اگر ایران رو یک بدن بیمار در نظر بگیریم که مبتلا به امراض مختلفه، درمانش رو باید اولویتبندی کرد و اولویت با اینه که دیگه کسی برای فرهنگ مردم برنامه صبحگاهی تعیین نکنه. نخبه دانشگاهی برای مردمی که مواظب امنیت و ثبات زندگیشون نبود (تنها وظیفه مشروع یک حاکم) یه سری رژه در میدان صبحگاه تعریف کرد. رژه سوادآموزی، رژه لایقسازی، رژه صنعتی شدن، رژه توسعه، رژه هنر. بعد که قدرت رو از دست داد، همه گفتند آخیش! و به مفتخوری و دغلبازی برگشتند. بدون اینکه صنعت و توسعه و هنری شکل گرفته باشه. چون فقط یک رژه بود، تا اونی که تو جایگاه ایستاده بود سان ببینه.
همون کسانی که میخواستند به زور یا با «برنامه» مردم رو کاریتر و هنردوست کنند، در نهایت مملکت رو تحویل مفتخورترینها و هنرستیزترین افراد جامعه دادند. بعبارتی اگر به جای امثال فروغی، یک خان مغول بر ایران حاکم بود که نه سواد داشت نه فهمش میرسید هنر چیه، اما خودش رو قاطی هر کاری نمیکرد و ملت رو به حال خود رها میکرد و فقط متمرکز میشد روی اینکه به متحجرین باج نده و مملکت دست اراذل نیفته، احتمالا الان در رفاه از سوئد سبقت گرفته بودیم و در صنعت از کره جنوبی.
همون کسانی که میخواستند به زور یا با «برنامه» مردم رو کاریتر و هنردوست کنند، در نهایت مملکت رو تحویل مفتخورترینها و هنرستیزترین افراد جامعه دادند. بعبارتی اگر به جای امثال فروغی، یک خان مغول بر ایران حاکم بود که نه سواد داشت نه فهمش میرسید هنر چیه، اما خودش رو قاطی هر کاری نمیکرد و ملت رو به حال خود رها میکرد و فقط متمرکز میشد روی اینکه به متحجرین باج نده و مملکت دست اراذل نیفته، احتمالا الان در رفاه از سوئد سبقت گرفته بودیم و در صنعت از کره جنوبی.