بیام
هوا سردپاییزی بود رفتم متکا گذاشتم جلو تلویزیون یه پتو هم برداشتم که دراز بکشم فیلم ببینم چون این کار برام لذت بخش بود زندایی اومد نشست کنارم چای آورد خوردیم
زندایی اومد به منم جا بده کنارم دراز کشید روش پتو کشید نزدیکش شدمو بوسیدمش چیزی نگفت داشتیم فیلم میدیدم سریال ترکیه ای من دستمو گذاشتم رو کمر زندایی داشتم کیف میکردم کم کم به خودم جراعت دادم دستمو گذاشتم رو رونش چیزی نگفت آروم آروم رفتم رو باسنش باز حرفی نزد
دستمو نزدیک چاک کونش که شد
گفت اااا نکن
منم خودمو چسبوندم بهش و بغلش کردم
گفتم چرا
گفت نکن گفتم
اینجوری بمون فیلموتو بببین
باز من شیطنت کردمو کیرمو به کونش چسبیده بودمو میمایدم
اعتراضی نکرد که یهویی دیدم بدنش داغ شده دستم گذاشتم رو سینش
گفت نکن بشر
گفتم دوس دارم خب
گفت بی خود فیلمتو ببین
نفساش تند شده بود زیر بار نمیرفت
فیلم تموم شد گفت خاموش کن من برم بخوابم از جا که بلند شد بوی عجیبی میداد آره کوسش خیس شده بود
رفت اتاق خودشون منم رفتم دنبالش
گفتم کجا بخوابم
گفت پزیرایی
گفتم پیشت بخوابم
گفت اذیت میکنی نه برو
گفتم نه
گفت باشه اذیت کنی من میرم پزیرایی بخوابم
گفت گوشیمو بده
رفتم اوردم زود بهش پیام دادم میشه موقع خواب بوست کنم بغلت کنم بخوابیم
گفت باشه ولی اذیت نکن
گفتم برم دسشوی بیام
گفت باشه
رفتم روبرو بغلش کردم وقتی چسبیدم بهش فهمیدم سوتینشو در اورده زیر پتو بوسش میکردم و دستم رو باسنش باسنشو ماساژ میدادم
گفت بخواب
گفتم زندایی میدونی که دوستت دارم
گفت اره
گفتم میشه امشب راحت باشیم
گفت مگه الان ناراحتی
گفتم نه
گفت پس چی
گفتم مثل زنوشوهرا باشیم
پریدم وسط حرفش گفتم زیاد اذیتت نمیکنم گفت باشه
گفت من کاری نمیکنم گفته باشم
گفتم باشه لبمو گذاشتم رو لبشو لبشو خوردم
دستم گذاشتم رو سینش میمالیدم
5دقیقه فقط همین کار بود دیدم چشاشو بسته بولیزشو دادم بالا سینشو خوردم چیزی نمیگفت خیلی خوشمزه بود
همینطور داشتم میخوردم که دستمو رسوندم به کوسش پاشو قفل کرد
دهنمو از رو سینش برداشتم رفتم در گوشش گفتم خیلی دوستت دارم نگران نباش به کسی چیزی نمیگم مطمعن باش بین خودمون می مونه دیدم پاشو شل کردو دست رفت تو شورتش جوووون داغ داغ خیس خیس شده بود داشتم دیونه میدشم کوسشو تند تند میمالیدم انگشتمو کردم تو کوسش یه آه کوتاهی کشید و لبشو گاز گرفت
فهمیدم وقتشه رفتم پایین شلوارشو در اوردم ولی چشاش بسته بود خودمم زود لخت کردم گفتم بولیزتو دربیار
چشم بسته بولیزشو در آورد رفتم لای پاشو شروع کردم به خوردن کوس تمیز و کلوچه ای براقش همینجوری گرم خوردن بودم که یهویی دیدم دستش لای موهامو و داره سرمو به کوسش فشار میده منم تا جون داشتم خوردم بعد چند دقیق لرزیدو دستاش شل شد منم فهمیدم شد رفتم لای پاش و کیرمو تنظیم کردمو اروم گذاشتم تو کوسش شروع کردم به تند تند تلمبه کردن که یهویی پاشو دور من قفل کرد و با حرکات دست و پاش فهموند که اروم تلبمه بزنم منم همین کارو کردم تو اوج لذت بود که یهوی پاهاشو شل کردو دستشم برداشت منم تند تند تلمبه زدم اعتراضی نکرد فقط صدای آه و نالش بیشتر میشد یه کوچولو لرزید کیرمو در اوردم و ریختم رو شکمش با شورتش پاک کردم و بوسیدمش از پشت بغلش کردم و خوابیدیم
صبح بیدار شدم دیدم تنها تو اتاقم لباس پوشیدم رفتم پذیرایی سلام دادم
زندایی سلام داد ولی جوری رفتار کرد که انگار اتفاقی نیوفتاده گفت برو دوش بگیر بیا صبحونه بخوریم
رفتم حموم اومدم صبحونه خوردم باز بغلش کردم و بوسیدمش
گفتم دیشب خوش گذشت
گفت خواب دیدی خیر باشه
دامن پاش بود باشلوارکو بولیز
گفتم لباساتو سبک کن یکم دیدت بزنم چیزی نگفت و رفت اتاق اومد رفت آشپزخونه به فکر ناهار بود خوب دیدش میزدم دامن لای کونش بود معلوم بود چیزی اون زیر نپوشیده
تلفن زنگ خورد زندایی برداشت سلام علیک گرمی کردن بعد گفت متین . مامان پدرام زنگ زده میری خونشون بازی کنی متین مثل موشک از خونه زد بیرون بعد زندایی گفت اومد فقط مراقبش باش قطع کردم رفت سر اجاق گاز منم رفتم پشتش و بغل و بوس یع تابو دامن تا زانو پوشیده بود گفتم چطوری خانم
گفت مرسی
گفتم میتونم بخورمش( دستمو کشیدم رو کوسش)
گفت من کاری نمیکنم
دامن و دادم بالا رفتم لای پاش تا میتونستم خوردم خیس خیس بود راحت آه و ناله میکرد پاشدمو از پشت کوسشو گاییدمو آبمو ریختم رو دامنش برگشت که بگه کجا ریختی چشم تو چشم شدیم لبمو گذاشتم رو لبشو چند دقیقه ای لب رفتیم دامن و تابشو در اوردم انداختم تو لباس شوی داشت میرفت اتاق که
گفتم کجا
گفت برم لباس بپوشم خب
گفتم باشه باز بپوشیا
گفت بازم بیای بکنی اره
خندیدم رفت با شورت سوتین اومد گفتم این خوبه
گفت زهرمار
متین بیاد باید شلوار و بولیزم بپوشم
گفتم باشه
دیگه حرفامون باز شد و درد ودل زندایی شروع شد که زنداییت سرده باهام دوسم داره دوسش دارم ولی وقتی خودش خالی میشه دیگه به فکر خالی شدن من نیست
دیگه این دو یه روزی کلی سکس داشتم
هوا سردپاییزی بود رفتم متکا گذاشتم جلو تلویزیون یه پتو هم برداشتم که دراز بکشم فیلم ببینم چون این کار برام لذت بخش بود زندایی اومد نشست کنارم چای آورد خوردیم
زندایی اومد به منم جا بده کنارم دراز کشید روش پتو کشید نزدیکش شدمو بوسیدمش چیزی نگفت داشتیم فیلم میدیدم سریال ترکیه ای من دستمو گذاشتم رو کمر زندایی داشتم کیف میکردم کم کم به خودم جراعت دادم دستمو گذاشتم رو رونش چیزی نگفت آروم آروم رفتم رو باسنش باز حرفی نزد
دستمو نزدیک چاک کونش که شد
گفت اااا نکن
منم خودمو چسبوندم بهش و بغلش کردم
گفتم چرا
گفت نکن گفتم
اینجوری بمون فیلموتو بببین
باز من شیطنت کردمو کیرمو به کونش چسبیده بودمو میمایدم
اعتراضی نکرد که یهویی دیدم بدنش داغ شده دستم گذاشتم رو سینش
گفت نکن بشر
گفتم دوس دارم خب
گفت بی خود فیلمتو ببین
نفساش تند شده بود زیر بار نمیرفت
فیلم تموم شد گفت خاموش کن من برم بخوابم از جا که بلند شد بوی عجیبی میداد آره کوسش خیس شده بود
رفت اتاق خودشون منم رفتم دنبالش
گفتم کجا بخوابم
گفت پزیرایی
گفتم پیشت بخوابم
گفت اذیت میکنی نه برو
گفتم نه
گفت باشه اذیت کنی من میرم پزیرایی بخوابم
گفت گوشیمو بده
رفتم اوردم زود بهش پیام دادم میشه موقع خواب بوست کنم بغلت کنم بخوابیم
گفت باشه ولی اذیت نکن
گفتم برم دسشوی بیام
گفت باشه
رفتم روبرو بغلش کردم وقتی چسبیدم بهش فهمیدم سوتینشو در اورده زیر پتو بوسش میکردم و دستم رو باسنش باسنشو ماساژ میدادم
گفت بخواب
گفتم زندایی میدونی که دوستت دارم
گفت اره
گفتم میشه امشب راحت باشیم
گفت مگه الان ناراحتی
گفتم نه
گفت پس چی
گفتم مثل زنوشوهرا باشیم
پریدم وسط حرفش گفتم زیاد اذیتت نمیکنم گفت باشه
گفت من کاری نمیکنم گفته باشم
گفتم باشه لبمو گذاشتم رو لبشو لبشو خوردم
دستم گذاشتم رو سینش میمالیدم
5دقیقه فقط همین کار بود دیدم چشاشو بسته بولیزشو دادم بالا سینشو خوردم چیزی نمیگفت خیلی خوشمزه بود
همینطور داشتم میخوردم که دستمو رسوندم به کوسش پاشو قفل کرد
دهنمو از رو سینش برداشتم رفتم در گوشش گفتم خیلی دوستت دارم نگران نباش به کسی چیزی نمیگم مطمعن باش بین خودمون می مونه دیدم پاشو شل کردو دست رفت تو شورتش جوووون داغ داغ خیس خیس شده بود داشتم دیونه میدشم کوسشو تند تند میمالیدم انگشتمو کردم تو کوسش یه آه کوتاهی کشید و لبشو گاز گرفت
فهمیدم وقتشه رفتم پایین شلوارشو در اوردم ولی چشاش بسته بود خودمم زود لخت کردم گفتم بولیزتو دربیار
چشم بسته بولیزشو در آورد رفتم لای پاشو شروع کردم به خوردن کوس تمیز و کلوچه ای براقش همینجوری گرم خوردن بودم که یهویی دیدم دستش لای موهامو و داره سرمو به کوسش فشار میده منم تا جون داشتم خوردم بعد چند دقیق لرزیدو دستاش شل شد منم فهمیدم شد رفتم لای پاش و کیرمو تنظیم کردمو اروم گذاشتم تو کوسش شروع کردم به تند تند تلمبه کردن که یهویی پاشو دور من قفل کرد و با حرکات دست و پاش فهموند که اروم تلبمه بزنم منم همین کارو کردم تو اوج لذت بود که یهوی پاهاشو شل کردو دستشم برداشت منم تند تند تلمبه زدم اعتراضی نکرد فقط صدای آه و نالش بیشتر میشد یه کوچولو لرزید کیرمو در اوردم و ریختم رو شکمش با شورتش پاک کردم و بوسیدمش از پشت بغلش کردم و خوابیدیم
صبح بیدار شدم دیدم تنها تو اتاقم لباس پوشیدم رفتم پذیرایی سلام دادم
زندایی سلام داد ولی جوری رفتار کرد که انگار اتفاقی نیوفتاده گفت برو دوش بگیر بیا صبحونه بخوریم
رفتم حموم اومدم صبحونه خوردم باز بغلش کردم و بوسیدمش
گفتم دیشب خوش گذشت
گفت خواب دیدی خیر باشه
دامن پاش بود باشلوارکو بولیز
گفتم لباساتو سبک کن یکم دیدت بزنم چیزی نگفت و رفت اتاق اومد رفت آشپزخونه به فکر ناهار بود خوب دیدش میزدم دامن لای کونش بود معلوم بود چیزی اون زیر نپوشیده
تلفن زنگ خورد زندایی برداشت سلام علیک گرمی کردن بعد گفت متین . مامان پدرام زنگ زده میری خونشون بازی کنی متین مثل موشک از خونه زد بیرون بعد زندایی گفت اومد فقط مراقبش باش قطع کردم رفت سر اجاق گاز منم رفتم پشتش و بغل و بوس یع تابو دامن تا زانو پوشیده بود گفتم چطوری خانم
گفت مرسی
گفتم میتونم بخورمش( دستمو کشیدم رو کوسش)
گفت من کاری نمیکنم
دامن و دادم بالا رفتم لای پاش تا میتونستم خوردم خیس خیس بود راحت آه و ناله میکرد پاشدمو از پشت کوسشو گاییدمو آبمو ریختم رو دامنش برگشت که بگه کجا ریختی چشم تو چشم شدیم لبمو گذاشتم رو لبشو چند دقیقه ای لب رفتیم دامن و تابشو در اوردم انداختم تو لباس شوی داشت میرفت اتاق که
گفتم کجا
گفت برم لباس بپوشم خب
گفتم باشه باز بپوشیا
گفت بازم بیای بکنی اره
خندیدم رفت با شورت سوتین اومد گفتم این خوبه
گفت زهرمار
متین بیاد باید شلوار و بولیزم بپوشم
گفتم باشه
دیگه حرفامون باز شد و درد ودل زندایی شروع شد که زنداییت سرده باهام دوسم داره دوسش دارم ولی وقتی خودش خالی میشه دیگه به فکر خالی شدن من نیست
دیگه این دو یه روزی کلی سکس داشتم