چرا ملتها شکست می خورند؟ dan repost
از استالین تا استیگلیتز
فصلنامهٔ چپگرای ترجمان آخرین شمارهٔ خود را به ناسزای محبوب چند دههٔ اخیر آکادمیها و چپهای از استالینبرگشته یعنی «نئولیبرالیسم» اختصاص داده و بهانهٔ این پرداخت چندباره را هم انتشار کتاب جدیدی از اقتصاددان مشهور ضدبازار، مشاور سابق کلینتون و معاون مستعفی بانک جهانی، «یوسف استیگلیتز» قرار داده است؛ کتابی تحت عنوان «راه آزادی؛ اقتصاد و جامعهٔ خوب» که در سال جاری منتشر شده است. استیگلیتز که علاقهٔ عجیبی به افزایش مداخلات دولتی و کوچکنمایی شکستهای پی در پی دولتها در اقتصاد و متقابلاً ایمانی راسخ به شکست بازار دارد، مانند اغلب تالیفات عمومی خود، «راه بردگی» را اینبار در پوشش «آزادی» همواره کرده و تعریف جدیدی از «Freedom» ارائه داده است که بسیار شاذ و عجیب است و تنها به کار اثر جدیدش میآید و بس. پرداخت به این تعریف از آزادی مجالی دیگر میطلبد اما مخاطبین عادی باید آگاه باشند که بسیاری از مداخلات دولتی در زندگی اقتصادی و شخصی آنها، تئوریپردازانی در دانشگاه دارد و سیاستمداران در نقض حریم خصوصی آنها غالباً به جماعت آکادمینشین متکی بودهاند.
باری در این شماره ضمن معرفی کتاب، گفتگویی هم با خود استیگلیتز انجام شده که باگِ نظریهٔ جدید او را ناخواسته آشکار میکند. «استیگلیتز» خود برای تز جدیدش که طبق معمول پر از دستورالعملها و احکام برای مداخلات بیحد و حصر، و البته بزرگ شدن مستمر ساختار دولت است، نام «سرمایهداری ترقیخواهانه» را برگزیده که مانند عنوان کتاب جدیدش یعنی «راه آزادی» باز هم نوعی بزک مزورانه است که امثال او همیشه برای بردگی شهروندان آزاد تدارک دیدهاند. حالا برگردیم به گفتگویی که در صفحات ۲۳ تا ۳۴ ترجمان منتشر شده و اقتصاددانی از شیکاگو بنام «استیون لویت» آنرا با «استیگلیتز» انجام داده است. لویت که با نظریات مولف همدلی دارد و حتی بارها برای جلب نظر او به استهزای میلتون فریدمن هم میپردازد، در میانهٔ گفتگو ناگهان سوالی میپرسد که اقتصاددان بازارستیزِ عاشق روزولت را اصطلاحاً در «تله» قرار میدهد. لویت پس از چند صفحه گفتگو که به خوبی و خوشی سپری شده، میگوید:
استیگلیتز که در صفحات قبل و احتمالاً کل کتاب جدید خود یک دوجین مقررات و مصوبه برای دخالت در اقتصاد و رساندن دست آهنین دولت به تمام ابعاد زندگی خصوصی شهروندان تدارک دیده، حالا باید به این پرسش اساسی که عدمپاسخ به آن کل تزش را با خطر فروپاشی روبرو میکند، جوابی متقن دهد. به این معنا که چرا او میخواهد از نظم بازار به چیزی پناهنده شود که به مراتب خطر بیشتری دارد و آن «برادر بزرگ» است؟ پاسخ استیگلیتز اما از خود سوال مهمتر است. او که خود را برای چنین پرسشی آماده نکرده بود مانند بیچارهای در گِل مانده، میگوید:
«نمیدانم!»؛ لویت پرسیده که تز مداخلهٔ شما قرار است توسط صاحبان قدرت اجرا شود حال آنکه آنها «حساب کارشان را بارها پس دادهاند» و ممکن است اوضاع را بدتر کنند. اقتصاددان همنام استالین اما پاسخ میدهد: «نمیدانم!» و اینکه «در تلاشم چشماندازی ارائه دهم!» او در حال حاضر ۸۱ سال دارد و حداقل نیم قرن است که در حوزه اقتصاد، فعالیت پژوهشی مستمر داشته اما هنوز پاسخی برای این پرسش مهم پیدا نکرده است. ولی یک دوجین صفحه را سیاه میکند که غول دولت را بزرگتر از اندازهٔ فعلی آن کند! وقتی هم از او سوال میکنند که «امامزادهٔ تو شفا نمیدهد» و دولتْ خود «مار غاشیه» است خیلی ساده و آسان میگوید: «نمیدانم!» او در همین گفتگو صریحاً تز خود را «سوسیال دموکراسی تقویتشده» نامیده که لاجرم در آمریکا باید «سرمایهداری ترقیخواهانه» لقب بگیرد!
فصلنامهٔ چپگرای ترجمان آخرین شمارهٔ خود را به ناسزای محبوب چند دههٔ اخیر آکادمیها و چپهای از استالینبرگشته یعنی «نئولیبرالیسم» اختصاص داده و بهانهٔ این پرداخت چندباره را هم انتشار کتاب جدیدی از اقتصاددان مشهور ضدبازار، مشاور سابق کلینتون و معاون مستعفی بانک جهانی، «یوسف استیگلیتز» قرار داده است؛ کتابی تحت عنوان «راه آزادی؛ اقتصاد و جامعهٔ خوب» که در سال جاری منتشر شده است. استیگلیتز که علاقهٔ عجیبی به افزایش مداخلات دولتی و کوچکنمایی شکستهای پی در پی دولتها در اقتصاد و متقابلاً ایمانی راسخ به شکست بازار دارد، مانند اغلب تالیفات عمومی خود، «راه بردگی» را اینبار در پوشش «آزادی» همواره کرده و تعریف جدیدی از «Freedom» ارائه داده است که بسیار شاذ و عجیب است و تنها به کار اثر جدیدش میآید و بس. پرداخت به این تعریف از آزادی مجالی دیگر میطلبد اما مخاطبین عادی باید آگاه باشند که بسیاری از مداخلات دولتی در زندگی اقتصادی و شخصی آنها، تئوریپردازانی در دانشگاه دارد و سیاستمداران در نقض حریم خصوصی آنها غالباً به جماعت آکادمینشین متکی بودهاند.
باری در این شماره ضمن معرفی کتاب، گفتگویی هم با خود استیگلیتز انجام شده که باگِ نظریهٔ جدید او را ناخواسته آشکار میکند. «استیگلیتز» خود برای تز جدیدش که طبق معمول پر از دستورالعملها و احکام برای مداخلات بیحد و حصر، و البته بزرگ شدن مستمر ساختار دولت است، نام «سرمایهداری ترقیخواهانه» را برگزیده که مانند عنوان کتاب جدیدش یعنی «راه آزادی» باز هم نوعی بزک مزورانه است که امثال او همیشه برای بردگی شهروندان آزاد تدارک دیدهاند. حالا برگردیم به گفتگویی که در صفحات ۲۳ تا ۳۴ ترجمان منتشر شده و اقتصاددانی از شیکاگو بنام «استیون لویت» آنرا با «استیگلیتز» انجام داده است. لویت که با نظریات مولف همدلی دارد و حتی بارها برای جلب نظر او به استهزای میلتون فریدمن هم میپردازد، در میانهٔ گفتگو ناگهان سوالی میپرسد که اقتصاددان بازارستیزِ عاشق روزولت را اصطلاحاً در «تله» قرار میدهد. لویت پس از چند صفحه گفتگو که به خوبی و خوشی سپری شده، میگوید:
«اینجور که قضیه را میشنوم خیلی هم خوب است، ولی اجازه بدهید مخالفتی هم بکنم. برای اینکه چنین سیستمی نتیجه بدهد، وجود سیاستمدارانی لازم است که تصمیمات درست بگیرند ولی مگر اینهمه شواهد نشان نمیدهد که تصمیمات صاحبان قدرت معمولاً در راستای افزایش قدرت و ثروتشان است؟ امکانش نیست که صاحبان قدرت، در عمل، سرمایهداری ترقیخواهانه را تحریف کنند و چیزی از آن بسازند که به مراتب از حالت فعلی بدتر باشد؟»
استیگلیتز که در صفحات قبل و احتمالاً کل کتاب جدید خود یک دوجین مقررات و مصوبه برای دخالت در اقتصاد و رساندن دست آهنین دولت به تمام ابعاد زندگی خصوصی شهروندان تدارک دیده، حالا باید به این پرسش اساسی که عدمپاسخ به آن کل تزش را با خطر فروپاشی روبرو میکند، جوابی متقن دهد. به این معنا که چرا او میخواهد از نظم بازار به چیزی پناهنده شود که به مراتب خطر بیشتری دارد و آن «برادر بزرگ» است؟ پاسخ استیگلیتز اما از خود سوال مهمتر است. او که خود را برای چنین پرسشی آماده نکرده بود مانند بیچارهای در گِل مانده، میگوید:
«دقیق نمیدانم چطور باید به این نقطه برسیم، ولی در تلاشم تا چشماندازی از جهت حرکت ارائه بدهم!»
«نمیدانم!»؛ لویت پرسیده که تز مداخلهٔ شما قرار است توسط صاحبان قدرت اجرا شود حال آنکه آنها «حساب کارشان را بارها پس دادهاند» و ممکن است اوضاع را بدتر کنند. اقتصاددان همنام استالین اما پاسخ میدهد: «نمیدانم!» و اینکه «در تلاشم چشماندازی ارائه دهم!» او در حال حاضر ۸۱ سال دارد و حداقل نیم قرن است که در حوزه اقتصاد، فعالیت پژوهشی مستمر داشته اما هنوز پاسخی برای این پرسش مهم پیدا نکرده است. ولی یک دوجین صفحه را سیاه میکند که غول دولت را بزرگتر از اندازهٔ فعلی آن کند! وقتی هم از او سوال میکنند که «امامزادهٔ تو شفا نمیدهد» و دولتْ خود «مار غاشیه» است خیلی ساده و آسان میگوید: «نمیدانم!» او در همین گفتگو صریحاً تز خود را «سوسیال دموکراسی تقویتشده» نامیده که لاجرم در آمریکا باید «سرمایهداری ترقیخواهانه» لقب بگیرد!