دولت مدرن بهشیوهای کاملاً متفاوت نمودار میشود، زیرا در این مورد باهمستان سیاسی به دو عنصر متمایز تقسیم میگردد: نخست، دولت به معنای خاص آن، که به قلمرو سیاسی ربط دارد؛ و دوم، جامعه به معنای دقیق آن، که معمولاً آن را جامعهی مدنی مینامند. در نتیجهی این تقسیم، دو پهنهی متفاوت پدید میآید: یکی پهنهی عمومی که پهنهی دولت به شمار میرود و دیگری پهنهی خصوصی که به جامعه مربوط میشود. انسان نیز به همین سان به دو موجود متمایز تقسیم میشود: از سویی شهروند است، از این لحاظ که عضو دولت شمرده میشود (که خود از مجموعهی شهروندان تشکیل یافته است) و از سوی دیگر فرد خصوصی است، از این حیث که به جامعهی مدنی تعلق دارد (که خود از مجموعهی فردها شکل گرفته است). باید توجه داشت این تقسیمبندی نتایج چشمگیری به بار میآورد. آری، انسان دیگر به جزیی از یک کل فروکاسته نمیشود که از او فراتر رود و بر او چیره باشد. از این پس انسان میتواند بهعنوان شهروند در زندگی دولت شرکت جوید و بدینسان وجود و کنش سیاسی داشته باشد و همچنین میتواند بهعنوان فرد از آزادی شخصی بهرهمند شود و بدینگونه زندگی و فعالیتهای خصوصی داشته باشد. بنابراین جدایی میان دولت و جامعه به انسان امکان میدهد تا از چیرگی گروه بگریزد و بهمثابهی فرد خودمختار وجود یابد.
...
مدرنیتهی سیاسی بهطور بسیار دقیق بر جدایی میان دولت سیاسی و جامعهی مدنی، میان پهنهی عمومی و پهنهی خصوصی و میان شهروند و فرد استوار است.
▪️مدرنیتهی سیاسی، موریس باربیه، ترجمهی عبدالوهاب احمدی، نشر آگه
#موریس_باربیه
@NazariyehAdabi
...
مدرنیتهی سیاسی بهطور بسیار دقیق بر جدایی میان دولت سیاسی و جامعهی مدنی، میان پهنهی عمومی و پهنهی خصوصی و میان شهروند و فرد استوار است.
▪️مدرنیتهی سیاسی، موریس باربیه، ترجمهی عبدالوهاب احمدی، نشر آگه
#موریس_باربیه
@NazariyehAdabi