یکی از کانالهای قجردوست مسابقهای برای خوانندگانش ترتیب داده و ازشون میخواد فرض کنند با آگاهی فعلی در سال ۵۵ هستند و شاه بشون این مأموریت رو محول کرده که یک سخنرانی دویست کلمهای تنظیم کنند تا اعلیحضرت در رادیو سراسری قرائت کنه تا مردم بشنوند و متقاعد بشن که بشینند سرجاشون و انقلاب رخ نده. این متن باید متقاعدکننده برای مردم اون زمان و خالی از شعار و وعده باشه.
فارغ از نیت طراح مسابقه، همین که چنین چیزهایی مطرح میشه در فضای فارسی، علاقه ایرانی جماعت به انشاءنویسی رو نشون میده. این شهوت که بنویسیم تا فقط نوشته باشیم. مثل بوکس که اگه از علاقمندانش بپرسی این ورزش دقیقا به کجای زندگی من کمک میکنه؟ میگن «هرجایی که لازمه از خودت دفاع کنی!». خیلی هم عالی، ولی دقیقا کجاست که قانونا اجازه دارم کسی رو بزنم؟ تکنیکهای رزمی به چه دردم میخوره وقتی حتی در موقعیتی که حق با منه، اگه از خودم دفاع کنم باید چندماه ازین دادگاه به اون دادگاه تردد کنم و آخرش بخشی از پساندازم رو به عنوان جریمه پرداخت کنم به همونی که بم حمله کرده بود؟ بامزه اینه که خود این علاقمندان هم با علم به این مسائل حقوقی و قضایی، از درگیری در فضای بیرون باشگاه پرهیز میکنند، اما اسمش رو میذارن «جنبه داشتن» یا «کظم غیظ حرفهای» یا «ادب مرد آلفا». غیر ازینه که این ورزشها و رقابتها و تکنیکها کاربردی جز این ندارند که فرد احساس بهتری نسبت به خودش پیدا کنه؟
علاقمندان به انشاءنویسی هم دوست دارند انشاء بنویسند تا حس بهتری نسبت به خودشون پیدا کنند.
و گرنه تجربه، تاریخ، و حتی مذهب، بمون گفته آدمهایی که رو به آتش حرکت میکنند، با سخنرانی استاپ نمیکنند؛ چه برسه به اینکه برگردند.
اصلا مطلعید که گوساله سامری یک قضیه درباره رقابت بر سر قدرت بود؟ در قصه باستانی حاکم میخواست مردم برای زیارت به اورشلیم نرن که به قدرت و ثروت حاکم اونجا افزوده بشه، بنابراین دوتا امامزاده طلایی در دو شهر دیگه ساخت و گفت بشینید همینجا زیارت کنید (اگه به نظرتون آشناست، درست فکر کردید: «ملت به جای مکه بیایید مشهد خودمون، چون زیارت علیبنموسیالرضا حج فقراست»). در اون موقعیت بود که مومن وقت، حالا پیامبر بوده باشه یا نباشه، شوکه بود و میپرسید «احمقها چطور تشخیص نمیدید که انگیزه گوسالهساز چیه؟ پس من داشتم تا الان تو گوش خر یاسین میخوندم؟».
ما میتونیم بهتر از موسی سخنرانی کنیم؟ بعید میدونم.
تجارب به ما دو واقعیت رو میگن:
۱- دلایلی وجود داره که ملتی در برههای گوسفند میشوند. وقتی جریانش ایجاد شد، دیگه با چهارتا معجزه، که عصایی باشه یا انشایی، نمیشه جلوش رو گرفت.
۲- ازونجایی که جامعه یک موجود پیچیدهست، امکان نداره بشه با یک حرکت همه مردم رو موافق یا مخالف چیزی کرد. فقط میشه نظر بخشی ازونها رو تغییر داد.
مایک تایسون تو پنجاه و هشت سالگی برای مقداری پول بیشتر باید بره خودش رو بندازه زیر مشت یک جوانک خام. در حالی که وکلایی که دارند از کسی که در خیابان یک لگد خورده دفاع میکنند، همون پول رو در یک هفته در میارن. باید در انتخاب حرفه و مشغولیت دقت کرد، یا اگه علاقه وافر وجود داره، باید واقعیاتش رو هم پذیرفت.
فارغ از نیت طراح مسابقه، همین که چنین چیزهایی مطرح میشه در فضای فارسی، علاقه ایرانی جماعت به انشاءنویسی رو نشون میده. این شهوت که بنویسیم تا فقط نوشته باشیم. مثل بوکس که اگه از علاقمندانش بپرسی این ورزش دقیقا به کجای زندگی من کمک میکنه؟ میگن «هرجایی که لازمه از خودت دفاع کنی!». خیلی هم عالی، ولی دقیقا کجاست که قانونا اجازه دارم کسی رو بزنم؟ تکنیکهای رزمی به چه دردم میخوره وقتی حتی در موقعیتی که حق با منه، اگه از خودم دفاع کنم باید چندماه ازین دادگاه به اون دادگاه تردد کنم و آخرش بخشی از پساندازم رو به عنوان جریمه پرداخت کنم به همونی که بم حمله کرده بود؟ بامزه اینه که خود این علاقمندان هم با علم به این مسائل حقوقی و قضایی، از درگیری در فضای بیرون باشگاه پرهیز میکنند، اما اسمش رو میذارن «جنبه داشتن» یا «کظم غیظ حرفهای» یا «ادب مرد آلفا». غیر ازینه که این ورزشها و رقابتها و تکنیکها کاربردی جز این ندارند که فرد احساس بهتری نسبت به خودش پیدا کنه؟
علاقمندان به انشاءنویسی هم دوست دارند انشاء بنویسند تا حس بهتری نسبت به خودشون پیدا کنند.
و گرنه تجربه، تاریخ، و حتی مذهب، بمون گفته آدمهایی که رو به آتش حرکت میکنند، با سخنرانی استاپ نمیکنند؛ چه برسه به اینکه برگردند.
اصلا مطلعید که گوساله سامری یک قضیه درباره رقابت بر سر قدرت بود؟ در قصه باستانی حاکم میخواست مردم برای زیارت به اورشلیم نرن که به قدرت و ثروت حاکم اونجا افزوده بشه، بنابراین دوتا امامزاده طلایی در دو شهر دیگه ساخت و گفت بشینید همینجا زیارت کنید (اگه به نظرتون آشناست، درست فکر کردید: «ملت به جای مکه بیایید مشهد خودمون، چون زیارت علیبنموسیالرضا حج فقراست»). در اون موقعیت بود که مومن وقت، حالا پیامبر بوده باشه یا نباشه، شوکه بود و میپرسید «احمقها چطور تشخیص نمیدید که انگیزه گوسالهساز چیه؟ پس من داشتم تا الان تو گوش خر یاسین میخوندم؟».
ما میتونیم بهتر از موسی سخنرانی کنیم؟ بعید میدونم.
تجارب به ما دو واقعیت رو میگن:
۱- دلایلی وجود داره که ملتی در برههای گوسفند میشوند. وقتی جریانش ایجاد شد، دیگه با چهارتا معجزه، که عصایی باشه یا انشایی، نمیشه جلوش رو گرفت.
۲- ازونجایی که جامعه یک موجود پیچیدهست، امکان نداره بشه با یک حرکت همه مردم رو موافق یا مخالف چیزی کرد. فقط میشه نظر بخشی ازونها رو تغییر داد.
مایک تایسون تو پنجاه و هشت سالگی برای مقداری پول بیشتر باید بره خودش رو بندازه زیر مشت یک جوانک خام. در حالی که وکلایی که دارند از کسی که در خیابان یک لگد خورده دفاع میکنند، همون پول رو در یک هفته در میارن. باید در انتخاب حرفه و مشغولیت دقت کرد، یا اگه علاقه وافر وجود داره، باید واقعیاتش رو هم پذیرفت.