#جونگکوک دیگه نتونست طاقت بیاره و از شدت درد اشکاش #جاری شدن..میخواست دستشو #ازاد بکنه ولی اونقدر #درد داشت که حس میکرد چیزی متوجه نمیشه💢⚠️
#تهیونگ به جونگکوک که از درد به میز #تکیه داده و به خودش میپیچید #نزدیک شد.🌐
- هیچ کسی..هیچ موقع..نمیتونه بهم #دستور بده، حتی پدرم..تو که دیگه جای خود داری...بهتره دیگه اینطور برای من #غلدری نکنی چون ممکنه بلایی سر زبون ن#اقصت بیارم..تو که نمیخوای همین چند کلام تته پته حرف زدن رو هم ازت #بگیرم هان؟⛔️⛔️
کوکی #نفس هاش رو یه جا جمع کرد تا فقط بتونه یه جمله ی #کوتاه رو به زبون بیاره.
- ددست..دستمم
تهیونگ #دستشو ازاد کرد..قدمی به عقب برداشت و تازه بعد از این همه مدت کنار کوکی بودن،متوجه #مچ دستش شد‼️باندی #شل و سفید رنگ به صورت #ناشیانه دور مچش #پیچیده شده بود.📛🛑