『ςłαη βαиgταη 』


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Musiqa


اولــیــن و بــزرگــتــریــن چــنــل𖢍 قــبــیــلــه بــنــگــتــن❆࿙࿚
جهت ادمینی در زمینه های: ༅✎
♔ᴀᴅᴍɪɴ ᴄʜᴀɴɴᴇʟ♔
๑•❲ @DY22dk12 ❳⇝
♔ᴀᴅᴍɪɴ ғᴏʀ ɴeᴡ ᴡʀɪᴛᴇʀ♔
๑•❲ @Army0022❳⇝
♔ᴀᴅᴍɪɴ ғᴏʀ ᴇᴅɪᴛ♔
๑•❲ @Army_SA❳⇝
♔ᴛᴀв♔
๑•❲ @Saba_thk❳⇝
2019๑•❲ #Hellp ❳

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Musiqa
Statistika
Postlar filtri


~| #Music
~| #αreғeн

╔═•••••••••••••••••••••═╗
      @bts_imagin_fake
╚═•••••••••••••••••••••═╝


ᵍᵒᵒᵈꦊᴏᴏʀɴɪɴɢ༊

ꯁ🐰💫⸙

@bts_imagin_fake


~| #Music
~| #Sg🌖

╔═•••••••••••••••••••••═╗
   @bts_imagin_fake
╚═•••••••••••••••••••••═╝


❥ᵍᵒᵒᵈɴɪɢʜᴛ༉

༅👽♥️༅

@bts_imagin_fake


ثابت✅
ادمین ها پست نزارید❌


↝BNR2🙂💜🔪 dan repost
#جونگکوک دیگه نتونست طاقت بیاره و از شدت درد اشکاش #جاری شدن..میخواست دستشو #ازاد بکنه ولی اونقدر #درد داشت که حس میکرد چیزی متوجه نمیشه💢⚠️
#تهیونگ به جونگکوک که از درد به میز #تکیه داده و به خودش میپیچید #نزدیک شد.🌐
- هیچ کسی..هیچ موقع..نمیتونه بهم #دستور بده، حتی پدرم..تو که دیگه جای خود داری...بهتره دیگه اینطور برای من #غلدری نکنی چون ممکنه بلایی سر زبون ن#اقصت بیارم..تو که نمیخوای همین چند کلام تته پته حرف زدن رو هم ازت #بگیرم هان؟⛔️⛔️
کوکی #نفس هاش رو یه جا جمع کرد تا فقط بتونه یه جمله ی #کوتاه رو به زبون بیاره.
- ددست..دستمم
تهیونگ #دستشو ازاد کرد..قدمی به عقب برداشت و تازه بعد از این همه مدت کنار کوکی بودن،متوجه #مچ دستش شد‼️باندی #شل و سفید رنگ به صورت #ناشیانه دور مچش #پیچیده شده بود.📛🛑


↝BNR2🙂💜🔪 dan repost
#تهیونگ با خشم به دست جونگکوک که یقه اش رو چسبیده بود نگاه کرد‼️
#نمیتونست این فشار روش رو تحمل بکنه..#حس میکرد با هر ثانیه ای که بینشون میگذره،غرورش زیر لگد های #جونگکوک ترک برمیداره..
سریعا دستشو پس زدو مهلت نداد بفهمه قضیه از چه قراره ، #دست باندپیچی شده اش رو دوباره فشار کوچیکی داد که باعث شد دادی #بلند از حنجره ی #کوکی بلند بشه🔊⚠️
اونقدر عصبی بود که نمیفهمید داره چیکار میکنه..دستشو بیشتر #پیچوند و حس کرد که این داد های برخواسته از گلوی ظریفش به خاطر پیچونده شدن دستشه
اما ای کاش #گوشاش رو کمی #تیز میکرد و صدای #خورد شدن #استخون های ریز #دست کوکی رو میشنید❌♨️


↝BNR2🙂💜🔪 dan repost
بی صبرانه قدمی جلو رفت و# لبای حریصش رو روی لبای #برجسته ی چانیول کوبید🔻چان شوکه شده از حرکتش،#کمی عقب رفت..خواست حرفی بزنه که نگاه بک،#پشیمونش کرد♦️
این بوسه..براش #معمولی نبود..این بوسه از طرف بک بود و این یعنی اونم #دوسش داشت♥️
با حسی #وصف نشدنی از اون لمس کوتاه،#لبخندی زدو بدونه اینکه بک تسلطی روی اوضاع داشته باشه صورتش رو قاب گرفت و وحشیانه به #لبای باریکش بوسه زد✅
بوسه ای که دردی از دوری و حقارت،از پس زده شدن و #مرگ میداد..اما با این حال #شیرین بود..جوری که بک میتونست #عشق رو توش حس کنه♥️♠️


↝BNR2🙂💜🔪 dan repost
-دزد اشغالل..
-تتتهیونگاا..تتهیونگگ صصبر کنن..قسمم ممیخورم ککه کاار من ننبوده.
- خفه شو..فقط خفه شوو..
تهیونگ مدام با صدای بلند حرف میزد و به جهت های مختلف قدم برمیداشت❌..به جز فریاد های خودش چیزی رو نمیشنید و همین باعث شده بود هر دوشون از صدای بوق بلند ماشینی که بهشون نزدیک میشد بی خبر باشن.🔕تهیونگ دستی بین موهاش کشید و کلافه چرخی دور خودش زد..داشت بی حواس سمت جونگکوک میرفت که برای یه لحظه صدای بوق ماشین بلند تر از صدای فریاد تهیونگ به گوشش رسید‼️..سرشو چرخوند و وقتی دید اون جسم بزرگ بیش از حد بهشون نزدیکه ، تنها کاری که تونست انجام بده هول دادن تهیونگ بود💡..هر دو دستش رو روی سینه ی تهیونگ گذاشت و محکم سمت ماشین خودش پرتش کرد⚠️..با شوک قدمی برداشت تا خودش هم از اونجا رد بشه ولی دیگه بیش از حد دیر شده بود....💔💔


↝BNR2🙂💜🔪 dan repost
#چشمای درشت شدمو به تصویر رو به روم دوختم. .باور نکردنی بود. .. چه طور نشناختمش؟. .یک بار #نیمرخش‌ رو به طور ناواضح دیده بودم ولی حالا. .عکسی از وجودش داشتم ...چه قدر تفاوت داشت با اون عکسی که دیده بودم. .به نظر اینجا #جذاب تر میومدی . .ذوقی #شیرین ته دلم داشتم.. #حسی جدید که از دیدن این ادم #دریافت میکردم.


↝BNR2🙂💜🔪 dan repost
-اون الماس سیاهه..
-کمی به خاطر اسم متعجب شدم. .
- چی؟. .منظورت چیه؟
- این پسر همون نگین پادشاهیه بلک دایمندِ...کیم تهیونگ.


↝BNR2🙂💜🔪 dan repost
چان خشمگین از مسخره گرفته شدن احساساتش جلو رفتو جفت بازوهای ظریف بک رو به چنگ کشید..چشمای درشتش خشمگین و ناراحت تو مردمکای مشکیه چشماش میگشتن تا حداقل اثری از دروغ پیدا بکنن ولی هیچی نبود.همه چیز عین واقعیت بود...


⚔️jΞЛΞЯΛŁ jΛЛG⚔️ dan repost
#نفس های داغ چان روی #گردنش پخش میشد و حتی نمیتونست اب جمع شده توی دهنشو #قورت بده و #عرق سرد روی ستون فقراتش نشسته بود و بدنش داشت #یخ میزد...آخرین زمزمه چان که توی #گوشش خونده شد رو نشنید و با باز شدن دهن چان و دیدن اون #دندان های سفید و #تیز چشماشو محکم بهم فشار داد....⚠️
برای لحظه ای مرگ 💀رو حس کرد اما لحظه بعد #رطوبت دهان چان و داغی دهنشو روی شونه و گردنش حس کرد 💦..بر خلاف تصوراتش هیچ حس دردی نداشت!..چشمهاشو تا اخرین حدی که میشد باز کرد..باورش نمیشد..چان داشت چکار میکرد؟؟؟ 🔥🔥
اون دورگه چشمهاشو بسته بود و با ولع #بوسه های #خیس روی شونه و #شاهرگِ گردن انسان توی #آغوشش میکاشت..زبونش رو روی اون گردن بهشتی میکشید و عطر موها و پوست بک رو به ریه هاش می کشوند..جریان خون رو توی رگ های بک حس میکرد⚡️ ..#شیرین بود..همه چیزِ این پسر شیرین بود ..همه چیزش..
بوسه هاشو تا #زیر_گوش بک ادامه داد و میتونست قطع شدن تدریجی لرزش بدن بک رو توی آغوشش حس کنه و این حتی از #مکیدن خون فوق العاده تر بود...👄♨️♨️♨️🔞🔞🔞


⚔️jΞЛΞЯΛŁ jΛЛG⚔️ dan repost
میتونست صدای #تپش 〽️آروم #قلب چان رو بخاطر به زور #چپیدن و پنهان شدن بین این دیوار های #تنگ، زیر گوشش بشنوه و همین طور بالا و پایین شدن همزمان #سینه هاشون ...خوب بود...حد اقل هنوز زنده ان... 🖤
چان ارنجی رو که به دیوار تکیه داده بود رو برداشت و دستشو #پایین اورد و با این کارش نگاه بک رو به سمت خودش #کشوند...سرشو برای دیدن #صورت بک پایین اورد و همین باعث شد بفهمه چقدر فاصله بینشون #کمه..و نفس هاشون توی هم گم میشد...نگاهشو به چشمهای مشکلی بک دوخت و توی صورت اهی کشید ...
دونگ وو دنبال چان نبود! ❗️...چانیوله ضعیف ارزشی براش نداشت بلکه فقط قدرت نور🔅 رو میخواست❕و حالا که صاحب اون بکهیونه پس نیازی به فرار کردن نبود...برخلاف تصورات و میلش پای بک وسط کشیده شده بود و از همون اول مهره اصلی این بازی بکهیون شده بود و این #دورگه رو #میترسوند...💢


⚔️jΞЛΞЯΛŁ jΛЛG⚔️ dan repost
-من #لوهانم...از همون اول لوهان بودم..
-از همون لحظه ای که روح مینهو توی وجودت شکل گرفت ، اوه #مینهو شدی..برام مهم نیست که توی بدن یک #خون اشامی ..بازم برادرم اوه مینهویی.. 💢
لوهان عصبی از جاش بلند شد و یقه ی سهون رو چسبید و درحالی که جلو میکشیدش به چشمهاش خیره شد.. 🔥
-خفه شو...نمیتونی منو بکشی و برادرتو جایگزینم کنی اوه سهون..بسه دیگه نمیخوام این اسمو بشنم... 💥
سهون پوزخندی زد و روشو برگردوند..
-حتی جوش اوردنت هم مثل مینهو هست ...پس اگه مینهو نیستی کی ای؟؟؟...#هیچکس!..پس اروم باش و نقشتو بازی کن..! 💢💢
لوهان خنده عصبی کرد ودر سکوت چشم هاشو از چشمهای حق به جانب سهون گرفت و پایین برد و زیر لب طوری که سهون بشنوه زمزمه کرد..
-پس اگه تونستی ، توی این نقشی که میخوام بازی کنم #همراهیم کن! ❗️❗️
اینو گفت و یقه سهون رو جلو کشید و بی توجه به چهره شوکه سهون و تقلا هاش برای جداشدن ازش لبهاشو با قدرت روی #لبهای آلفا کوبوند و با کمک قدرتش سهون رو بی حرکت کرد #مک #عمیق و پر #حرسی به اون لبهای همیشه داغ زد... 🔥❌❌


⚔️jΞЛΞЯΛŁ jΛЛG⚔️ dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#سهون متقابلا پوزخندی به چهره حق به جانب روبروش زد و بدون هیچ حرفی کمر #خون آشام رو گرفت و از در حموم جداش کرد و بدن سبکشو به سمت #تخت هل داد.. ✨🌈
#لوهان کمی تلو تلو خورد و روی تخت وسط اتاق افتاد و قبل ازین که بتونه واکنشی نشون بده سهون با قرار گرفتن به صورت #چهار دستوپا، روش #خیمه زده بود...
لوهان ابرویی بالا انداخت وبا نیشخند کجش پاهاش رو دور #کمر #آلفا حلقه کرد...
-ازین زاویه #گرگ🐾 جذابی میشی اوه سهون.... هر چند هنوزم بوی #سگ❗️ میدی..
همون طور که به دماغش چین میداد گفت و سهون درحالی که سعی میکرد ابروهاش که از روی #حرص درحال بالا پریدن بود رو کنترل کنه دستهای #اشراف رو گرفت بالای سرش به هم #قفلشون کرد....
-پس وقتی #اغوا شدی تا میتونی برای این گرگ ناله باختن بازیو نجوا کن ...مشتاقم صدا تو وقتی داری برای این بو التماس میکنی بشنوم... ⚠️💢❌🔞


⚔️jΞЛΞЯΛŁ jΛЛG⚔️ dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
با دیدن #عفریته که با پلک های بسته کنارش #خوابیده بود و بدنشو بین بازوهاش #حبس کرده بود چشمهاش تا اخرین حدش گشاد شد.... اخرین چیزی که یادش میومد چهره یونا که روبروش زانو زده بود و دستهای کای که بین #انگشتهاش قفل شده ، بود...
باز دوباره #شیطان توی بدنش جاشو گرفته بود ...باز دوباره موجودی که اینطوری کنارش خوابیده بود #نجاتش داده بود و باز دوباره حتی خودش هم از #آشوبی که به پا کرده بود خبر نداشت و با این وجود هنوز هم اینقدر محکم توی #آغوش گرفته میشد.... دستش رو برای #لمس صورت #کای بلا آورد و اروم گونه عفریته رو نوازش داد...پلک های کای از لمسش اروم باز شد توی چشمهای درشت و اروم دی او خیره شد...
-اوه ...بیدارت کردم...
پسر کوچک تر با صدای گرفته و لبخند کوچکی گفت و خواست دستش رو از روی صورت کای برداره اما با نشستن دست کای روی دستش #منصرف شد...
-#جن ها #نمیخوابن...! ❗️❗️❗️❗️
-پس چرا اینطوری کنارم خوابیدی...؟
کای لبخندی زد و بدن کیونگ و رو بیشتر به خودش فشرد و سرشو به سینه اش چسبوند و بینیش رو روی موهاش گذاشت و بو کشید... 🔥
-همممم...نمیدونم...تو دنیای من یه #جنِ #عاشق اینطوری #دلتنگیشو رفع میکنه...!⚠️❗️💢🤯😱


ابزارک ? dan repost
ارزشش رو داشت....#حاضر بود توسط پدرش و یا رئیس قبیله تنبیه بشه و قانون دنیاهاشون رو زیر پا بزاره تا فقط چهره زیبای این #پرستار رو ببینه...تنها چیزی که میخواست ارامش وجود #کیونگ بود و برای بدست اوردنش باید توی #لحظه زندگی میکرد...لحظه هایی که برای جفتشون #طولانی ترین زمان دنیا میشد... 🕐♦️
کیونگ خیره به چشمهاش دستش رو روی #شونه #کای گذاشت و در حالی که ضربان قلبش ♥️رو میتونست بشنوه صورتش رو نزدیک صورت برنز #عفریته آورد و توی چشمهای #سبزش خیره شد...
-میخوام بقیه زمانمو با تو بگذورم... میخوام بهتر درکت کنم... میخوام.. میخوام داشته باشمت.. ♾♾
کای دستشو پشت کمر دی او گذاشت و روی پاش نشوندش...#دستش رو بالا اورد و با تردید موهای روی پیشونی پرستار رو کنار زد و #انگشتشو #نوازش وار روی گونه اش کشید و به چشمهای درشت و #سیاه #انسان خیره شد و اروم #لب زد..
-میدونی معنی #عشق بین انسان و جن چیه کیونگ؟...🔥💯♨️🔶🔸


H.H TAB dan repost
طریقه‌ی #ساخت یک عدد #آهو که اسمش از طرف فرشته ها #لوهان گذاشته شده 💦♥️
برای کسی که در #سیاره اکسو داره از #تنهایی گریه میکنه و از قضا اسمش #سهونه💯💢


H.H TAB dan repost
منبع #شارژ اوه سهون 💦
#عشقی که حتی فاصله هم #نتونست جداش کنه❌
نکنه فکر میکنی ۲۰۱۴ #هونهان تموم شده⁉️

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

1 131

obunachilar
Kanal statistikasi