در بهترین شرایط، بیماران اغلب پایان درمان را تجربهای شبیه به فارغالتحصیلی میدانند. احساس میکنند که فصل مهمی از زندگیشان پایان مییابد، محیطی امن و حفاظتشده را ترک میکنند و احساس میکنند دارند به دنیا قدم میگذارند. این زمانِ دیدن امیدها و امکانات است؛ زمان تغییر تمرکز فرد و دیدن آنچه در پیش است.
اما هم برای بیمار و هم برای روانکاو زمان فقدان و سوگواری نیز هست. اگر درمان موفقیتآمیز باشد و هر دو طرف برای پایان درمان موافق باشند، هر دو با پایان رابطهای مواجه میشوند که به طرق مختلف و درجات متفاوت موجب رشد و رضایت آنها شده است.
بیمار رابطه منحصربهفردی را از دست خواهد داد که در آن میتوانست هر چیزی را که به ذهنش میآید بدون ترس از قضاوت یا انتقاد روانکاو بگوید، رابطهای که در آن احساس کرد بیشتر از آنچه فکرش را میکرد درک و حمایتشده و همچنین آزاد بود خودش را کشف کند و روانکاو بهدقت به تکتک کلمات او گوش میداد.
رها کردن چنین محیط لذتبخشی واقعا دشوار است. بخشی از پایان درمان، مانند تمام سوگواریها، رها کردن است؛ جدایی از روانکاو از رابطه و از فضای منحصربهفردی که بین آنها شکل گرفته است. اما بخش دیگرِ آن جذب کردن است، یعنی بیمار خودِ روانکاو و تجاربی را که با روانکاو داشته درونی میکند و ظرفیتی در او ایجاد میشود که گینز به آن میگوید «حفظ تداوم».
لیندا شِربی، از کتاب عشق و فقدان، ترجمه مریم شفیعخانی
اما هم برای بیمار و هم برای روانکاو زمان فقدان و سوگواری نیز هست. اگر درمان موفقیتآمیز باشد و هر دو طرف برای پایان درمان موافق باشند، هر دو با پایان رابطهای مواجه میشوند که به طرق مختلف و درجات متفاوت موجب رشد و رضایت آنها شده است.
بیمار رابطه منحصربهفردی را از دست خواهد داد که در آن میتوانست هر چیزی را که به ذهنش میآید بدون ترس از قضاوت یا انتقاد روانکاو بگوید، رابطهای که در آن احساس کرد بیشتر از آنچه فکرش را میکرد درک و حمایتشده و همچنین آزاد بود خودش را کشف کند و روانکاو بهدقت به تکتک کلمات او گوش میداد.
رها کردن چنین محیط لذتبخشی واقعا دشوار است. بخشی از پایان درمان، مانند تمام سوگواریها، رها کردن است؛ جدایی از روانکاو از رابطه و از فضای منحصربهفردی که بین آنها شکل گرفته است. اما بخش دیگرِ آن جذب کردن است، یعنی بیمار خودِ روانکاو و تجاربی را که با روانکاو داشته درونی میکند و ظرفیتی در او ایجاد میشود که گینز به آن میگوید «حفظ تداوم».
لیندا شِربی، از کتاب عشق و فقدان، ترجمه مریم شفیعخانی