آروا


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Din


#میم
آب کم‌ جو؛ تشنگی آور به‌دست!
کپی مطالب بدون ذکر نامِ کانال هم، آزاد!

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Din
Statistika
Postlar filtri




با متمم | هایلایت | محمدرضا شعبانعلی dan repost
از من توی درس‌های مذاکره زیاد شنیدین، اما بازم یادآوری می‌کنم که:

یکی از تعریف‌های اعتماد اینه که "آدم خودش رو در برابر دیگری آسیب‌پذیر کنه."

این رو خیلی‌ها میگن اما یه منبع خوبش مقالهٔ trust & antitrust هست نوشتهٔ آنت بایر (۱۹۸۶).


اعتماد از لحظه‌ای شروع میشه که ما:

یه رازی رو به یه نفر می‌گیم که "ممکنه" یه روز علیه‌مون استفاده کنه

یه پیامی رو برای کسی می‌فرستیم که "ممکنه" یه جا بر ضد منافع ما، به دیگران نشون بده

به یه ضعفی اعتراف می‌کنیم که "ممکنه" دقیقاً از همون نقطه بهمون آسیب بزنه

جلوش گریه‌ می‌کنیم و می‌دونیم "ممکنه" یه روز همون رو توی سرمون بزنه

و ...


میشه تلاش کنیم آسیب‌پذیر نشیم. اما فرصت لذت‌بخش تجربهٔ رابطهٔ مبتنی بر اعتماد رو هم از دست می‌دیم.

و متقابلاً سرمایهٔ واقعی زندگی ما، همهٔ شیشه‌های شکننده‌ایه که دیگران پیش ما به‌امانت گذاشته‌ان و هنوز سالم هستن.

#منبر ؛)


عشق داغی‌ست که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد

• سعدی


ما خنده را به مردم بی‌غم گذاشتیم
گل را به شوخ‌چشمی شبنم گذاشتیم

قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک
چون کعبه دل به چشمه زمزم گذاشتیم

مردم به یادگار اثرها گذاشتند
ما دست رد به سینه عالم گذاشتیم

چیزی به روی هم ننهادیم در جهان
جز دست اختیار که بر هم گذاشتیم

دادند اگر عنان دو عالم به دست ما
از بی‌خودی ز دست همان دم گذاشتیم

بی حاصلی نگر که حضور بهشت را
از بهر یک دو دانه چو آدم گذاشتیم

صائب فضای چرخ مقام نشاط نیست
بیهوده پا به حلقه ماتم گذاشتیم

#غزل


It takes considerable knowledge just to realize the extent of your own ignorance.

• Thomas Sowell


تو را گم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هر شب
و این‌سان خواب‌ها را با تو زیبا می‌کنم هر شب

تبی این کاه را چون کوه سنگین می‌کند آن‌گاه
چه آتش‌ها که در این کوه برپا می‌کنم هر شب

تماشایی‌ست پیچ‌وتاب آتش‌ها خوشا بر من
که پیچ‌وتاب آتش را تماشا می‌کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می‌کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ‌کرده را از بی‌کسی، «ها» می‌کنم هرشب

تمام سایه‌ها را می‌کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می‌کنم هر شب

دلم فریاد می‌خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی‌آزار با دیوار نجوا می‌کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب

• محمدعلی بهمنی
#غزل


یه جوری نشه که آخرش بگیم:

عمری دگر بباید، بعد از وفات ما را
کین عمر طی نمودیم اندر خیال‌بافی


آخر هفته نشستم و این بازی رو تموم کردم. فوق‌العاده بود! به‌شدت از تکنیک ساخت، موسیقی، داستان و معماهاش لذت بردم.

اگر اهل بازی‌های معمایی هستین این رو از دست ندین. جذاب و دلهره‌آور بود، مناسب بازی در آخر شب :)

#معرفی‌بازی Little Nightmares ll


گاهی به تناسخ فکر می‌کنم. نه به این‌که حقیقت دارد یا نه، بلکه به این‌که چه چیز دل‌گرم‌کننده‌ای‌ست. این که آدم خیال کند فرصت‌های بی‌پایانی برای زندگی‌کردن هست. با خودم می‌گویم اگر صدبار می‌شد زندگی کرد، چه کارها که نمی‌کردم! یک‌بارش را نویسنده می‌شدم و با کلمات کشتی می‌گرفتم. یک‌بار در سیاست غرق می‌شدم و شاید خودم را می‌باختم. یک زندگی را حرام بیزنس می‌کردم، صبح تا شب، شب تا صبح، بدون وقفه. یکی دیگر را می‌رفتم سراغ کشاورزی، میان دامنه‌های سرسبز و مه‌گرفته. یا شاید فیزیک‌دان می‌شدم، یا ریاضی‌دان، یا حتی کشتی‌گیری که از پا نمی‌افتد. اما چه فایده؟ با این یک بلیطی که دستمان داده‌اند، بیش‌ترش را باید حسرت بخوریم و نچشیده باقی بگذاریم.

این عطش سیری‌ناپذیر برای چشیدن طعم‌های مختلف، مثل عسل است و زهر. از یک طرف، زندگی را پر از انگیزه و اشتیاق می‌کند؛ از طرف دیگر، هر گوشه‌اش را زخمی می‌گذارد. آدمی که به مدل بودن خودش راضی نیست، مدام در حال دویدن به سمت چیزی است که ندارد. مهندسی که دلش می‌خواهد نقاش باشد، تکه‌ای از وقتش را می‌دهد به نقاشی. بعد سراغ نوشتن می‌رود. بعد به خودش می‌آید و می‌بیند وسط فلسفه‌خوانی است. یک روز شیفته‌ٔ هنر است و روز دیگر خودش را غرق ورزش می‌کند. همه‌جا هست، اما هیچ جا نیست. انگار هر چیزی را لمس می‌کند، اما هیچ چیزی را نمی‌گیرد.

این رفت‌و‌برگشت‌های بی‌پایان بین زندگی‌های رنگارنگ شاید ظاهرش را شبیه یک آدم چندبعدی و پخته کند، اما در واقع مثل این است که روی سطح آب قدم بزنی و هیچ‌وقت شیرجه نزنی. نتیجه؟ نه نقاش می‌شود، نه نویسنده، نه ورزش‌کار، نه هیچ‌چیز دیگر. چه پایانی تلخ‌تر از این‌که کسی به خیال زیستن دوباره، تنها فرصت یگانه‌اش را دود کند و بفرستد هوا؟

ما تا وقتی که خیال زندگی‌های چندباره یا عمرهای هزارساله را رها نکنیم، نمی‌توانیم از این یک‌بار بودن حداکثر استفاده را ببریم. این زندگی، همین یکی، مثل یک قافله‌ی گذراست که فقط یک بار از مقابل‌مان رد می‌شود، آن‌هم با سرعتی دیوانه‌وار. فرصتی برای وقت‌کشی نیست. برای امتحان‌کردن همه‌چیز هم نیست. اگر این را باور نکنیم، هیچ برنامه‌ریزی و هیچ تکنیکی برای مدیریت زمان به کارمان نمی‌آید.

باید به مرگ فکر کنیم. نه از آن فکرهایی که دل آدم را خالی می‌کند، بلکه از آن‌هایی که شبیه یک تلنگر است. یک یادآوری که می‌گوید: «فرصت‌ات محدود است، انتخاب کن. واقعاً کدام را می‌خواهی؟» این مرگ‌اندیشی، هرچند بی‌رحم، اما ناجی ماست. ناجی از هوس‌هایی که زندگی را تکه‌تکه می‌کنند و فرصت‌های طلایی‌اش را از ما می‌گیرند. گاهی تنها راه برای یک زندگی متمرکز و معنادار، همین است: به مرگ فکر کنی و زندگی را، آن‌طور که باید، زندگی کنی.

اگر زندگی بستری باشد برای تجربه‌کردن و چشیدن، مرگ همان لطفِ اجباری است که مسیر را کوتاه می‌کند تا دل‌دل نکنی و فقط به‌ترین‌ها را برداری و با آن‌ها وجودت را غنی کنی.

«ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلࣰاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفُورُ.»

#میم


شکسته‌بال غریب‌ام،‌ شکسته در خویش‌ام
جوار آدمیان‌ام، نشسته در خویش‌ام

کجا برم تن تنهایی‌ام؟ گران‌باری‌ست
چه فایدت پر پرواز؟ بسته در خویش‌ام

دیار عالم اگر پهن‌دشت پرواز است
من آن پرندهٔ خاموشِ خسته در خویش‌ام

عقاب قلهٔ تنهایی‌ام، به شاخهٔ اوج
ز خاک و خاکی و خواری گسسته، در خویش‌ام

چه تلخ می‌گذرد روزگار مرد، چه تلخ
به روزگار، گرفتار رسته در خویش‌ام

به‌راستی نتوان زیست بر مدار دروغ
اگرچه راست نمایم، شکسته در خویش‌ام

• پرویز خائفی
#غزل


به‌قول شاعر:
غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا
نزدیک می‌کند به خدا، دست رد مرا :)


دردهای مغزی

گاهی با نوعی از دردها روبه‌رو می‌شم که من به‌شون می‌گم دردهای مغزی. ریشهٔ این دردها برام مشخص نیست؛ منفعت و ضررشون هم معلوم نیست اما کاملا حس‌شون می‌کنم و علت پنهانی خیلی از کارهاییه که انجام می‌دم. مثلا قبلاها نمی‌تونستم برای خودم عکس پروفایل بذارم. دلیل کراهتم رو هم نمی‌دونستم، فقط ازش فراری بودم، فکر کردن به‌ش هم احساس بدی به‌م می‌داد. اما رفته‌رفته محو شد. چطور؟ با تمرین‌های کوچولو. اگر اون موقع ازم می‌پرسیدند که چرا این کار رو نمی‌کنی توضیح شفافی براش نداشتم، فقط نمی‌تونستم. البته الان هم نسبت به گذاشتن عکس خودم در استوری این حس رو دارم، یا خیلی از چیزهای دیگه. این‌جور حس‌ها رو با دلیل و ارائهٔ استدلال نمی‌شه رام کرد. عوضش باید مواجهه کرد. با تمرین‌های کوچیک‌ هم باید شروع کرد. معمولا ریشه این حس‌ها ناشی از دایرهٔ تأثیر یک کار دیگه‌ست که داره خودش رو در یک زمینهٔ نابه‌جا نشون می‌ده. ممکنه اثر جانبی کاری باشه که به درستی خودمون دنبالش بودیم ولی داره جایی دیگه هم خودش رو نشون می‌ده؛ یک نوع شرم آموخته‌شده و نابه‌جا.

بعضی وقتا که از پس این دردهای مغزی بر میایم، یک چشم‌انداز باز می‌شه که با خودمون می‌گیم ای کاش زودتر به‌ش غلبه می‌کردیم و این همه فرصت رو از دست نمی‌دادیم. درسته که پشت غلبه بر ترس عکس پروفایل برای من چشم‌انداز اثربخشی نبود، ولی توی این چالشی که لینک زیر معرفی‌ش می‌کنه خیلی دست‌آورد هست.

این ویدئو رو بعد از چند سال دیدم و دوباره هم از دیدنش لذت بردم. شما هم لذت ببرید:

https://youtu.be/-vZXgApsPCQ?si=j3gX0W1sqxqXKqjz

#میم


روث شوارتز کوان،‌ مروخ آمریکایی،‌ در کتاب کار بیش‌تر برای مادر نشان می‌دهد وقتی زنان خانه‌دار برای نخستین‌بار به وسایل «کمک‌کار» مثل ماشین لباس‌شویی و جاروبرقی دست یافتند، اصلا در زمان‌شان صرفه‌جویی نشد؛ چرا که استانداردهای نظافت به‌قدری بالا رفته بودند که زمانِ اضافی صرف برآورده‌سازی آن‌ها می‌شد؛ حالا زنان می‌توانستند پیراهن‌های همسران‌شان را تنها پس از یک بار پوشیده‌شدن دوباره به حالت نو بازگرداند و این‌چنین نشان دهند چقدر عاشق شوهران‌شان‌اند.

• چهار هزار هفته؛ مدیریت زمان برای انسان فانی
• الیور برکمن

پ.ن
کتاب خیلی خوبیه. این‌جا داره در مورد تلهٔ کارایی صحبت می‌کنه.‌ حرفش اینه که ما هرچی به کمک روش‌های مدیریت زمان و ابزارهای سهولت‌آور تلاش می‌کنیم تا کارهای متعددی رو به ثمر برسونیم، وقتی برامون خالی نمی‌شه تا به وظایف مهم‌تر رسیدگی کنیم.

#بریده‌کتاب


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
تفاوت شادی و لذت

لزوما با نوع نگاه و دسته‌بندی ایشون موافق نیستم، ولی بیاین یه‌کم به تفاوت خوشی‌هایی که توی زندگی‌مون می‌چشیم و منابع دریافت‌شون متفکرانه‌تر نظر بندازیم.
لازمه حداقل کمی لذت‌هامون رو دسته‌بندی‌ کنیم، از جهت پایداری، ظرفیت، پیامد، هزینه و...


وسط رفع خطاهای کلافه‌کنندهٔ سرویس‌ها، این محبت همسر راضیه‌خانوم خیلی توجه‌م رو به خودش جلب کرد و قلبم رو روشن کرد ❤️


Partisan / پارتیزان dan repost
«ارتش متعارف اگر پیروز نشود، شکست خورده‌است. شبه‌نظامی اگر شکست نخورد، پیروز شده است.»
-هنری کسینجر

Martiya
@Partisan2015


کمال‌گرایی ❌
نقص‌هراسی ✅


این رو یه وقتی بذارید ببینین حتما. مجموعه‌ای از یافته‌های مدرن درمورد علل تصمیم‌‌های اشتباه و انواع بایاس‌های ذهنی در این رابطه. با بیان علمی و شیرین دکتر مکری که احتمالا تعدادیش رو هم قبلا شنیده یا خونده باشین اما این‌جا سرجمع شده و خیلی مفیده به‌نظرم:

https://youtu.be/iccjEIk-HjM?si=XtQXAuPtaSBqF-I5


مویرگ‌های حیات dan repost
برای #ریشه‌ دار شدن...🌱

مشاوره رایگان و خرید کتاب: @ad_derakht📱

🔥تا ۱۵٪ تخفیف در همه حال

تلگرام:
@ketab_derakht

ایتا:
https://eitaa.com/ketab_derakht


داداشم رگباری فالو شه 🔥

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.