من از آدما میترسم.
از همینایی که تو خونه ها باهم حرف میزنن.
همینایی که تو خیابون دست به دست هم راه میرن.
همینایی که هر روز بیشتر از ده بار دروغ میگن.
همینایی که روز و شب به فکر اینن که چجوری از یکی دیگه به هر حالتی که شده، چیزی کش برن.
همینایی که وقتی از هر طرفی به بن بست میخورن، چشماشون میشه رود کارون.
همینایی که تا وقتی پول داری رفیقتن.
همینایی که اگه بهشون توصیه ای کنی، صد تا عیب و ایراد روت میزارن و با یه فکری به حال خودت کن، ولت میکنن.
همینایی که الان دارن این حرفا رو میخونن.
همینایی که منو نابود کردن!
از همینایی که تو خونه ها باهم حرف میزنن.
همینایی که تو خیابون دست به دست هم راه میرن.
همینایی که هر روز بیشتر از ده بار دروغ میگن.
همینایی که روز و شب به فکر اینن که چجوری از یکی دیگه به هر حالتی که شده، چیزی کش برن.
همینایی که وقتی از هر طرفی به بن بست میخورن، چشماشون میشه رود کارون.
همینایی که تا وقتی پول داری رفیقتن.
همینایی که اگه بهشون توصیه ای کنی، صد تا عیب و ایراد روت میزارن و با یه فکری به حال خودت کن، ولت میکنن.
همینایی که الان دارن این حرفا رو میخونن.
همینایی که منو نابود کردن!