ تر و متنوع تر یعنی ایده های با کیفیت تر، دیدگاهی وسیع تر و خلاقیت بیشتر.

۴) همزمان تواضع و اعتماد به نفس ما بیشتر می شود. وقتی در ایران زندگی می کنيم، به عنوان یک نویسنده یا کارآفرین یا مربی باشگاه فوتبال، جامعه ای که خودم را با آنان مقایسه می کنم محدود است (حدود ۱٪ جمعیت جهان). ممکن است به درستی یا نادرستی خودم را بهترین بیابم. ولی به محضی که پایم را از ایران بیرون می گذارم می بینیم که ده ها نویسنده، کارآفرین و مربی بالاتر از من هستند. دیگر امکان ندارد که مغرور شوم. ارتباط با جهان، فروتنی و تواضع می آورد. همچنین وقتی با خارجی ها کار می کنیم، می فهمیم که ما به یک اندازه باهوشیم، آن ها آدم های عجیب و غریبی نیستند. برخی از ما به خاطر شبکه محدودمان به شدت در معرض «غرور جاهلانه» و برخی دیگر در معرض ضعف اعتماد به نفس هستیم.

تا رفع تحریم ها که نمی دانیم چه زمانی است، به هر طریقی که می توانیم باید تعاملات بین المللی خود را توسعه دهیم.

می توانید مرا به غریبه پرستی، خودباختگی و «مرغ همسایه غازپنداری» متهم کنید. اما پیش از آن از خودتان بپرسید که کدام یک از استدلال های بالا اشتباه است. خلاصه کلام اینکه ما باید یاد بگیریم که با غریبه‌ها، بیگانگان، خارجی‌ها و اجنبی‌ها، کار کنیم. مدت هاست جهان، جهانی شده است و آنانکه بلد نیستند با جهان کار کنند ممکن است در نقشه های جفرافیا باقی بمانند اما در صفحات تاریخ حذف خواهند شد. با غریبه های بیشتر باید آشنا شد!


❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


«سواد» یک مفهوم پویاست. اینکه طرف سی‌سال قبل هاروارد درس خونده و مدرک گرفته دلیل بر باسوادی‌اش نیست. آدم‌ها بصورت طبیعی فراموش می‌کنند. باسوادترین آدم‌ها آنهایی هستند که مداوم مطالعه می‌کنند و زندگی علمی ایستا ندارند. یک استاد باسواد همیشه دانشجوست و همیشه درس می‌خواند.
«سواد» درباره چیستی و‌ هویت انسان و مشکلاتش یک مسئله “بین‌رشته‌ای”ست و از دل دیالوگ و مفاهمه با دیگران بیرون می‌آید. روان‌پزشکی که با فیلسوف، جامعه‌شناس، دین‌شناس، عصب‌شناس و روان‌شناس و دیگران نتواند دیالوگ کند “تقلیل‌گراست و عملا انسان را به چند مونوآمین مغزی تقلیل داده است.
«سواد» یعنی آموختن از همه. حتی در مسائل تخصصی با واکاوی اشتباهات گذشته. آدم باسواد نامطمئن است: ‘نمی‌دانم” “مطمئن نیستم” نشانه‌های کلامی اوست و دانش بزرگتر آدمی، درک محدودیت‌های خویش است. آدم ممکن است چیزی را نداند، علم بزرگتر اذعان به ساحت‌هایی‌ست که حتی از وجودش بی‌خبر است.

❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


♦️ده شهر پربازدید جهان
۲شهر از ۱۰شهر، متعلق به ترکیه


❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano


♦️رسیدن از " تبریز...شیره"
به "یاشاسین..‌آذربایجان"

حدود سی و هفت سال قبل که به ورزشگاه باغشمال می رفتیم تقریبا نصف ورزشگاه طرفدار تیم پیروزی و نصف دیگر طرفدار تیم استقلال بودند و تیم تراکتور و ماشین سازی طرفداران بسیار اندکی داشت که درست روبروی جایگاه بودند و بسیار حرص و جوش می خوردند که چرا تبریزیها مثلا فرشاد پیوس تهرانی را تشویق می کنند و علیه احد شیخ لاری تبریزی شعار می دهند..
این رسانه انحصاری تلویزیون و مجلات کیهان ورزشی و دنیای ورزشی و روزنامه ها بودند که مردم را مسخ کرده بود که مردم ایران باید طرفدار یکی از دو تیم حکومتی پایتخت باشند.
اگر کسی آن روزها می گفت: من طرفدار تیم تراکتور یا ماشین هستم، کلی به او می خندیدند و تمسخرش می کردند.
تیم "منتخب تبریز" با تیم مثلا " تهران الف یا ب" بازی می کرد و مردم به سختی " تبریز...شیره" فریاد می زدند و خون دلها خورده شد تا به "یاشاسین..‌آذربایجان" تبدیل شد.
شهرها یاد گرفتند مثل تراکتور از تیم خودشان طرفداری کنند.
یادم هست یک روزنامه فروشی در چهارراه ابوریحان بود با ابروهای کلفت و پرشور که پرچم و شال رایگان پیروزی می داد و خودش لیدر تیم بود تا مردم را جمع کند و پیروزی را تشویق کنند.
اما آنها کم کم آب رفتند درست روبروی ساعت ورزشگاه تختی و به صد نفر تقلیل یافتند تا جایی که مردم دیگر اجازه ندادند در شهرشان و بین جمعیت، تیم دیگری تشویق شود.
الان نمی دانم هنوز از آن نسل افرادی در بین فامیل و دوستان شما پیدا می شود یا نه؟
که متحجرانه یا به پلیدی درون، طرفدار تیم حکومتی باشد.
اما امروزه طرفداری از تیم شهر دیگر نکوهیده و شرم آور شمرده می شود درست مثل همه جای دنیا که مردم طرفدار تیم شهرشان هستند.
این حاصل تلاشها و فتح سنگر به سنگر بود.
اکنون همین را در نظر بگیرید که عده اقلی از خودمان هنوز با آموزش با زبان مادری یا حقوق طبیعی و تلاشهای پیشروان فرهنگی مخالفت می کنند یا افسون اهورامزدا و کوروش و داریوش هستند...
می دانم این نکوهیدگی و شرم هم روزی پایان می گیرد و چه سختی می کشند گلهایی که کمی زودتر از دیگر گلها آمدن بهار را حس می کنند و از لای برفها سر بیرون می کنند اما بقیه گلها را بیدار می کنند...

استاد رحیم آغ بایراق


❇️ فرا نو، نگاهی نو
▶️ @faraaano

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.