هوش چیست؟ هوش مصنوعی پاسخ میدهد!
از ابتدای قرن بیستم که واژهی هوش وارد روانشناسی شد چیستی و تعریف هوش از مهمترین اختلافها در روانشناسی بوده است. تعاریف مختلف نقش فرضیههای متفاوت را در این زمینه بازی میکردهاند.
آیا هوش به نحوی عینی وجود دارد؟
در این میان برخی پژوهشگران به کل منکر وجود موجودیتی به نام هوشاند و آن را برساختهای اجتماعی در توجیه برخی نابرابریهای جهان سرمایهداری قلمداد میکنند. هرچند عوامل اجتماعی میتوانند از علل ایجاد این مفهوم روانشناختی باشند اما جدا از زمینهی معرفی مفاهیم و نظریههای علمی، که همواره وامدار محیط اجتماعیست، چنانچه نظریهها و مفاهیم علمی حظی از واقعیت داشته باشند به مرور زمان وجه عینی بیشتری کسب میکنند. این در حالیست که امروزه نیز از مفاهیمی مانند هوش در توجیه نابرابریهای نابهجای اجتماعی سوءاستفاده میشود. این بحث به کنار.
اما مهمترین دلیل علمی مخالفان مفهوم هوش چیست؟ وقتی میگوییم نواحی بروکا و ورنیکه در مغز با درک گفتار و صحبت کردن ربط دارند شواهد تجربی متعددی در تأیید آن داریم اما همبستههای عصبی و مغزی مرتبط با هوش مشخص نیستند. اگر به تعریفی که ویکیپدیا از یکی از کتابهای روانشناسی هوش انتخاب کرده نگاهی کنیم واضحتر میشود که چرا تشخیص همبستههای عصبی مرتبط با هوش با مشکل مواجه بوده است. هوش قابلیت انتزاع، منطق، درک، خودآگاهی، یادگیری، دانش عاطفی، استدلال، برنامهریزی، خلاقیت، تفکر انتقادی و حل مسئله است.
کافی است به تعدد ویژگیهای ذکر شده در توصیف هوش توجه کنیم تا متوجه شویم چرا یافتن همبستههای عصبی مربوطه در مغز تا این حد با مشکل مواجه است. به نظر میرسد که اگر هوش وجودی عینی داشته باشد کلیت مغز در ایجاد آن نقش دارد.
در پژوهش جالبی که اخیراً چاپ شده از هوش مصنوعی در حل این معضل یاری گرفتهاند و در مسیر عکس، با تحلیل روابط میان بخشهای مختلف مغز انواعی برای هوش پیشنهاد میدهند. (این مسیر عکس است زیرا به طور متعارف، مثلاً، ابتدا روانشناسان هوش هیجانی را تعریف میکردند و سپس به دنبال یافتن همبستههای عصبی آن بودند.)
پژوهشگران با استفاده از دادههای تصویربرداری عصبی از صدها فرد بزرگسال سالم دریافتند که هوش مصنوعی میتواند با دستهبندی دادههای تصویربرداری پیشبینیهای خوبی برای سه نوع هوش داشته باشد: هوش عمومی، متبلور، و سیال. این یافتهها ماهیت توزیعشده و پویای هوش را روشن کردند زیرا نشان دادند که هوش برآمده از تعامل گستردهی شبکههای مغزیست، و نه مناطق جدا شده (مانند نواحی بروکا و ورنیکه)
هوش عمومی، مقیاسی فراخدامنه از توانایی شناختی است که استدلال، حل مسئله و یادگیری را در زمینههای مختلف در بر میگیرد. این هوش به عنوان یک عامل فراگیر عمل میکند و عناصر مشترک بین مهارتهای شناختی خاص را دربر میگیرد.
هوش سیال، زیرمجموعهای از هوش عمومیست که به ظرفیت استدلال و حل مسائل جدید بدون تکیه بر دانش یا تجربهی قبلی اشاره دارد. این نوع هوش اغلب با تفکر انتزاعی، تشخیص الگو و انطباقپذیری همراه است. در مقابل، هوش متبلور نشاندهنده توانایی استفاده از دانش و مهارتهای به دست آمده از طریق آموزش، فرهنگ و تجربه است. این شامل تواناییهایی مانند غنای واژگان، درک مطلب، و دانش عمومی در مورد فکتها است.
با تحلیل دادههای افامآرآی موفق شدند پیشبینی مناسبی از هوش عمومی داشته باشند. پیشبینی هوش متبلور اندکی کمتر، اما بهتر از پیشبینی هوش سیال بود.
نقد:
هرچند این یافته بسیار ارزشمند است اما ذکر دو نکتهی روششناختی لازم است. نخست اینکه مفهومسازیهایی مانند هوش عمومی، متبلور و سیال از قبل و توسط دانش زمینهای توسط روانشناسان ابداع شده، و در این حوزه، هوش مصنوعی مفهومسازی کاملاً بدیعی انجام نداده است. دوم؛ اینکه به چه معیاری هر کدام از این هوشها سنجیده شوند نیز محصول کار روانشناسان انسانی بوده است. به عبارتی از کجا فهمیدند که هوش مصنوعی پیشبینی خوبی دارد؟ باید معیارهایی را از پیش معرفی میکردند که سنجشِ تحقق هر کدام در افراد، شاخصهی یک نوع هوش خاص میبود.
به عنوان نمونه هوش سیال با استفاده از آزمونهای مستقل از دانش قبلی اندازهگیری شد. هوش متبلور با انجام تکالیفی مربوط به واژگان و خواندن ارزیابی شد. هوش عمومی با ترکیب عناصر هر دو به عنوان یک نمرهی ترکیبی محاسبه شد. اما این موارد تماماً با توسل به دانش زمینهای که مستقل از ارزشهای اجتماعی نیست تعیین میشوند.
این پژوهش نمونهای بسیار عالیست از اینکه چگونه همکاری هوش مصنوعی و انسان میتواند به حل مسائل بغرنج کمک کند. نکات روششناختی یادشده گواهی برآنند که اولاً این سنخ دادهها را نیز باید خطاپذیر درنظر گرفت؛ و ثانیاً، با ورود هوش مصنوعی، کماکان نقش پیشفرضهای نظری و مفهومی قابل حذف نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
از ابتدای قرن بیستم که واژهی هوش وارد روانشناسی شد چیستی و تعریف هوش از مهمترین اختلافها در روانشناسی بوده است. تعاریف مختلف نقش فرضیههای متفاوت را در این زمینه بازی میکردهاند.
آیا هوش به نحوی عینی وجود دارد؟
در این میان برخی پژوهشگران به کل منکر وجود موجودیتی به نام هوشاند و آن را برساختهای اجتماعی در توجیه برخی نابرابریهای جهان سرمایهداری قلمداد میکنند. هرچند عوامل اجتماعی میتوانند از علل ایجاد این مفهوم روانشناختی باشند اما جدا از زمینهی معرفی مفاهیم و نظریههای علمی، که همواره وامدار محیط اجتماعیست، چنانچه نظریهها و مفاهیم علمی حظی از واقعیت داشته باشند به مرور زمان وجه عینی بیشتری کسب میکنند. این در حالیست که امروزه نیز از مفاهیمی مانند هوش در توجیه نابرابریهای نابهجای اجتماعی سوءاستفاده میشود. این بحث به کنار.
اما مهمترین دلیل علمی مخالفان مفهوم هوش چیست؟ وقتی میگوییم نواحی بروکا و ورنیکه در مغز با درک گفتار و صحبت کردن ربط دارند شواهد تجربی متعددی در تأیید آن داریم اما همبستههای عصبی و مغزی مرتبط با هوش مشخص نیستند. اگر به تعریفی که ویکیپدیا از یکی از کتابهای روانشناسی هوش انتخاب کرده نگاهی کنیم واضحتر میشود که چرا تشخیص همبستههای عصبی مرتبط با هوش با مشکل مواجه بوده است. هوش قابلیت انتزاع، منطق، درک، خودآگاهی، یادگیری، دانش عاطفی، استدلال، برنامهریزی، خلاقیت، تفکر انتقادی و حل مسئله است.
کافی است به تعدد ویژگیهای ذکر شده در توصیف هوش توجه کنیم تا متوجه شویم چرا یافتن همبستههای عصبی مربوطه در مغز تا این حد با مشکل مواجه است. به نظر میرسد که اگر هوش وجودی عینی داشته باشد کلیت مغز در ایجاد آن نقش دارد.
در پژوهش جالبی که اخیراً چاپ شده از هوش مصنوعی در حل این معضل یاری گرفتهاند و در مسیر عکس، با تحلیل روابط میان بخشهای مختلف مغز انواعی برای هوش پیشنهاد میدهند. (این مسیر عکس است زیرا به طور متعارف، مثلاً، ابتدا روانشناسان هوش هیجانی را تعریف میکردند و سپس به دنبال یافتن همبستههای عصبی آن بودند.)
پژوهشگران با استفاده از دادههای تصویربرداری عصبی از صدها فرد بزرگسال سالم دریافتند که هوش مصنوعی میتواند با دستهبندی دادههای تصویربرداری پیشبینیهای خوبی برای سه نوع هوش داشته باشد: هوش عمومی، متبلور، و سیال. این یافتهها ماهیت توزیعشده و پویای هوش را روشن کردند زیرا نشان دادند که هوش برآمده از تعامل گستردهی شبکههای مغزیست، و نه مناطق جدا شده (مانند نواحی بروکا و ورنیکه)
هوش عمومی، مقیاسی فراخدامنه از توانایی شناختی است که استدلال، حل مسئله و یادگیری را در زمینههای مختلف در بر میگیرد. این هوش به عنوان یک عامل فراگیر عمل میکند و عناصر مشترک بین مهارتهای شناختی خاص را دربر میگیرد.
هوش سیال، زیرمجموعهای از هوش عمومیست که به ظرفیت استدلال و حل مسائل جدید بدون تکیه بر دانش یا تجربهی قبلی اشاره دارد. این نوع هوش اغلب با تفکر انتزاعی، تشخیص الگو و انطباقپذیری همراه است. در مقابل، هوش متبلور نشاندهنده توانایی استفاده از دانش و مهارتهای به دست آمده از طریق آموزش، فرهنگ و تجربه است. این شامل تواناییهایی مانند غنای واژگان، درک مطلب، و دانش عمومی در مورد فکتها است.
با تحلیل دادههای افامآرآی موفق شدند پیشبینی مناسبی از هوش عمومی داشته باشند. پیشبینی هوش متبلور اندکی کمتر، اما بهتر از پیشبینی هوش سیال بود.
نقد:
هرچند این یافته بسیار ارزشمند است اما ذکر دو نکتهی روششناختی لازم است. نخست اینکه مفهومسازیهایی مانند هوش عمومی، متبلور و سیال از قبل و توسط دانش زمینهای توسط روانشناسان ابداع شده، و در این حوزه، هوش مصنوعی مفهومسازی کاملاً بدیعی انجام نداده است. دوم؛ اینکه به چه معیاری هر کدام از این هوشها سنجیده شوند نیز محصول کار روانشناسان انسانی بوده است. به عبارتی از کجا فهمیدند که هوش مصنوعی پیشبینی خوبی دارد؟ باید معیارهایی را از پیش معرفی میکردند که سنجشِ تحقق هر کدام در افراد، شاخصهی یک نوع هوش خاص میبود.
به عنوان نمونه هوش سیال با استفاده از آزمونهای مستقل از دانش قبلی اندازهگیری شد. هوش متبلور با انجام تکالیفی مربوط به واژگان و خواندن ارزیابی شد. هوش عمومی با ترکیب عناصر هر دو به عنوان یک نمرهی ترکیبی محاسبه شد. اما این موارد تماماً با توسل به دانش زمینهای که مستقل از ارزشهای اجتماعی نیست تعیین میشوند.
این پژوهش نمونهای بسیار عالیست از اینکه چگونه همکاری هوش مصنوعی و انسان میتواند به حل مسائل بغرنج کمک کند. نکات روششناختی یادشده گواهی برآنند که اولاً این سنخ دادهها را نیز باید خطاپذیر درنظر گرفت؛ و ثانیاً، با ورود هوش مصنوعی، کماکان نقش پیشفرضهای نظری و مفهومی قابل حذف نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy