ترس یا احترام؟؟
در تمامى دنیا انسانها هم از نقطه نظر فیزیكى و هم از لحاظ بهره هوشى و استعدادها با یكدیگر متفاوتند. این تفاوتها حتى در عادلانه ترین سیستمها به تفاوت بین آنها از نقطه نظر موقعیت اقتصادى و اجتماعى مىانجامد و چارهاى جز قبول آنها نیست. این تفاوتها در جوامع مدرن به دلیل اینکه قانون از تمامی افراد حمایت میکند مسئله چندانی بوجود نمیآورد. بدین معنی که کسانی که در موقعیت بهتر و بالاتری هستند نمیتوانند در زندگی زیردستان خود دخالت و یا تاثیری داشته باشند اما در جوامعی که ظلم و دیکتاتوری و بیعدالتی حاکم است و قانونی از افراد حمایت نمیکند افراد قویتر میتوانند بر کسانی که از آنها ضعیفترند اعمال قدرت نمایند، بعنوان مثال رئیس میتواند كارمندش را اخراج كند، پزشك میتواند در معالجه بیمار، سهل انگارى نموده و او را با خطر جانى مواجه کند، كارمند میتواند كار ارباب رجوع را راه نیاندازد، حتى نانوا، قصاب و بقال میتوانند نان، گوشت و برنج را به مشترى نفروخته یا جنس بنجل به او قالب كنند و مرجعى براى دادرسى وجود ندارد، در چنین شرایطی مردم مجبور مىشوند محافظت از خود را برعهده بگیرند و این کار را با جلب رضایتِ قدرتمندتر از خود یا سلطه گر و از طریق تعریف و تمجیدهای مبالغه آمیز، بله قربان گوئیهای مداوم، اظهار بندگی و بردگی، سکوت کردن در برابر حق کشیها و دادن هدیه و رشوه انجام دهند. مقصود از سلطهگر كسى است كه در هر موقعیتى كه باشد، تمایل به اِعمال نظر و زورگویى به دیگران، یعنى سوءاستفاده از قدرت خویش را داشته باشد. این افراد حتى بین اعضاى یك خانواده یا یك فامیل یا بین دوستان بدون رابطه فرادستى و فرودستى فقط به دلیل داشتن شخصیتى عصبى، مهاجم و پرخاشگر مشاهده مىشوند.
در اینجا به ذکر چند نکتهی بسیار مهم میپردازم:
نکته اول اینکه در چنین شرایطی هر کس در عین اینکه برای زیردست خود سلطهگر است در مقابل قدرتمندتر از خود سلطهپذیر است و همین باعث میشود که این ویژگیها به تمامی جامعه تسری یابد.
نکتهی دوم اینکه چون واژهی "ترس" از مافوق موجودى "هولناك" و از مادون موجودى "ترسو و ضعیف النفس" در ذهن مجسم مىكند، تمامی اعمالى كه براى جلب رضایت سلطهگر انجام میشود را "احترام" نام دادیم و باین ترتیب از مافوق یک فرد "محترم" و از مادون یک شخص "مودب" ساختیم و بدین ترتیب احساسِ نامطلوبِ ترسو و ترسناک بودن را در خود از بین بردیم.
نکته سوم اینکه "احترام" تلقى شدن این اعمال باعث ابزاری شدن آنها شده، به این معنی كه همگان حتی بدون وجود رابطهی سلطهگری یا سلطهپذیری از یكدیگر توقع انجام آنها را دارند.
نکته چهارم اینکه وقتی این اعمال (خوشزبانی و چاپلوسی و ......) احترام نام گرفت طبیعتا عدم انجام آنها، یا انتقاد، مخالفت با عقیده و هر نازکتر از گلی "توهین" تلقی میشود و کسی توهین را بر نمیتابد و همین امر باعث عدم توانایی در برقراری یک مکالمهی سالم و بدون تنش در تمامی سطوح جامعه حتی در سطح خانواده و بین زوجین است.
بر گرفته از کتاب در اسارت فرهنگ
در تمامى دنیا انسانها هم از نقطه نظر فیزیكى و هم از لحاظ بهره هوشى و استعدادها با یكدیگر متفاوتند. این تفاوتها حتى در عادلانه ترین سیستمها به تفاوت بین آنها از نقطه نظر موقعیت اقتصادى و اجتماعى مىانجامد و چارهاى جز قبول آنها نیست. این تفاوتها در جوامع مدرن به دلیل اینکه قانون از تمامی افراد حمایت میکند مسئله چندانی بوجود نمیآورد. بدین معنی که کسانی که در موقعیت بهتر و بالاتری هستند نمیتوانند در زندگی زیردستان خود دخالت و یا تاثیری داشته باشند اما در جوامعی که ظلم و دیکتاتوری و بیعدالتی حاکم است و قانونی از افراد حمایت نمیکند افراد قویتر میتوانند بر کسانی که از آنها ضعیفترند اعمال قدرت نمایند، بعنوان مثال رئیس میتواند كارمندش را اخراج كند، پزشك میتواند در معالجه بیمار، سهل انگارى نموده و او را با خطر جانى مواجه کند، كارمند میتواند كار ارباب رجوع را راه نیاندازد، حتى نانوا، قصاب و بقال میتوانند نان، گوشت و برنج را به مشترى نفروخته یا جنس بنجل به او قالب كنند و مرجعى براى دادرسى وجود ندارد، در چنین شرایطی مردم مجبور مىشوند محافظت از خود را برعهده بگیرند و این کار را با جلب رضایتِ قدرتمندتر از خود یا سلطه گر و از طریق تعریف و تمجیدهای مبالغه آمیز، بله قربان گوئیهای مداوم، اظهار بندگی و بردگی، سکوت کردن در برابر حق کشیها و دادن هدیه و رشوه انجام دهند. مقصود از سلطهگر كسى است كه در هر موقعیتى كه باشد، تمایل به اِعمال نظر و زورگویى به دیگران، یعنى سوءاستفاده از قدرت خویش را داشته باشد. این افراد حتى بین اعضاى یك خانواده یا یك فامیل یا بین دوستان بدون رابطه فرادستى و فرودستى فقط به دلیل داشتن شخصیتى عصبى، مهاجم و پرخاشگر مشاهده مىشوند.
در اینجا به ذکر چند نکتهی بسیار مهم میپردازم:
نکته اول اینکه در چنین شرایطی هر کس در عین اینکه برای زیردست خود سلطهگر است در مقابل قدرتمندتر از خود سلطهپذیر است و همین باعث میشود که این ویژگیها به تمامی جامعه تسری یابد.
نکتهی دوم اینکه چون واژهی "ترس" از مافوق موجودى "هولناك" و از مادون موجودى "ترسو و ضعیف النفس" در ذهن مجسم مىكند، تمامی اعمالى كه براى جلب رضایت سلطهگر انجام میشود را "احترام" نام دادیم و باین ترتیب از مافوق یک فرد "محترم" و از مادون یک شخص "مودب" ساختیم و بدین ترتیب احساسِ نامطلوبِ ترسو و ترسناک بودن را در خود از بین بردیم.
نکته سوم اینکه "احترام" تلقى شدن این اعمال باعث ابزاری شدن آنها شده، به این معنی كه همگان حتی بدون وجود رابطهی سلطهگری یا سلطهپذیری از یكدیگر توقع انجام آنها را دارند.
نکته چهارم اینکه وقتی این اعمال (خوشزبانی و چاپلوسی و ......) احترام نام گرفت طبیعتا عدم انجام آنها، یا انتقاد، مخالفت با عقیده و هر نازکتر از گلی "توهین" تلقی میشود و کسی توهین را بر نمیتابد و همین امر باعث عدم توانایی در برقراری یک مکالمهی سالم و بدون تنش در تمامی سطوح جامعه حتی در سطح خانواده و بین زوجین است.
بر گرفته از کتاب در اسارت فرهنگ