این کتاب را امروز در فیسبوک دیدم یادم از خاطرهای آمد.
سال ۱۳۹۶ یکی از جوانان، خیلی اصرار داشت که این کتاب را ترجمه میکنم.
گفتم عالی است. اقدام کن! بسیاری از جوانان به چنین کتابهایی نیاز دارند و اگر فرصت شد، من هم در خدمتم تا همکاری کنم.
پرسیدم: کتاب را تمام کردی؟ گفت: بله!
من کتاب را چند ماه پیش از این گفتگو خوانده بودم. سپس در ضمن برنامهای برای چندتن از جوانان که میخواستند کتابهای عربی را مطالعه کنند و کمکم به سمت ترجمه روی بیاورند، این کتاب را معرفی کرده بودم. پس از پایان کتاب، این دوست آمد پیشنهاد داد.
نخست باخودم گفتم باشد ترجمه کند و پس از ترجمه، به خوبی میبینم، باهم اصلاح میکنیم. ولی دلم با اولینترجمهها صاف نبود؛ برای اطمینان پرسیدم: منظور از عظم در عنوان کتاب چیست؟ گفت: مسخره میکنید؟ اینقدر را نمیفهمم؟ گفتم: نه أستغفر الله! این چه حرفی است؟ حالا پس از ترجمهٔ این کتاب؛ اگر آوردید که آن را بخوانم، باید انتقاد کنم تا ترجمه غنیتر شود، آنوقت اگر انتقاد کردم به اینمعنی نیست که شما نادان هستید؛ هر ترجمه باری زیر نظر ثانی میرود!
دیدم گفت: «عظم» یعنی استخوان! گفتم: خوب عنوان کامل با اینوضع چه میشود؟ گفت: درگیری با ملحدان تا استخوان!
گفتم: مطمئن هستید که کتاب را خواندید؟ برآشفته شد و گفت: دروغ نمیگویم!
گفتم در همان آغاز کتاب، صفحات مقدمه، نوشته است که «عظم» نام یک شخص است. شیخ اینجا فردی را به نام «دکتر عظم» نقد میکند. گفت: نه! گفتم: بله!
سپس اعتراف کرد که کتاب را نخوانده است و تنها میخواست اثری از خود به نشر بسپارد.
این مورد را زیاد دیدهام که عزیزانی، بیشتر از یادگرفتن، به یاددادن علاقه داشتند! به اینلحاظ، پیش از یادگیری قواعد زبان مبدأ و زبان مقصد و بدون آموختن هنر و فن ترجمه، اقدام به ترجمه میکنند. گاهی نیز، به این موارد آشنایند؛ اما کتابی را که ترجمه میکنند، قبل از ترجمه نخواندهاند. گاهی این نیز حاصل شده؛ اما کتاب ترجمهشده را برای نظر ثانی به کسی ندادهاند، برخی حتا برای ویراستاری نیز نمیفرستند؛ همانطور چاپ و نشر میکنند!
صبغت الله عاکف
@Sebghatullah_Akef
سال ۱۳۹۶ یکی از جوانان، خیلی اصرار داشت که این کتاب را ترجمه میکنم.
گفتم عالی است. اقدام کن! بسیاری از جوانان به چنین کتابهایی نیاز دارند و اگر فرصت شد، من هم در خدمتم تا همکاری کنم.
پرسیدم: کتاب را تمام کردی؟ گفت: بله!
من کتاب را چند ماه پیش از این گفتگو خوانده بودم. سپس در ضمن برنامهای برای چندتن از جوانان که میخواستند کتابهای عربی را مطالعه کنند و کمکم به سمت ترجمه روی بیاورند، این کتاب را معرفی کرده بودم. پس از پایان کتاب، این دوست آمد پیشنهاد داد.
نخست باخودم گفتم باشد ترجمه کند و پس از ترجمه، به خوبی میبینم، باهم اصلاح میکنیم. ولی دلم با اولینترجمهها صاف نبود؛ برای اطمینان پرسیدم: منظور از عظم در عنوان کتاب چیست؟ گفت: مسخره میکنید؟ اینقدر را نمیفهمم؟ گفتم: نه أستغفر الله! این چه حرفی است؟ حالا پس از ترجمهٔ این کتاب؛ اگر آوردید که آن را بخوانم، باید انتقاد کنم تا ترجمه غنیتر شود، آنوقت اگر انتقاد کردم به اینمعنی نیست که شما نادان هستید؛ هر ترجمه باری زیر نظر ثانی میرود!
دیدم گفت: «عظم» یعنی استخوان! گفتم: خوب عنوان کامل با اینوضع چه میشود؟ گفت: درگیری با ملحدان تا استخوان!
گفتم: مطمئن هستید که کتاب را خواندید؟ برآشفته شد و گفت: دروغ نمیگویم!
گفتم در همان آغاز کتاب، صفحات مقدمه، نوشته است که «عظم» نام یک شخص است. شیخ اینجا فردی را به نام «دکتر عظم» نقد میکند. گفت: نه! گفتم: بله!
سپس اعتراف کرد که کتاب را نخوانده است و تنها میخواست اثری از خود به نشر بسپارد.
این مورد را زیاد دیدهام که عزیزانی، بیشتر از یادگرفتن، به یاددادن علاقه داشتند! به اینلحاظ، پیش از یادگیری قواعد زبان مبدأ و زبان مقصد و بدون آموختن هنر و فن ترجمه، اقدام به ترجمه میکنند. گاهی نیز، به این موارد آشنایند؛ اما کتابی را که ترجمه میکنند، قبل از ترجمه نخواندهاند. گاهی این نیز حاصل شده؛ اما کتاب ترجمهشده را برای نظر ثانی به کسی ندادهاند، برخی حتا برای ویراستاری نیز نمیفرستند؛ همانطور چاپ و نشر میکنند!
صبغت الله عاکف
@Sebghatullah_Akef