🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی
📌 #خاطرات_شاپور_بختیار
🌐 #آمدوشد_کابینهها
📖 #صفحه ۷۹
یکدیگر می انداخت، گاه حق را به این، گاه به آن می داد و درباره اختلافات آنها به داوری می نشست و همیشه موفق می شد که در هيئت وزرا چند دستگی ایجاد کند. آموزگار را عليه هويدا تحریک می کرد و به او می گفت: «بالأخره نوبت به شما هم باید برسد، مگر نه؟»»
تا آخرین روزها پادشاه حاضر بود با هر کسی کنار بیاید جز با پیروان مصدق. در سپتامبر ۱۹۷۸، یعنی چند ماهی قبل از انقلاب، به یک روزنامسنگار آمریکائی گفته بود که افراد آن گروه از مخالفین که نامشان جهة ملی است همه عوامل دول غرب هستند و مصممند که کشور را به کمونیست ها تحویل دهند
این سخنان نشان میدهد که کینه و نفرت حتى رد ابتدائی ترین و سادترین منطقها را هم از استدلال بر می چیند: اگر ما عوامل غرب بوديم چطور دستور داشتیم که مملکت را | به کمونیست ها بسپاریم؟ در نحوه استدلال پادشاه تضادی آشکار وجود داشت که فقط از بغض پایان ناپذیرش نسبت به مصدق ریشه می گرفت، طی یک ربع قرن او را عوام فریب ناميد، وطن پرستیش را منکر شد، و تمام تهمت های ممکن را به او زد. تا لحظه مرگ با مصدق رفتاری به نهایت ناپسند داشت
در پاسخ به تاریخ» برای ناسزا گویی به مصدق گوئی کلماتی به اندازه کافی ناهنجار پیدا نمی کند - او را: «موجودی قابل ترحم، افسانرداز، هذیان گو... بیکفایت، منفی، لبریز از لاف و گزاف عوام فریبانه، حراف، بازیگر... می خواند. حتی وقاری را که به وقت توصیف پر طمطراق دوران سلطنتش از خود بروز می دهد به محض آن که این نام منفور به قلمش جاری می شود فراموش می کند. نامی که ما هرگز در بزرگداشتش غفلت نکرده ایم
هر چه درباره این بغض بگوئیم کم گفته ایم، چون دليل مستمر دور نگه داشتن جریائی از میدان سیاسی کشور شد که در میان طبقه متوسط و روشنفکر ایرانی ریشه داشت و هدفش اجرای دقیق قانون اساسی بود و به همین دلیل خود را به مصدق وابسته میدانست. پادشاه نمیتوانست آن جریان را نادیده بگیرد. نامه ای که ما با احترام تمام ۱۸ ماه | قبل از آن که خمینی قدرت را به دست گیرد، خطاب به شاه نوشتيم، و من قبلا به آن اشاره کردم، پس از انتشار به ده زبان ترجمه شد و صدها هزار نسخه آن در سراسر جهان پخش گردید. تمام مطبوعات دنيا آن را منتشر ساختند. محمد رضا شاه در جریان امر بود منتهی مایل نبود از ما سختی در میان باشد.
در عوض با ملاها راحت میتوانست کنار بیاید. با اکثریت نزدیک به اتفاق آنها روابطی نزدیک داشت. مبالغ گزافی در پنهان، یا به وسيلة ساواک یا توسط نخست وزیر، به نام آنان واریز میشد و این مزدها، سوای پول های مرتبی بود که در چارچوب قوانین موجود به آخوندها پرداخت می گردید
شاه به طرق مختلف راه را برای خمینی هموار کرد. قسمتی از نیروهای فعال ملت که راه را بروی خود بسته یافت به طبقة مذهبی پناه برد. از آنجا که تجمع مخالفان ممنوع بود و گردهمائی در سلول های حزب واحد نیز معنایی نداشت، جوانان خود را به دامن مذهبیون انداختند: راه مليون مسدود شده بود ولی دروازة مذهب باز بود. این مقر، بدایند امریکائیها هم نبود چون آنها تصور می کردند که مذهب بی خطر است و جوانان بی آنکه آزاری برسانند میتوانند شیطنت و هیاهوی خود را در آن میدان مصرف کنند!
و این برداشت، ابتدائی و خام بود چون کمونیست ها با روش های مخصوص به خود با | همه و به خصوص با ملاها ساخته بودند. نتیجه این نفوذ، در آن جمعی که مجاهدين خوانده
🌐 #صفحه ۷۹ ، #آمدوشد_کابینهها
📕 #کتاب_یکرنگی
📌 #خاطرات_شاپور_بختیار
📚 @national_librari
📌 #خاطرات_شاپور_بختیار
🌐 #آمدوشد_کابینهها
📖 #صفحه ۷۹
یکدیگر می انداخت، گاه حق را به این، گاه به آن می داد و درباره اختلافات آنها به داوری می نشست و همیشه موفق می شد که در هيئت وزرا چند دستگی ایجاد کند. آموزگار را عليه هويدا تحریک می کرد و به او می گفت: «بالأخره نوبت به شما هم باید برسد، مگر نه؟»»
تا آخرین روزها پادشاه حاضر بود با هر کسی کنار بیاید جز با پیروان مصدق. در سپتامبر ۱۹۷۸، یعنی چند ماهی قبل از انقلاب، به یک روزنامسنگار آمریکائی گفته بود که افراد آن گروه از مخالفین که نامشان جهة ملی است همه عوامل دول غرب هستند و مصممند که کشور را به کمونیست ها تحویل دهند
این سخنان نشان میدهد که کینه و نفرت حتى رد ابتدائی ترین و سادترین منطقها را هم از استدلال بر می چیند: اگر ما عوامل غرب بوديم چطور دستور داشتیم که مملکت را | به کمونیست ها بسپاریم؟ در نحوه استدلال پادشاه تضادی آشکار وجود داشت که فقط از بغض پایان ناپذیرش نسبت به مصدق ریشه می گرفت، طی یک ربع قرن او را عوام فریب ناميد، وطن پرستیش را منکر شد، و تمام تهمت های ممکن را به او زد. تا لحظه مرگ با مصدق رفتاری به نهایت ناپسند داشت
در پاسخ به تاریخ» برای ناسزا گویی به مصدق گوئی کلماتی به اندازه کافی ناهنجار پیدا نمی کند - او را: «موجودی قابل ترحم، افسانرداز، هذیان گو... بیکفایت، منفی، لبریز از لاف و گزاف عوام فریبانه، حراف، بازیگر... می خواند. حتی وقاری را که به وقت توصیف پر طمطراق دوران سلطنتش از خود بروز می دهد به محض آن که این نام منفور به قلمش جاری می شود فراموش می کند. نامی که ما هرگز در بزرگداشتش غفلت نکرده ایم
هر چه درباره این بغض بگوئیم کم گفته ایم، چون دليل مستمر دور نگه داشتن جریائی از میدان سیاسی کشور شد که در میان طبقه متوسط و روشنفکر ایرانی ریشه داشت و هدفش اجرای دقیق قانون اساسی بود و به همین دلیل خود را به مصدق وابسته میدانست. پادشاه نمیتوانست آن جریان را نادیده بگیرد. نامه ای که ما با احترام تمام ۱۸ ماه | قبل از آن که خمینی قدرت را به دست گیرد، خطاب به شاه نوشتيم، و من قبلا به آن اشاره کردم، پس از انتشار به ده زبان ترجمه شد و صدها هزار نسخه آن در سراسر جهان پخش گردید. تمام مطبوعات دنيا آن را منتشر ساختند. محمد رضا شاه در جریان امر بود منتهی مایل نبود از ما سختی در میان باشد.
در عوض با ملاها راحت میتوانست کنار بیاید. با اکثریت نزدیک به اتفاق آنها روابطی نزدیک داشت. مبالغ گزافی در پنهان، یا به وسيلة ساواک یا توسط نخست وزیر، به نام آنان واریز میشد و این مزدها، سوای پول های مرتبی بود که در چارچوب قوانین موجود به آخوندها پرداخت می گردید
شاه به طرق مختلف راه را برای خمینی هموار کرد. قسمتی از نیروهای فعال ملت که راه را بروی خود بسته یافت به طبقة مذهبی پناه برد. از آنجا که تجمع مخالفان ممنوع بود و گردهمائی در سلول های حزب واحد نیز معنایی نداشت، جوانان خود را به دامن مذهبیون انداختند: راه مليون مسدود شده بود ولی دروازة مذهب باز بود. این مقر، بدایند امریکائیها هم نبود چون آنها تصور می کردند که مذهب بی خطر است و جوانان بی آنکه آزاری برسانند میتوانند شیطنت و هیاهوی خود را در آن میدان مصرف کنند!
و این برداشت، ابتدائی و خام بود چون کمونیست ها با روش های مخصوص به خود با | همه و به خصوص با ملاها ساخته بودند. نتیجه این نفوذ، در آن جمعی که مجاهدين خوانده
🌐 #صفحه ۷۹ ، #آمدوشد_کابینهها
📕 #کتاب_یکرنگی
📌 #خاطرات_شاپور_بختیار
📚 @national_librari