⚔️jΞЛΞЯΛŁ jΛЛG⚔️ dan repost
میتونست صدای #تپش 〽️آروم #قلب چان رو بخاطر به زور #چپیدن و پنهان شدن بین این دیوار های #تنگ، زیر گوشش بشنوه و همین طور بالا و پایین شدن همزمان #سینه هاشون ...خوب بود...حد اقل هنوز زنده ان... 🖤
چان ارنجی رو که به دیوار تکیه داده بود رو برداشت و دستشو #پایین اورد و با این کارش نگاه بک رو به سمت خودش #کشوند...سرشو برای دیدن #صورت بک پایین اورد و همین باعث شد بفهمه چقدر فاصله بینشون #کمه..و نفس هاشون توی هم گم میشد...نگاهشو به چشمهای مشکلی بک دوخت و توی صورت اهی کشید ...
دونگ وو دنبال چان نبود! ❗️...چانیوله ضعیف ارزشی براش نداشت بلکه فقط قدرت نور🔅 رو میخواست❕و حالا که صاحب اون بکهیونه پس نیازی به فرار کردن نبود...برخلاف تصورات و میلش پای بک وسط کشیده شده بود و از همون اول مهره اصلی این بازی بکهیون شده بود و این #دورگه رو #میترسوند...💢
چان ارنجی رو که به دیوار تکیه داده بود رو برداشت و دستشو #پایین اورد و با این کارش نگاه بک رو به سمت خودش #کشوند...سرشو برای دیدن #صورت بک پایین اورد و همین باعث شد بفهمه چقدر فاصله بینشون #کمه..و نفس هاشون توی هم گم میشد...نگاهشو به چشمهای مشکلی بک دوخت و توی صورت اهی کشید ...
دونگ وو دنبال چان نبود! ❗️...چانیوله ضعیف ارزشی براش نداشت بلکه فقط قدرت نور🔅 رو میخواست❕و حالا که صاحب اون بکهیونه پس نیازی به فرار کردن نبود...برخلاف تصورات و میلش پای بک وسط کشیده شده بود و از همون اول مهره اصلی این بازی بکهیون شده بود و این #دورگه رو #میترسوند...💢