#پارت593
خانم بزرگ لبخند زد و رو به پدرام گفت : قبل از هر چیزی بگو ببینم
تو دیگه چرا نمیای به منه پیرزن سر بزنی؟اولا انقدر بی وفا نبودی...
پدرام سرش را پایین انداخت و بعد از چند لحظه سرش را بلند کرد و
گفت:خانم بزرگ شرمنده...ولی خب کارام زیاد شده بود و سرم هم
خیلی شلوغ بود...واسه همین وقت نداشتم ولی قول میدم از این به بعد جبران کنم...
هانی سریع زیر لب گفت:ادم دروغ گو که شاخ و دم نداره...دروغم حناق نیست
توی گلوت گیر کنه..پس تا می
تونی.. ببند..پدرام شنید و با اخم نگاهش کرد..
هانی وقتی نگاه پدرام را روی خودش دید سریع گفت:هان؟چیه؟..
اینجوری نگام نکن ادم خوف برش میداره.
❌❌ توجهههه👇👇
عزیزانی که درخواست رمان کامل #قلب_بیتابم داشتن رمان کاملش آماده شده و بسیااار بسیااار طولانیه هرکی کامل رمان رو میخواد پیام بده بگه رمان #قلب_بیتابم رو میخوام👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈👈
.۰
خانم بزرگ لبخند زد و رو به پدرام گفت : قبل از هر چیزی بگو ببینم
تو دیگه چرا نمیای به منه پیرزن سر بزنی؟اولا انقدر بی وفا نبودی...
پدرام سرش را پایین انداخت و بعد از چند لحظه سرش را بلند کرد و
گفت:خانم بزرگ شرمنده...ولی خب کارام زیاد شده بود و سرم هم
خیلی شلوغ بود...واسه همین وقت نداشتم ولی قول میدم از این به بعد جبران کنم...
هانی سریع زیر لب گفت:ادم دروغ گو که شاخ و دم نداره...دروغم حناق نیست
توی گلوت گیر کنه..پس تا می
تونی.. ببند..پدرام شنید و با اخم نگاهش کرد..
هانی وقتی نگاه پدرام را روی خودش دید سریع گفت:هان؟چیه؟..
اینجوری نگام نکن ادم خوف برش میداره.
❌❌ توجهههه👇👇
عزیزانی که درخواست رمان کامل #قلب_بیتابم داشتن رمان کاملش آماده شده و بسیااار بسیااار طولانیه هرکی کامل رمان رو میخواد پیام بده بگه رمان #قلب_بیتابم رو میخوام👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈👈
.۰