کتابخانه ملیون


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Siyosat


خاطرات آخرین نخست‌وزیر نظام پادشاهی مشروطه ایران .... زنده‌یاد شاپور بختیار و رهبر طریقت ناسیونالیسم ایرانی دکتر محمد مصدق

متن قابل رونوشت کتاب‌های رهبران ملت

✌✌ ایران پاد ✌✌

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Siyosat
Statistika
Postlar filtri


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #آمدوشد_کابینه‌ها



📖 #صفحه ۸۲




آزمایش هم روسفید بیرون نمی آید. دولتی که در پی ایجاد آرامش است چه نفعی از به وجود آوردن چنین فضائی می تواند ببرد؟



آتش سوزی بدون شک عامدا ایجاد شده بود، عاملان آن هم ملايان بودند. این مطلب را من قویا تاکید میکنم مردی که پس از ماجرا دستگیر شد و به جنایت اعتراف نمود، بعد چه بر سرش آمد؟ در آغاز به عراق پناهنده شد و بعد به ایران بازش گرداندند و کسی نمی۔ داند حالا کجاست. بارگاه عدل خمینی، به رسم ديوان بلخ، به جای او دو پلیس را اعدام کرد.



اول مراسم کفن و دفن و بعد شب هفت و بعد چله گزاران این تشریفات به طور مسلسل تکرار می شد و هر کدام بهانه ای برای یک رشته تظاهرات جدید بود. تمام این آشوب ها به دست ملايان بر پا شد، آداب مذهبی اسلام، اسباب و ابزار بر هم زدن تعادل رژیم را فراهم ساخت





🌐 #صفحه ۸۲ ، #پایان_بخش آمد و شد کابینه‌ ها



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #آمدوشد_کابینه‌ها



📖 #صفحه ۸۱



در کنار ما تشكيلات بازرگان هم موجود بود که با جبهه ملی روابطی داشت ولی از اجزاء آن به شمار نمی آمد. آن شاگرد سابق «أكول سانترال»، رئیس سابق دانشکده فنی و مدیر عامل اسبق شرکت ملی نفت ایران از جم دیگری بود و نمیتوانست طرز ديد خمینی را داشته باشد. ناسیونالیست بود ولی از یک درد بزرگ در رنج: او هم بلد نبود بگوید خیر !»


من این نسبت را به هويدا داده ام و بعد هم در صحبت از بسیاری از شخصیت های ایران نوین این حرف را تکرار کرده ام. تمام بدبختی ها از سیاستمدارانی ناشی می شود که ادعای اداره مملکت را دارند ولی به وقت لزوم این یک کلمه کوتاه را نمی توانند بر زبان آورند. بازرگان عميقا مذهبی و ذهنش مداوما به مسائل دینی مشغول بود، با این حال در دورهای ریاست مجمع حقوق بشر را در ایران پذیرفت، در حالی که این دو موضوع با هم متنافرند. نمی شود هم چادر را به زنان تحمیل کرد و هم مدافع حقوق بشر بود. در هر حال خمینی در یادآوری این مطلب به بازرگان کوتاهی نکرد: «این حقوق بشری که شما هي حرفش را میزنید دیگر چیست؟ همان اسلام خودمان برای همه چیز کافی است
در داخل جبهه ملی بر سر استراتژی اختلاف افتاد. مسئله به این شکل مطرح بود: آیا باید برای ایجاد یک دولت ملی دموکرات لائیک جنگید یا باید ادای ملایان را در آورد و معمم شد. وضعیت آن روز جبهه ملی را تا حدی میتوان با موقعیت فرانسه در سال ۱۹۴۰ قیاس کرد. بسیاری از شخصیت ها از حوادث عقب ماندند مثل پل رنو
P , Raynaud
ولی کسانی هم بودند که این قدرت را داشتند تا مطابق اعتقاداتشان تصمیم بگیرند، چون دوگل. روشنفکرها، طبقه متوسط، استادان دانشگاه، کسانی که مشاغل آزاد داشتند و بازاریها همه بر سر این دو راهي مانده بودند. عده ای مجذوب تعزیه گردانی خمینی شده بودند و عده ای مرغوب آن. احساس اکثریت مردم را می توان چنین خلاصه کرد: «حالا که سیل سرازیر شده است ما نیز همراهش برویم. چرا در مقابل پدیده ای اجتناب ناپذیر مقاومت نشان دهیم؟» در نتیجه آنها هم تصویر امام را در ماه دیدند و نشریات با لحنی بسیار جدی صحبت از معجزه به میان آوردند



در سال ۱۹۶۳ (خرداد ۴۲) جبهه ملی از جنبش خميني پشتيباني نکرد. در این تصمیم گیری من نقش داشتم. به هیچ قیمت نمیخواستم خود را با شیوه تفکری مرتبط سازم که با پیشرفت و تحولی که ما تحسینش میکردیم عناد داشت: زمین بیشتر برای کشاورزان، حقوق بیشتر برای زنان با چهار رأی در مقابل سه رأی تصمیم گرفتیم که از خمینی به هیچ عنوان پشتیبانی نکنیم.



برای آن که صحبت در باره آموزگار را خم کنیم باید بگوئيم که او به هر حال توانست از زمین خواری هایی که در اطراف شهر های بزرگ صورت می گرفت جلوگیری به عمل آورد. به همت او بهای زمین ۵۰% پائین آمد. متأسفانه این قبیل دستاوردها، تحت۔ الشعاع هيجانات عمومی قرار گرفت.



سرنوشت مملکت در آن لحظات در خیابان ها تعيين می شد، بانکها را غارت میکردند، نوبت، نوبت آدمکشان بود. در اواسط اوت حادثة سينما رکس آبادان به مرگ ۳۸۰ نفر زن و مرد و کودک بی گناه در میان شعله های آتش انجامید. ناگهانی بودن حادثه مانع از این شد که آتش نشانی پالایشگاه به موقع در محل حضور پیدا کند. می گویند که درها را از خارج قفل کرده بودند. این آتش سوزی فاجعه ای ملی بود.



از طرف کمونیست ها و ملاها فریاد بلند شد که این جنایت به دست ساواک صورت گرفته است. ساواک همانی بود که میدانیم ولی این گونه تهمت ها دروغ است و از بوته





🌐 #صفحه ۸۱ ، #آمدوشد_کابینه‌ها



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


‍ ‍ ‍ 🔍📗 #خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



🌐 # #فصل_سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۸۱


.... درخواست خود به دولت مرکزی سوئیس فرستادم که مورد قبول واقع شد. نظر به اینکه ایام تعطیل شروع شده بود و عده ای از فرزندان خویشان و دوستانم که آنجا تحصیل میکردند میخواستند با من به ایران بیایند انجام کار را به بعد موکول نمودم و همه با هم حرکت کردیم و یک روز قبل از اعلان جنگ اول جهانی وارد طهران شدیم . بواسطه پیشامد جنگ و اشتغال به امور ، اقامتم در ایران طول کشید و گاه میشد که چند ماه از فرزندانم خبر نداشتم ولی نظر به اینکه آنها در خانواده ای بودند که رئیس آن پرتو نماینده شرکت بیمه در نوشاتل مردی با وجدان و درستکار و در آن شهر منصف به این اوصاف و خانم او هم که در قید حیات است مورد اعتماد بود به هر طریق که امکان داشت مخارج آنها را فرستاده و مدت پنج سال آنها را ندیدم و نگران هم نبودم.


🌐 #پایان_فصل سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۸۱


#خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #آمدوشد_کابینه‌ها



📖 #صفحه ۸۰



خوانده میشد، متبلور شده است. اینان کمونیست هائی هستند که صورتک مذهبی بر چهره دارند و یا مذهبیونی که به آئین مارکسیسم گرویده اند .



ملايان که در مدت ۲۵ سال جز مواردی نادر، از جمله مورد شخص خمینی در سال های ۱۹۶۲ و ۱۹۶۳، خودی نشان نداده بودند، بسیار سریع بر شمار مخاطبانشان افزودند. سلول های این قدرت جدید، در مساجد شکل گرفت که هم از پول دولت و پادشاه تغذیه میشد و هم از اعانه های خمینی که وی از بعضی ممالک مسلمان خارجی دریافت می کرد و جزئی از آن را بين ملايان پخش می کرد تا هوایش را داشته باشند. و آموزگار پس از آنکه جانشين هويدا شد، قسمتی از درآمد ملايان را قطع کرد. احتمالا مقرری آنها را به کمتر از نیم آن تقليل داد. تازه مبلغ باقیمانده هم بسیار قابل ملاحظه بود، وقتی در سال ۱۹۷۹ فهرست پول هائی که به آخوندها پرداخت میشد به دست من رسید دیدم که بعضی از ملاها بیش از یک میلیون فرانک در سال مزد دریافت میکنند و وجه دریافتی بعضی دیگر متجاوز از یک میلیون دلار است. اگر به این مبالغ وجوهات بازاری های مذهبی را هم بیافزائیم به این نتیجه می رسیم که انقلاب خمینی از نظر مالی مطلقا در مضيقه نبود!



ما حتی اجازه نداشتیم که در خانه های خود گرد هم آنيم، ولی خمینی برای جمع۔ آوری پیروانش در هر شهری صدها مسجد در اختیار داشت. شعار، از نظر مردم مشخص شد، همه فریاد برداشتند: «زنده باد اسلام !» درست به این دلیل که کسی حق نداشت فریاد بزند زنده باد مصدق !» به دنبال اسلام خمینی هم ظاهر شد. به این طريق تقشة «انقلاب» و یا زیر و زبر شدن مملکت به ثمر رسید



آموزگار، هم به دلایلی که ذکر شد موفقیتی کسب نکرد و هم به دلیل بدرفتاریش با ملايان و قطع روزی آنها، به علاوه به نظر میرسد که در کابینه و حتى اطرافيان او کسانی بودند که تمایل داشتند روابط میان آخوندها و دولت را شکراب کنند
در آن زمان مقالاتی در بعضی روزنامه ها نشر یافت که در شان سازمان های مطبوعاتي موجه نبود. چه کسی الهام بخش این مقالات پود؟ بعضی قدرت های خارجی را متهم می سازند ولی این فرض به اثبات نرسیده است. آنچه مسلم است این است که در این مقالات به شکل حقيرانه ای به همة روحانیون و به خصوص به خمینی هتاکی میشد. از او تصویری به نهایت موهن می ساخت، همجنس بازش میخواند، سرودن اشعاری سبک را به او نسبت میداد. از داستان های دوران جوانیش پرده برمی داشت...



اگر این روش محض مبارزة منظم تبلیغاتی در پیش گرفته شده بود، که چنین هم به نظر می رسد، به هدفش رسید: چون اولا خشم ملاهای متعصب را بر انگیخت و در ثانی خمینی را به کسانی که با او آشنایی نداشتند معرفی کرد



در مقابل این جوش و خروش، جبهه ملی فعالیتی نداشت به دلیل آن که دولت فلجش کرده بود. از مختصر آزادی زمان آموزگار هم نتوانست بهره لازم را بگیرد، در حالی که در طی آن سال نفوذ ملايان به طرز سرسام آوری گسترش یافت. در تمام نهضت ها و تشكيلات، نقش رهبر فوق العاده مهم است. از بخت بد، ما در آن زمان و در این مقام، مردی را داشتیم ضعیف النفس، مردد ولی خوش حضور و دلپذیر که به هیچ وجه در آن موقعیت مناسب پستش نبود. سنجایی حتی حرمت أصول را هم نگه نمیداشت، مثلا به مذهبی بودن تظاهر میکرد در حالیکه چندان پایبند مذهب نبود. به هر حال أصولا نمیشد هم عضو جبهه ملی بود و هم مذهبی متعصب





🌐 #صفحه ۸۰ ، #آمدوشد_کابینه‌ها



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


🔍📗 #خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



🌐 #فصل_سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۸۰




.... تهیه کنم. با شادروان شمس العلماء قریب مشورت کردم علی اصغر ماجدی را در نظر گرفت و من نه فقط از معلومات بلکه از صحت عمل او هم در کاری که مادرم در عدلیه داشت استفاده نموده و بعد مقدمه‌ی آن را هم که مربوط به مدارک حقوق اسلامی است با نظر استاد خود شیخ محمد علی تهیه کردم که دیگر کاری نداشت جز اینکه ترجمه شود و آن را در سوئیس بهتر میتوانستم بانجام رسانم.


توقفم در طهران بیش از سه ماه طول نکشید که خانواده را طهران گذاشته و باز همان شهر نوشاتل را محل اقامت قرار دادم و در ضمن ترجمه تز در دارالوکاله‌ی یکی از وکلا موسوم به «ژان روله» کارآموزی کردم. ابتدا به اموری که مربوط به مقدمات کار و تهیه پرونده بود میرسیدم، سپس از طرف او از دعاوی کوچکی که کمتر احتمال برد داشت دفاع میکردم و علت این بود که صاحبان دعاوی بزرگ نمیخواستند کارآموزی که معلوم نبود دارای چه معلوماتی است از آنها دفاع کند.


موضوع یکی از محاکماتی که به من رجوع شده بود و از نظر اهمیتی که در امور اجتماعی داشت و نقل کنم این بود زنی از اتباع فرانسه ساکن شهر نوشاتل و شغل او بقال از تجارتخانه ای در ايطاليا مقداری فرمه خریده بود و باین عنوان که کالا فاسد بوده وجه آنرا نمی پرداخت و میخواست شاهدی بدست آوردن تا از شهادت دروغ استفاده کند. برای این کار به یک کلفتی که از دکان او برای ارباب خود آذوقه میخرید وجهی داد که بلافاصله بر عليه بقال اعلام جرم نمود و چون زمینه را سخت دید فرار اختیار کرد. این بود علاقمندی یک کلفت به امور اجتماعی که تنها نه از پول گذشت بلکه مدتی از کار بیکار شد و مبلغی هم خرج نمود تا درسی بشود دیگران پیرامون شهادت دروغ نگردند.


من در تمام مدت اقامتم همه روزه تا ظهر به کارآموزی مشغول بودم و عصرها هم با یکی از دانشجویان همدوره ی خود بترجمه‌ی تز اشتغال داشتم که بعد از طی مراحل و تصویب شورای دانشکده چند روز قبل از حركتم به ایران در پاریس به طبع رسید و منتشر گردید.


مدت کارآموزی شش ماه بود و من نه ماه در آن دارالوکاله کار کردم و در عاليترين دادگاه نوشاتل در محاکمه‌ای شرکت نمودم و تصديقنامه وکالت خود را بشرط تحصیل تابعیت سوئيس از آن دادگاه گرفتم.


نظر باینکه تحصیل تابعیت سوئيس مستلزم ترک تابعیت اصلی نیست وهر واجد شرطی بدون از دست دادن تابعیت اصلی میتواند آن را تحصیل کند و شرط تحصیل تابعیت هم این بود که درخواست کننده ، مدت سه سال در سوئیس اقامت کرده و در محل اقامت سابقه بد نداشته باشد ، از شهربانی نوشاتل تصدیق گرفتم و آن را به ضميمه ....



🌐 #فصل_سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۸۰




#خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #آمدوشد_کابینه‌ها



📖 #صفحه ۷۹




یکدیگر می انداخت، گاه حق را به این، گاه به آن می داد و درباره اختلافات آنها به داوری می نشست و همیشه موفق می شد که در هيئت وزرا چند دستگی ایجاد کند. آموزگار را عليه هويدا تحریک می کرد و به او می گفت: «بالأخره نوبت به شما هم باید برسد، مگر نه؟»»



تا آخرین روزها پادشاه حاضر بود با هر کسی کنار بیاید جز با پیروان مصدق. در سپتامبر ۱۹۷۸، یعنی چند ماهی قبل از انقلاب، به یک روزنامسنگار آمریکائی گفته بود که افراد آن گروه از مخالفین که نامشان جهة ملی است همه عوامل دول غرب هستند و مصممند که کشور را به کمونیست ها تحویل دهند



این سخنان نشان میدهد که کینه و نفرت حتى رد ابتدائی ترین و سادترین منطقها را هم از استدلال بر می چیند: اگر ما عوامل غرب بوديم چطور دستور داشتیم که مملکت را | به کمونیست ها بسپاریم؟ در نحوه استدلال پادشاه تضادی آشکار وجود داشت که فقط از بغض پایان ناپذیرش نسبت به مصدق ریشه می گرفت، طی یک ربع قرن او را عوام فریب ناميد، وطن پرستیش را منکر شد، و تمام تهمت های ممکن را به او زد. تا لحظه مرگ با مصدق رفتاری به نهایت ناپسند داشت



در پاسخ به تاریخ» برای ناسزا گویی به مصدق گوئی کلماتی به اندازه کافی ناهنجار پیدا نمی کند - او را: «موجودی قابل ترحم، افسانرداز، هذیان گو... بیکفایت، منفی، لبریز از لاف و گزاف عوام فریبانه، حراف، بازیگر... می خواند. حتی وقاری را که به وقت توصیف پر طمطراق دوران سلطنتش از خود بروز می دهد به محض آن که این نام منفور به قلمش جاری می شود فراموش می کند. نامی که ما هرگز در بزرگداشتش غفلت نکرده ایم
هر چه درباره این بغض بگوئیم کم گفته ایم، چون دليل مستمر دور نگه داشتن جریائی از میدان سیاسی کشور شد که در میان طبقه متوسط و روشنفکر ایرانی ریشه داشت و هدفش اجرای دقیق قانون اساسی بود و به همین دلیل خود را به مصدق وابسته میدانست. پادشاه نمیتوانست آن جریان را نادیده بگیرد. نامه ای که ما با احترام تمام ۱۸ ماه | قبل از آن که خمینی قدرت را به دست گیرد، خطاب به شاه نوشتيم، و من قبلا به آن اشاره کردم، پس از انتشار به ده زبان ترجمه شد و صدها هزار نسخه آن در سراسر جهان پخش گردید. تمام مطبوعات دنيا آن را منتشر ساختند. محمد رضا شاه در جریان امر بود منتهی مایل نبود از ما سختی در میان باشد.



در عوض با ملاها راحت میتوانست کنار بیاید. با اکثریت نزدیک به اتفاق آنها روابطی نزدیک داشت. مبالغ گزافی در پنهان، یا به وسيلة ساواک یا توسط نخست وزیر، به نام آنان واریز میشد و این مزدها، سوای پول های مرتبی بود که در چارچوب قوانین موجود به آخوندها پرداخت می گردید



شاه به طرق مختلف راه را برای خمینی هموار کرد. قسمتی از نیروهای فعال ملت که راه را بروی خود بسته یافت به طبقة مذهبی پناه برد. از آنجا که تجمع مخالفان ممنوع بود و گردهمائی در سلول های حزب واحد نیز معنایی نداشت، جوانان خود را به دامن مذهبیون انداختند: راه مليون مسدود شده بود ولی دروازة مذهب باز بود. این مقر، بدایند امریکائیها هم نبود چون آنها تصور می کردند که مذهب بی خطر است و جوانان بی آنکه آزاری برسانند میتوانند شیطنت و هیاهوی خود را در آن میدان مصرف کنند!



و این برداشت، ابتدائی و خام بود چون کمونیست ها با روش های مخصوص به خود با | همه و به خصوص با ملاها ساخته بودند. نتیجه این نفوذ، در آن جمعی که مجاهدين خوانده





🌐 #صفحه ۷۹ ، #آمدوشد_کابینه‌ها



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


‍ ‍ ‍ 🔍📗 #خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



🌐 #ابتدای_فصل سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۷۹




تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل



بعد از خاتمه‌ی امتحانات و گرفتن دیپلم لیسانس به لوزان رفتم که با بعضی از هموطنانم معاشرت کنم و رفع خستگی بنمایم. ولی بیش از یک شب نتوانستم بمانم و برای تهیه مقدمات تزدکترا به نوشاتل مراجعت کردم که به علت خستگی نتیجه نداشت و معلوم شد اگر چندی تعطیل نکنم نخواهم توانست کار مؤثری بنمایم. موضوع تز را هم که دانشکده ی حقوقی تصویب کرده بود راجع به وصیت در حقوق اسلامی بود که در طهران بهتر میتوانستم کار کنم، یعنی اول به فارسی تهیه کنم و متخصصین اظهارنظر کنند سپس آن را ترجمه کرده به دانشکده پیشنهاد نمایم. این بود که تصمیم گرفتم اشرف و احمد دختر و پسر بزرگم را در خانواده ای که دو سال آنجا بودند بگذارم با خانم و پسر کوچکم غلامحسین حرکت نمایم. ایام مسافرت و روزهای دید و بازدید در طهران موجب تعطیلی کار شد و پس از رفع خستگی توانستم خوب کار کنم و از عهده برآیم.


پرستاری که سه سال قبل با من از پاریس آمده و در تهران مانده بود نزدیک خانه ی ما اطاقی اجاره کرده بود که شب ها شام را با ما صرف مینمود . سه شب گذشت که نیامد. خبری هم از او بما نرسید و بعد معلوم شد که آن سه شب در خانه ی خود هم نبوده است و تحقیقات شهربانی به این نتیجه رسید که برای تدریس به باغ «پروتیوا » اکنون ضلع جنوب شرقی جاده‌ی شمیران و خیابان شاه‌رضا رفته و شب هنگام که بواسطه بارندگی جاده را آب گرفته و از کنار آن عبور میکرده در یک چاهی افتاده است که جسد او را در آوردند و در قبرستان نزدیک دولاب آن را به خاک سپردند. این واقعه بسیار دلخراش بود و ما را مغموم کرد.


با تأثری که از فوت این زن باصفت داشتم باز به کار ادامه میدادم و نمیدانم چه پیش آمده بود که نتوانستم آن را با کمک استاد خود شادروان شیخ محمد علی کاشانی....


🌐 #فصل_سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۷۹




#خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #ابتدای_بخش آمد و شد کابینه‌ها



📖 #صفحه ۷۸




تا اينجا خلاصه ای از وقایع سال های پر جنجال قبل از فتنة خمینی را بازگو کردم حالا میخواهم مختصری عمیق تر مسائل را بشکافم و جنبش هائی را بررسی کنم که همه به ظاهر غیر پیوسته بودند ولی وقتی به سرچشمه و ميد نشان دقت کنیم می بینیم جملگی به واقعیتی ساده و اندوه اور مرتبطند



یکی از عوامل ثابت سیاست شاه انزجار عمیق او نسبت به مخالفین بود. ولی روزی فرا رسید که پادشاه به رغم فاصله ای که با واقعیت ها گرفته بود و انزوانی که برای خود ایجاد کرده بود، متوجه شد که اوضاع نابسامان است. دولت هویدا به وعده های خود وفا نکرده بود. تهران حتی در وسط تابستان مواجه با کمبود برق بود. این مثال را از این بابت ذکر می کنم که بسیار گویاست. چون مژده داده بودند که تولید برق سالانه به میزان قابل ملاحظه ای، یعنی ۳۷% افزایش یافته است، البته هزینه ای هم در همان حد قابل ملاحظه برای این طرح در نظر گرفته شده بود. اما پروژه ها از حد کاغذ طراحان فراتر نرفت. از هر طرف فریاد مردم از فساد دستگاه بلند بود.


به هوش آمدن اعليحضرت دلایل دیگری هم داشت: کارتر (که از این بابت بر او ایرادی نیست) شاه را از رفتار غیر قانونی ساواک و شکنجه کردن هایش بر حذر داشته بود وی در زمان مبارزات انتخاباتیش، در حضور چند نفری از دوستان، نگرانیش را چنین ابراز کرده بود: «ما با بعضی ممالک، به خصوص با سه کشور کره جنوبی، آرژانتین و ایران، مشکلاتی داریم. ایجاد تفاهم با این آقایان آسان نخواهد بود



بیماری هم بیشک پادشاه را به فکر واداشته بود. بیماری شاه وخیم بود، ولی کسی از آن اطلاع نداشت، جز همسر و دو یا سه نفر از محرمان. حتی خواهر دوقلوي أو اشرف از ماجرا آگاه نبود. اخیرا با خبر شدم که پادشاه به ژیسکاردستن هم در این باره اشاره ای کرده بود و شاید به دلیل همین آگاهی ژیسکار به خواهش شاه خمینی را در خاک فرانسه پذیرفت. شاه اميدوار بود که به برکت دور کردن این مايه شر بتواند نفسی تازه کند، غافل از این که از این نظر پاریس با نوفل لوشاتو، از عراق با سوریه به تهران بسیار نزدیکتر است



به تمام این دلایل شاه به فکر افتاد که مختصر تغييراتي در اوضاع بدهد. دولت هويدا با تمام تسهیلاتی که برایش فراهم بود، از جمله آرامش داخلی و خارجی مملکت و امکانات مالی فراوان، نتوانسته بود مشکلات را برطرف سازد. بنابراین شاه تصميم گرفت وزیر اقتصاد هویدا را به نخست وزیری برگزیند. کابينة آموزگار از کابينة قبلی معقولتر بود. آموزگار كوشيد مختصر نظمی در اوضاع ایجاد کند و وضع سیاسی را بهبود بخشد ولی با این همه او هم یکی از مهره های رژیم بود. در سی سال گذشته لااقل دوازده یا سیزده بار به وزارت رسیده بود و تقریبا در تمام کابینه ها شرکت داشت. من نه در وطن پرستی او تردیدی دارم و نه در درست کاری و شرافتش، معهذا مرد تازه نفسی برای این میدان نبود و در رابطه با تغییر و تحولی که صحبتش در میان بود در کسی ایجاد خوشبینی نمی کرد. باید افزود که پادشاه معمولا برای آن که بتواند کاملا بر دولت مسلط باشد وزرا را به جان





🌐 #صفحه ۷۸ ، #آمدوشد_کابینه‌ها



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


♦ ضمیمه :




۱- الوار (اوژن گريندل معروف به پل ) ( ۱۸۹۵–۱۹۵۲ ) اشعار این شاعر فرانسوی سرشار از عشق به صلح و زندگی است . او در نهضت مقاومت فرانسه شرکت کرد و از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۳ در حزب کمونیست فرانسه فعالیت داشت ولی در این تاریخ از این حزب اخراج شد. پس از پایان جنگ، حزب کمونیست فرانسه درباره الوار را دعوت به همکاری کرد.


۲- شاتوبريان ( فرانسوا رنه) (۱۷۶۸-۱۸۴۸) نویسنده فرانسوی و از اعضای آکادمی فرانسه

۳- قسمتی از نطق کارتر در شب ضيافتی که به افتخار ورودش به ایران در دربار داده شد





🌐 #پایان_صفحه ۷۷ و #پایان_بخش نخست‌وزیر بله‌قربان‌گو



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📖 #صفحه ۷۶



نخست وزیری را قبول کردید ، قبل از آن وزیر دارائی بودید و پس از آن وزارت دربار را گرفتید. شما جز بله قربان گویی کاری بلد نبوديد».



هويدا تقاضای یک ماه فرصت کرده بود تا دفاعيه اش را تنظيم كند و کتابی بنویسد نوشتن کتاب لزومی نداشت، ۳۰ صفحه هم کفایت می کرد. کتاب را برادرش فریدون به جای او نوشت. به نقل از گروهی که داعيه شاه‌پرستی دارند، این شخص بی اخلاق و ریزه خوار خوان اشرف، شاهدخت را تهدید کرد که اگر صد هزار دلار به او ندهد کتابی منتشر خواهد کرد و نشان خواهد داد که برادرش بی گناه است و شاه به او خیانت کرده است. عذر سهلتر از گناه !!!



در بارگاه عدل خمینی هیچ نوع استدلالی کارگر نمی افتد. چند ماه پس از سقوط دولت من، یکی از روزنامه نگاران ایرانی این شهامت را داشت و نوشت: «می خواهند هويدا را اعدام کنند چون قانون اساسی را اجرا نکرد و میخواهند بختیار را اعدام کنند چون می خواست آن را اجرا کند. مملکت مسخره ای است ! »



آموزگار توسط شاه بازداشت نشد، چون به موقع ایران را ترک گفت. این مرد که مدت یک سال نخست وزیری کرد (از اوت ۱۹۷۷ تا اوت ۱۹۷۸) قبلا ده سال در کابينه هويدا وزیر بود. جمشید آموزگار مردی درست و هوشمند بود و حافظه ای حیرت انگیز داشت، میتوان او را یک تکنوکرات کامل به شمار آورد. ولی فلز دولتمردان را نداشت و به نظر می آمد که شامه سیاسی ندارد. . او پس از به پایان رساندن رشته مهندسی در دانشگاه تهران به آمریکا رفت و در آنجا روابط دوستانه ای با جمعی برقرار نمود . ولی به هیچ وجه نمیتوان او را « مرد آمریکائیها » نامید. شرافتش همین بس که همیشه برای معاش و گذران زندگی ناچار بود کار کند. و به زمانی می رسیم که شاه نمی دانست به کدام در پناه برد. آموزگار مرد این میدان نبود. کوشید که وضع را سامانی بدهد ولی اوضاع روز به روز وخیم تر میشد: سینماها و بانک ها را آتش میزدند و نا امنی در همه جا حاکم بود. غربی ها به این نتیجه رسیدند که سیاست شاه دیگر کار آمد نیست .



مع هذا شاه سرسختی می کرد. بر خلاف عرف و طبيعتش بود به شخصی رجوع کند که گذشته ای منزه دارد. تا آن زمان در بازی «هفت خانوار» همیشه ورق های معمول را انتخاب می کرد. فقط رو به کسانی می آورد که از انجام هر اقدام مثبتی ناتوان بودند - یعنی مداوما ورق های بازنده را بر می گزید. این بار ورق شريف امامي را رو کرد که ۱۷ سال قبل نخست وزیر شده بود و بعد سناتور انتصابی، مردی بود اهل بده بستان و مشکوک که در تمام جنجال ها و طرح های مالی مهم دستی داشت، نزد مردم بی اعتبار بود و حق بود آخرین کسی باشد که به ذهن شاه بیاید. یعنی اگر شاه میخواست عالما و عامدا تيشه به ريشه خود بزند نمیتوانست بهتر از شریف امامی کسی را انتخاب کند.



دولت شریف امامی بیش از سه ماه دوام نیاورد و همین سه ماه هم زیاد بود. شاه به دست و پا افتاد، باز ورق ها را بر زد و از آن میان یکی دیگر را انتخاب کرد که تا آن زمان و لااقل به این منظور به کار نگرفته بود: ارتشبد غلامرضا ازهاری، ژنرال چهار ستاره، رئیس ستاد مشترک هفت وزیر کابينه او نظامی بودند، افسران در تمام شهرها شریک قدرت شدند، اوضاع در مرز انفجار بود. اعليحضرت در یک سخنرانی خطاب به ملت گفت که صدای انقلاب مردمش را شنیده است و وعده داد که تغییرات اساسی آغاز خواهد شد. چگونه؟ با یک ژنرال چهار ستاره؟ پادشاه تأکید کرد که ازهاری برای زمانی دراز در این مقام نخواهد ماند. موقتی است، فقط تا يافتن یک غیرنظامی بر سر کار خواهد بود. مردم در حال شورش بودند، بنابراین نمی توان به ارتش خرده گرفت که چرا تمام صحنه را اشغال کرده است. ازهارى فقط دو ماه حکومت کرد و نیم این زمان را هم در بیمارستان گذراند. پادشاه در حقیقت دولتی نداشت و در غم و بی تصمیمی به سر می برد. آن سخنرانی كذا موجب شد که قافيه را ببازد. نهاوندی در کتابش نوشته است: «چه کسی آن متن بی معنا و بی مغز را برای شاه نوشت؟» باید پرسید حقيقتاً جنابعالی خبر ندارید؟



جیمی کارتر در ۳۱ دسامبر ۱۹۷۷ وارد تهران شد : « ایران در یکی از پر آشوبترین مناطق جهان حکم جزیره ثبات و آرامش را دارد... من برای هیچ یک از سران دیگر دول احساس امتنان عمیق و دوستی فوق العاده ای که نسبت به شاه ایران دارم، احساس نمیکنم».[3]



کدام ثبات؟ در ۷ نوامبر ۱۹۷۷، بازداشت نخست وزیر اسبق امیر عباس هویدا. در ۸ سپتامبر ۱۹۷۸، هفتصد نفر کشته در تهران در جریان جمعه سیاه در ۱۶ اوت ۱۹۷۷ تا ۳۱ دسامبر ۱۹۷۸ آمد و شد دولت های مختلف و بالأخره شکست ارتشبد ازهاری.


و همه این ها، افسوس، تازه آغاز کار بود


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📖 #صفحه ۷۵



نهاوندی وزیر سابق و رئیس دفتر ملکه را که تا کنون چندین و چند بار در زندگی رنگ و قيافه عوض کرده است و برای همه این افراد مسئله تازگی داشت، چون هیچ یک تا آن روز رنگ زندان به خود ندیده بود. به مدت ۲۵ سال زندان های شاه مال دیگران بود. من مطلقا نمیخواهم بگویم که زندان رفتن هم باید نوبتی باشد، مقصودم فقط این است که نمیتوان تا ابد از هر کیفری در امان بود .



در برنامه من أين لايحه گنجانده شده بود :

محاكمة سريع غارتگران و متجاوزان به حقوق ملت با از طریق دادگاههای موجود و یا از طريق تدوین و ارائه قوانین مورد نیاز به مجلسين جهت ایجاد دادگاههای ملی با اختیارات خاص


.
این لایحه تسليم مجلس شد و به تصویب رسید. متن لايحه شامل ۱۵ سال گذشته می شد. بنابر این در مورد تمام آنهایی که در طول آن مدت در زندگی و سرنوشت ملت دخالتی داشتند و طبعا در مورد تمام کسانی که بعد مسئولیتی میداشتند قابل اجرا میبود. محتمل بود که خود من روزی ناگزیر شوم که کارهای دولتم را در مقابل این دادگاهها توجیه کنم .



قرار بود دادگاه را مردم تشکیل دهند و هیئت منصفه متشکل از ۴۰ نفر باشد که ۱۵ نفر از آنها را وزارت دادگستری تعیین کند. نوآوری در همین نکته بود. میشد هم قوانین نظامی را پایه کار قرار داد و هم قوانین مدنی را . با اولی سخت مخالفت کردم. ولی اجرای قوانین اخیر همه در صلاحیت دیوان عالی کشور بود که قضاتش اکثرا دست پرورده ساواک بودند.



این کار ضروری به نظر می رسید. منتهی حالا دیگر هیچ کس و عده ها را باور نداشت. مردم برای زمانی چنان دراز از آزادی محروم شده بودند که نمیتوانستند بفهمند حالا دارند به آنها می گویند: « شما وجود داريد! آدميد! حرف بزنید و صداتان را بلند کنید!» مردم با من مخالف نبودند، به گذشته من اعتماد داشتند ولی دادگاه تازه از زمان جلو بود و مردم به چیزی که تجربه نکرده بودند اعتماد زیادی نداشتند.



هویدا در یکی از زندان های نظامی در بازداشت به سر می برد. من دادستان تهران را به دیدارش فرستادم. میخواستم از شرایط زندان این سیاستمداران با خبر شوم. شرایط زندان معقول بود. غذایشان را از خانه برایشان می آوردند و با افراد خانواده و دوستانشان در تماس بودند. آنها را از زندانیان غیر سیاسی جدا نگه داشته بودند. نخست وزیر اسبق روزهایش را به خواندن و نوشتن می گذراند .



به عنوان رئیس دولت از بازپرس خواستم که بازجوئی چند نفر، از جمله نصیری و هويدا را آغاز کند اتهامات به آنها تفهيم شد. قرار بود طبق قانونی که به تصویب مجلس رسیده بود و تمام تضمین های لازم را هم داشت، محاکمه شوند. سقوط کابينه من، فرض های مسئله را به صورتی دردناک تغییر داد. پاسداران انقلاب به محل بازداشت حمله بردند. بعضی بخت یارشان بود و توانستند فرار کنند. بقيه گیر افتادند و بیشترشان تیرباران شدند .



در مورد هویدا به سختی بتوان از «اعدام» صحبت کرد، او را در واقع به قتل رساندند و این جنایت، مثل دیگر جنایات جمهوری اسلامی، مايه انزجار است. اعمال هويدا قابل دفاع نبود. خود او گفته است: «من تقصیری نداشتم، سيستم بود که خراب بود». حتى با حسن نیت ترین قضات در مقابل چنین حرفی میگفت: «سیستم خود شما بودید آقا. شمایی که



ادامه دارد.....


🌐 #صفحه ۷۵ ، بخش #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 https://t.me/natinal_librari


‍ ‍ ‍ 🔍📗 #خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



🌐 # #فصل_دوازدهم : تحصیلات من در سوئیس ، #صفحه ۷۸


.... هر پیش آمدی برای او در مخیله‌ام خطور میکرد. نظر به اینکه غذای خود را در پانسیونی زیر طبقه ی محل سکونت ما صرف مینمود زنگ آن را زدم که خانم مدیره با یک حال نگرانی آمد و قبل از اینکه در را باز کند از هویت من سؤال کرد و گفت بعد از صرف شام دیگر به اینجا نیامده است و احتمال میدادم که سوار قایقی شده و غرق گردیده است. چون که در آن شهر شب های تابستان قایقی اجاره میکنند و روی دریاچه گردش مینمایند.


دوچرخه ای که داشتم سوار شدم و تا آفتاب طلوع نکرده بود در کنار دریاچه گشتم که چون چیزی نیافتم با حال ناامیدی و یأس به محلی که در خط مبرم بود و احمد پسرم در آنجا منزل داشت برای تحقیق رفتم. صاحبخانه گفت بعد از خاتمه جشن به اینجا آمد و اظهار نمود که چون جشن دیر تمام شد به خانه نرفتم و آمده ام شب در اینجا بمانم. ما هم رختخواب نداشتیم اکنون در اطاق احمد روی زمین خوابیده است.


حال باید دید در آن‌وقت که ساعت شش صبح بود و در ساعت دیگر من میبایست امتحان بدهم چه حالی داشتم و چقدر مشکل بود از عهده برآیم. ولی از این نظر که شانس کمترین اثری نداشت برای دادن امتحان حاضر شدم و در تمام موفق گردیدم و فقط شانس در یکی از آنها مساعدت کرد و این بود که کار زیاد فرصت نمیداد روزهای قبل از امتحان «انستیتو دوزونی‌نین» را از ابتدا تا انتها بخوانم و معنای هر کلمه ای را که از نظرم رفته بود به فرهنگ مراجعه کرده بخاطر بسپارم.


چون که من مثل سایر دانشجویان زبان لاتین را در دبیرستان تحصیل نکرده بودم که موقع امتحان دچار این مشکل نباشم. در هر جلسه استاد به ترتيب فصلی از آن کتاب را مطرح مینمود و هر یک از دانشجویان را به نوبت صدا میکرد تا قسمتی از آن را ترجمه کند و من قبل از رفتن بدانشکده آن فصل را با معنی خود حاضر مینمودم و از سایرین بهتر ترجمه میکردم. وی در روز امتحان که معلوم نبود کدامیک از فصول موضوع ترجمه قرار خواهد گرفت مشکل بود از عهده برآیم. و برای این کار خیالم راحت نبود و همیشه به خود میگفتم چه کار کنم که از عهده این امتحان نیز برایم؟ اینطور بنظرم رسید کتاب ضخیمی را که مرکب بود از
دیژست». «انستیتو دوزونی نین»، «نوون» و «کد» یعنی چهار کتاب امپراطور ژوستی نین که همیشه روی میز در جلوی استاد بود چند بار باز کنم و ببینم کدامیک از فصول «انستيتو دوزونی نین » بیشتر احتمال دارد که باز بشود به همانها مراجعه نمایم که فصل 4و۵و۶ بیش از همه باز شد و من نیز همین سه فصل را برای امتحان حاضر کردم که بر حسب اتفاق یکی از این فصول مورد ترجمه قرار گرفت و از عهده برآمدم.


🌐 #پایان_فصل دوازدهم : تحصیلات من در سوئیس ، #صفحه ۷۸



#خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📖 #صفحه ۷۴



تهيه و تقدیمش میکرد. هم میتوانست خود را در دل سلطان عربستان سعودی جا کند و هم در قلب پادشاه انگلستان، روابط عمومی اش بی نقص و کارآمد بود. تقریبا هیچوقت پشت میز کارش نبود، در اتاقش بسیار بی تکلف، چهارزانو، با جوراب های شل و ول نزدیک جای پیپش مینشست و وقتی کسی وارد میشد با ذوق و شوق او را بغل میکرد و میبوسید و میگفت: «البته هر چه شما بخواهيد».



وقتی وزیر اقتصاد بود از من خواست که به ملاقاتش بروم و بسیار مؤدبانه پرسيد : به چه نیاز دارید؟» من جواب دادم که به هیچ عنوان نمی خواهم از من با پادشاه صحبتی بکند، درآمدی کافی دارم و مایل نیستم زیر دین کسی باشم.



و بودجه سری عظیمی در اختيار داشت که از چپ و راست بین این و آن، از جمله ملایان پخش میکرد. شهرت داشت بهایی است. پدرش بی شک بهایی بود ولی از محفل بهاییان اخراج شده بود. خود او به هر حال پایبند مذهب خاصی نبود. یکی از روزنامه نگاران مشهور فرانسوی برای من نقل کرد که روزی به ملاقات هویدا می رود و هویدا از او میپرسد: «به پول احتیاج دارید؟» و وقتی خبرنگار یکه می خورد، هویدا می گوید: «نه، نه، ناراحت نشود مسئله این است که ما ۹ میلیارد دلار داریم و نمی دانیم با آن چه کنیم»



این مرد، که از جمله کسانی بود که شاه به منظور به وجود آوردن نسلی جدید برای بر پا کردن ایرانی نوین انتخاب کرده بود، یکی از عوامل اساسی و تعیین کننده وقایعی است که یکسال پس از سقوط خود او بر ما گذشت. تا قبل از بازداشتش هم شاه به او می گفت:
تو بهترین رئیس دولتی هستی که ایران به خود دیده است. میدانی که من چقدر برای تو احترام قائلم و چقدر به تو علاقمندم». وقتی به دلیل فشارهایی که لحظه به لحظه شدیدتر میشد ناگزیر شد از او جدا شود به او پیشنهاد کرد - من این مطلب را از شخص شاه شنیدم
به عنوان سفیر به بلژیک برود ولى هويدا قبول نکرد. اگر پیشنهاد سفارت در فرانسه ، آمریکا و با روسیه به او شده بود شاید می پذیرفت ولی چطور میتوانست پس از ۱۳ سال ریاست دولت سفارت در مملکت را بپذیرد که از کشور های ردیف اول جهان به شمار نمی آمد؟


به این ترتیب هويدا در ایران ماند، بعد از ظهرها با شلوار کوتاه و راکت تنیس از خانه اش واقع در شمال تهران بیرون می آمد و برای بازی به یکی از زمین های ورزشی نزدیک می رفت و با مردم و همسایگان گرم و نرم سلام و تعارف میکرد .



پادشاه در سال ۱۹۷۸ برای خواباندن صدای اعتراضی که از خطاهای چندین ساله، نشأت می گرفت او و چند نفر دیگر را بازداشت کرد. سپهبد نصیری هم که دیگر ریاست ساواک را نداشت و سفیر ایران در پاکستان شده بود به تهران احضار شد چون سرنوشتی مشابه سرنوشت هویدا در انتظارش بود. این عده، از جمله چند نفری بودند که به غلط یا به درست از نظر مردم متهم بودند که یا به وظایف خود عمل نکرده اند و یا قانون شکنی کرده اند. شهردار تهران آقای نیک‌پی هم از آن جمله بود و با هویدا و دیگر شخصیت های کشوری و لشکری به زندان افتاد. در آن روزها فقط در این فکر بودند که کسی را پیدا کنند تا کاسه و کوزه را بر سرش بشکنند. ولی باید گفت که بیشتر آنهایی که کاسه و کوزه بر سرشان شکست ، سزاوارش هم بودند.



دولت ارتشبد ازهاری ۶ نوامبر ۱۹۷۸ تشکیل شد و در آغاز ژانویه ۷۹ به یک رشته بازداشت های دیگر اقدام کرد. من هم چند نفری را بازداشت کردم از جمله هوشنگ



ادامه دارد.....


🌐 #صفحه ۷۴ ، بخش #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


‍ ‍ ‍ 🔍📗 #خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



🌐 #ابتدای_فصل دوازدهم : تحصیلات من در سوئیس #صفحه ۷۷




تحصیلات من در سوئیس



یکی از بهترین شهرهای سوئیس فرانسه [1] برای تحصیل شهر نوشاتل بود که وسایل تفریح و تفنن در آنجا فراهم نبود و از ساعت نه شب هر کس در خانه خود بکار مشغول بود .


برای ثبت نام میبایست در دانشگاه مدرک تحصیل ارائه دهم که چون از مدارس ایران مدرکی نداشتم یعنی آنوقت که من میبایست تحصیل کنم ایران مدرسه نداشت از تصدیق‌نامه مدرسه سیاسی پاریس برای امتحاناتی که سال اول داده بودم استفاده کردم و به نام یک محصل رسمی در دانشکده حقوق که یک موسسه دولتی است ثبت نام نمودم.


نظر به اینکه سه ماه از سال دوم مدرسه سیاسی را به دروس استادان حاضر شده بودم در ژوئیه ۱۹۱۱ (مرداد ۱۲۹۰) برای دادن امتحان به پاریس رفتم و چند امتحان دادم که در تمام موفق شدم ولی چون کار دانشکده حقوق برای کسی مثل من ضعيف ، مشکل و تحصیل زبان لاتین نیز برایم یک کار اضافی شده بود از رفتن به پاریس و توقف چند ماه برای ادامه‌ی تحصیل در آنجا صرف‌نظر کرده و از آن به بعد جدا به کار دانشکده حقوق پرداختم و در ژوئیه ۱۹۱۲ داوطلب امتحان دو ساله‌ى ليسانس شدم که به واسطه پیش آمدی تصور نمیکردم توفیق حاصل کنم و آن پیش آمد این بود:


یکی از خویشانم که تحصیل میکرد و با من در یک جا سکنا داشت از من اجازه گرفت که در جشن مدارس 14 ژوئیه شرکت کند که رفت و من بهذانتظار او ماندم که نیامد و هر چه میگذشت بر نگرانیم افزوده میگشت تا از نصف شب سه ساعت گذشت و....




🔴 ضمیمه :


(۱) کشور سوئیس دارای ۲۶ استان است که ۲۳ دولت در ۲۳ استان و در یک استان هم ۲ دولت تشکیل شده که مجموعا مركب از ۲۵ دولت میباشد و به زبان رسمی صحبت میکنند. آن قسمتی را که به زبان فرانسه حرف میزنند سوئیس فرانسه و در قسمت دیگر را که به زبان آلمانی و ایطالیائی صحبت میکنند سوئیس [ آلمانی و ایتالیائی ] گویند.



🌐 #فصل_دوازدهم : تحصیلات من در سوئیس ، #صفحه ۷۷




#خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📖 #صفحه ۷۳




امیر عباس هویداست. او از ژانوية ۱۹۶۵ تا اوت ۱۹۷۷، یعنی قریب ۱۳ سال، در این سمت باقی بود.



و من او را زمانی که ساکن بیروت بودم، شناختم. از من جوانتر بود و شاگرد همان دبیرستان لائیکی که من در آن درس می خواندم. چنین در ذهنم مانده است که پدرش کنسول ایران در دمشق بود. پسری بود چاق و چله، جسور و با ابتکار. با این که در کلاس دیگری بود غالبا به کلاس ما می آمد و برای بیرون رفتن یا شیطنت دسته جمعی پیشنهادهائی میداد. خبر ندارم بعد چه رشته ای را دنبال کرد، آنقدر میدانم که از بیروت به بلژیک و بعد به فرانسه رفت و بعد از آن هم به استخدام وزارت امور خارجه در آمد. من او را سي سال پس از دیدار های در بیروت، در تجمعی که برای ایجاد انجمن آفريقا - آسيا تشکیل شده بود، دوباره دیدم. به دلیل ماموریت هایی که در سفارتخانه ها و کنسولگریها به او داده بودند فرصت آموختن چند زبان مختلف را یافته بود: زبان های فرانسه، انگلیسی، ترکی و عربی را می دانست. در زمان ملاقات دوباره ما معاونت مدیر عامل شرکت ملی نفت را بر عهده داشت.



وقتی برای دیدارش به شرکت نفت و دفتر او رفتم، مختصری خصوصیات اخلاقیش را شناختم. چنین حس کردم که او فقط بر سطح مسائل می لغزد و به عمق مطالب هم کاری ندارد. تصمیمی که میگیرد متکی بر اصول نیست و برایش کافی است که از جذبه اش، که قابل انکار نبود، استفاده کند.

هویدا تا آنجا که من اطلاع دارم به هیچ کس آزاری نرسانده است ولی سوای خدماتی که به «دوستان» کرده، نیکی خاصی هم در حق کسی نکرده است.



در کابینه یکی از همین «دوستان»، يعني حسنعلی منصور، به وزارت اقتصاد رسید. کمتر از یک سال بعد، پس از ترور منصور، پادشاه هويدا را به نخست وزیری انتخاب کرد. این انتخاب کاملا قابل توجيه است: شاه پس از سرکوب جبهه ملی در سال های
۶۳ - ۱۹۶۲ و بازداشت مکرر ما، می خواست با استفاده از مردانی جدید بدون سابقه ای سیاسی یا شخصیتی بارز، یک طبقه دولتمرد و سیاستمدار جدید بسازد. بر سه نفر شخصا انگشت گذاشت: منصور، هویدا و خسروانی نامی که در زمان نخست وزیری مصدق رئیس دفتر من بود .



هویدا خوش برخوردتر، بازتر و گرمتر از منصور بود. هیچ کس از دفتر او ناراضی بیرون نمی رفت. من فکر می کنم که خوشروئی و خندانی او از نوعی بی مسئولیتی آب می خورد. نخست وزیری بود مطيع، بدون خم به ابرو آوردن پذیرفت که قانون اساسی فقط نقش کاغذ باشد تا پادشاه با خيال فارغ تمام مراحل انقلاب سفیدش را به اجرا در آورد، با هم بسیار خوب کنار می آمدند. گوئی مسئولیتی که بر عهده داشت متوجه او نبود. وقتی بودجه را عرضه می کرد کیفش را به نمایندگان مجلس نشان می داد و میگفت: «کارها انجام شد، باز سال دیگر با همين خدمت میرسم » . مجلس هم دیگر کاری نداشت جز آنکه لایحه را به تصویب برساند، همانطور که شخص هويدا هم در زمان گرفتن دستور از پادشاه فقط سر خم کرده بود. این اواخر عادت داشت بگوید: «فرماندهی دستور داده است». در کجای قانون اساسی کلمه «فرماندهی» را دیده بود، کسی نمی داند .



هم با نصیری و هم با ملکه روابط بسیار خوب داشت. با چه کسی روابط حسنه نداشت؟ در حفظ آشنایان و دوستان به نهایت کوشا بود. دفترش هیچ کسر و کمبودی نداشت. اگر فکر میکرد کسی به کارهای شاتوبریان 2 علاقمند است، دست خطی از این نویسنده را ......



ادامه دارد.....


🌐 #صفحه ۷۳ ، بخش #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


‍ ‍ ‍ 🔍📗 #خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



🌐 #فصل_یازدهم : سفر مجدد من به اروپا



#صفحه ۷۶


.... محل مناسبی برای خود تهیه کنیم. گفت خوب و بد در همه جا هست. یکی اینطور که خانه و لوازم آن را در اختیار من گذاشت و دیگری آنطور که حاضر نشد حتى به ما خانه هم اجاره دهد. ولی معلوم نیست این صاحب خانه چه آدمی است که هر چه دارد تمام نو مانده و مثل این است که هیچوقت بکار نرفته است. نظر به اینکه مادرم میترسید اثاثیه را درست حفظ نکنند و انتقادات مالک خانه اولی از مسلمين تحقق پیدا کند حاق مطلب را گفتم و از او رفع نگرانی کردم که از مسافرت خود بسیار راضی بود و تمام اوقاتش به نماز و دعا میگذشت.


پس از چندی توقف از «دولا پرسن» کحال معروف پاریس وقت گرفتم و او را با همان لباس به پاریس بردم که پس از یک معاینه دقیق تشخیص داد که هر دو چشم او آب آورده ولی نرسیده است که باید مدتی بعد عمل شود و چون نتیجه عمل معلوم نیست بهتر این است که گاهی «یدالوز» مصرف کند تا حتی الامکان دیرتر برسد که چندی پس از ورود مادرم به طهران دکتر دخين كحال لهستانی به طهران آمد و عمل کرد. نتیجه ی مطلوبه حاصل شد.


توقف مادرم در سوئیس در حدود چهار ماه طول کشید که تا بادکوبه او را مشایعت کردم و بعد برای اینکه در رفت و آمد به شهر وقت تلف نشود محلی در شهر و نزدیک دانشگاه اجاره نموده و بقیه مدت اقامت در آنجا گذشت.



🌐 #پایان_ فصل یازدهم : سفر مجدد من به اروپا ، #صفحه ۷۶




#خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



📚 @national_librari


Attach Master dan repost
‍ ‍ ‍ 🔍📗 #خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



🌐 #ابتدای_فصل یازدهم : سفر مجدد من به اروپا



#صفحه ۷۵



✅ سفر مجدد من به اروپا



اطلاعاتی که از زندگی ساده و هوای سوئیس داشتم سبب شد اول به آنجا بروم و بعد به جاهای دیگر تا هر نقطه ای که مطبوع شود برای محل اقامت خود اختیار کنم. این بود که از طریق روسیه و اطریش بشهر فرایبورگ وارد شدیم و بعد خود منفردا برای تحقیقات به بلژیک رفتم و پس از مراجعت شهر نوشاتل را برای محل اقامت و تحصیل اختيار کردم.


چون مادرم حاضر نشده بود رفع حجاب کند در روسیه یک شال پشمی که دهقانان بسر میکنند برایش خريدم و برای اینکه بتواند از خانه خارج شود با مالک یک آپارتمانی که خارج از شهر نوشاتل و در کنار موزاری واقع شده بود مذاکره نمودم که در تمام شرایط موافقت نمود و از خانه برای تنظیم اجاره نامه خارج شدیم. ولی بین راه که از من پرسید مذهب شما چیست گفتم مسلمان و شیعه ی اثناعشری گفت چون در کتبی که خوانده‌ام به احوال و عادات مسلمین پی برده ام ، آنوقت که شما نماز میخوانید ما استراحت میکنیم و آنوقت که شما راحت میکنید ما شب نشینی داریم و مسكن من هم زیر همین آپارتمانی است که میخواهید اجاره کنید از این کار صرفنظر کردم.


سپس آپارتمان دیگری آن هم خارج از شهر و در کنار موزار دارای چهار اطاق و یک حمام و آشپزخانه به مبلغ ششصد فرانک در سال اجاره نمودم که مقارن ظهر اجاره نامه تنظیم شد و در ساعت بعد از ظهر که بازار داد و ستد رواج گرفت شروع بکار کردم و تا چهار بعدازظهر تمام آنچه مورد احتیاج یک خانواده بود فراهم و آشپزی هم که زن بود و استخدام کرده روانه نمودم. ساعت شش بعدازظهر که همه با هم آنجا وارد شدیم چراغها روشن و آشپز مشغول بکار بود. مادرم چون قبول نمیکرد در ظرف چند ساعت بتوان محلی اجاره نمود و لوازمی که برای زندگی یک خانواده لازم است تهیه نمود گفتم این خانه را برای راحتی شما صاحبش باختيار ما گذاشت تا بفرصت بتوانیم محل مناسبی برای خود....



🌐 #فصل_یازدهم : مراجعتم از اروپا ، #صفحه ۷۵




#خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📖 #صفحه ۷۲




در هر حال شهبانو به ندرت برای منافع شخصی دست به کاری میزد. باید به آنهایی که او را موجب سقوط شاه میدانند گفت که بی عدالتی، خیلی پیش از رسیدن پای فرح دیبا به دربار آغاز شده بود و فساد از مدت ها پیش رواج یافته بود و شهبانو ، گر چه با وسائلى ابتدائی و غالبا بی اثر، می کوشید که بر بعضی زخمها مرهم بگذارد و پادشاه را به سمت رفتاری پدرانه‌تر و نیکخواهانه تر متمایل سازد. مردم پادشاه، اشرف پهلوی و فرح دیبا همه را به یک چوب راندند و ملکه را متهم به عوام‌فریبی کردند. آیا دلیلش این بود که ملکه کينه ملايان را در کوشش هایش برای آزادی زنان بر انگیخته بود؟ احتمال دارد، اما خمینی برای دست به کار شدن به این بهانه ها نیاز نداشت. حق است مسئولیت بدبختی های ایران را میان کسانی که بر آن حکمروائی می کردند، به عدالت تقسیم نمود و اگر در میان افراد خانواده سلطنتی یک نفر باشد که بر جریان امور نفوذی بی تردید داشته است، خواهر توأم شاه والاحضرت اشرف است. او از نظر سیاسی عنصر نامطلوبی است. مصدق این موضوع را خوب فهمیده بود. سه روز پس از انتصابش با شتاب به دربار رفت و گفت: «من از حضور اعليحضرت فقط یک تقاضا دارم. استدعا میکنم والاحضرت اشرف را هر چه زودتر خود اعليحضرت از مملکت خارج کنند، زیرا من چنین حقی را ندارم و خود ایشان هم با پای خودشان تشریف نخواهند برد». و به این ترتیب اشرف از ایران اخراج شد و از این حادثه هنوز كينه ای شدید به دل دارد. من او را چندی پیش در پاریس دیدم سخنانی که بین ما رد و بدل شد از این قرار بود :

- شما از مصدق با تعریف و تمجید بسیار حرف میزنید.

- از مصدق جز با تحسین نمی توان حرف زد، مردی بود خدمتگزار ایران، تاریخ این قضاوت را درباره او کرده است.

- میدانید با من چه کرد؟

- میدانم که شما با او میانه خوبی نداشتيد..
در حالی که چشم هایش از خشم برق میزد گفت :

- سه روز بعد از آن که برادرم او را نخست وزیر کرد، مرا از مملکتم بیرون کرد؟



آدمی حق دارد بگوید که نفی بلد، پایمال کردن یکی از حقوق افراد است، ولی باید در نظر گرفت که به دلیل پیوند خانوادگی او با پادشاه، به دادگاه کشاندن و محاکمه و محکوم کردنش مشکل بود. بنابراین بهتر آن بود که مملکت را ترک گويد.



شاهدخت و شهبانو برای تفاهم با هم ساخته نشده بودند : شاهزاده اشرف هیچ نفوذی را جز نفوذ خود بر دولت تحمل نمی کرد. در حقيقت او حکمرانی می نمود. یک سال قبل از سقوط شاه ، شهبانو همسر خود را متقاعد ساخت که اشرف را روانه خارج کند. شاهزاده برای بار دوم از مملکت خود اخراج شد .



وقتی من به نخست وزیری رسیدم از وزیر امور خارجه خواستم که سفرای ناموجه را از پست هایشان کنار بگذارد. مقرر شد آنهائی که سزاوار مقامشان هستند بر جا بمانند و دیگران کنار بروند. وزیر امور خارجه فهرستی از ۱۲ سفیر که می بایست از سمت خود خلع میشدند به من داد : سفرای واشنگتن، پاریس، لندن و غیره...
پس از بررسی به این نتیجه رسیدیم که بهتر است همة آنها عزل شوند، از این ۱۲ نفر ۶ نفرشان از دست نشاندگان والاحضرت بودند.



و یکی از مردان سیاسی ایران، که در طول سلطنت شاه نقش مهمی بازی کرده است، لااقل از نظر کمی مهم زیرا رکورد طولانی ترین نخست وزیری را به دست آورده، امیر



ادامه دارد.....


🌐 #صفحه ۷۲ ، بخش #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 @national_librari


🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار



🌐 #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📖 #صفحه ۷۱




بسیاری بر این باورند که شهبانو عامل اصلی مصائبی است که ایران، امروز با آن دست به گریبان است. من مکرر این حرف را از زبان این و آن شنیده ام ولی شخصا آن را باور ندارم.


سرنوشت این بانوئی که بسیاری از زنان جوان دنیا را با تاجدار شدن به رویا فرو برد ، سرنوشت غریبی بود . آیا واقعا همسر پادشاه ایران شدن مايه حسرت بود؟


فرح دیبا در زمانی که به مدرسه ژاندارک، و بعد به دبیرستان رازی، میرفت دختری ورزشکار و سرزنده و فعال بود، لااقل این تصویری است که دختر من و پویان از او داشت که با او هم‌مدرسه ولی از او جوان تر بود. فرح دیبا در خانواده‌ای قدیمی و متوسط به دنیا آمده بود. پدرش که افسر ارتش بود بسیار جوان در گذشت. طبق آنچه شنیده ام این دختر جوان بی پدر را شاه روزی در یک سفر رسمی حین خواندن عریضه ای از طرف دانشجویان ایرانی دید، احتمالا از او خوشش آمد، به زنی گرفتش تا از این ازدواج سوم صاحب ولیعهدی شود .



در آغاز فرح دیبا کمترین نفوذی بر شاه نداشت. بر خلاف ثریا که همیشه چند قدم از شاه جلو می افتاد، فرح در مقابل پادشاه خود را عقب می کشید. پس از به دنیا آمدن ولیعهد، شهبانو به کارهای خیریه سرگرم شد. شاید بتوان گفت که عقایدی لیبرال حتی نزدیک به سوسیالیست و در هر حال پیشرو داشت.


نقصی که فرح دیبا حتى با تمرین های مکرر نتوانست در خود برطرف کند، لحن محزون صحبت کردنش است، خصوصا وقتی فارسی حرف میزند. ولی به فرهنگ علاقمند است و در ادب و شعر حتى شعر فرانسه از خود ذوقی نشان میدهد. چنین صفاتی در خاندان پهلوی بسیار نادر است. یک بار کتابی از اشعار الوار
Elliard
را برای من فرستاد. تنها فرد خانواده سلطنتی است که از فرهنگ ایران ذخیره ای دارد.



برداشتن اولین قدم ها در محيط تازه ای که فرح دیبا به آن وارد شده بود، قطعا ساده و آسان نبوده است. برای مهار کردن احساسات خویش بی شک بر خود فشار زیادی وارد کرده است، با این حال بر خلاف رفتار رایج درباریان، به مستمندان توجه داشت. من در نزد او نه ذره‌ای فخر فروشی دیدم و نه نشانه ای از بدطینتی .



سیاستی که بر طبق آن رادیو و تلویزیون موظف بود روزانه شش بار از خاندان سلطنتی نام ببرد، شهبانو را آلوده کرد. از این بابت مشکل بتوان وی را سرزنش کرد. حقا میبایست نقش او را در زمینه های فرهنگی در نظر گرفت. در این رابطه او را میتوان مروج اروپایی شدن ایران دانست. او پادشاه را تشویق کرد که بین فرهنگهای شرق و غرب ارتباطی بر قرار سازد و پای عده ای از هنرمندان و شعرا و فلاسفه را به کاخ سلطنتی باز کرد. به علاوه کم و بیش توانست از مداخله در امور دولت خودداری کند. من سه ماه قبل از انتصابم به پست نخست وزیری او را دیدم به من به طور خصوصی گفت که عقایدش به افکار من نزدیک است و اگر ساواک مزاحم من بوده او را هم آرام نگذاشته است، البته نسبت به موقعیت ها این مزاحمت ها شدت و ضعف دارد !







🌐 #صفحه ۷۱ ، بخش #نخست‌وزیر_بله‌قربان‌گو



📕 #کتاب_یکرنگی



📌 #خاطرات_شاپور_بختیار




📚 T.me/national_librari


‍ ‍ ‍ 🔍📗 #خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



🌐 #فصل_دهم : مراجعتم از اروپا



#صفحه ۷۴



روز بعد باز اول وقت از همان رقم هیزم آورند، چند ساعت با نی غلیان فوت نمود و ظهر که سر دیگ را برداشت شیر را بهمانطور دید که روز قبل در دیگ ریخته بود که این مرتبه از جای در رفت و گفت اگر تحصیلات شما در مالیه هم مثل معلوماتی باشد که در آشپزی بدست آورده اید بر این مملکت زار باید گریست که شما و امثالتان میخواهید آن را بهشت برین کنید. من از او معذرت خواستم و گفتم چنین تصور میکردم که بدون معلومات هم میتوان آشپزی نمود. اکنون دانستم برای هر کار که با منافع افراد تماس دارد معلومات لازم است. چنانچه غذائی خوب تهيه نشد مصرف کنندگان از نظر منافع شخصی اعتراض میکنند ولی اگر وزارتی خوب اداره نشد هیچ فردی از افراد از نظر مصالح اجتماعی اعتراض نخواهد نمود و تا مردم به امور اجتماعی علاقه پیدا نکنند و آن را از خود ندانند چنانچه بهترین تحصیلات را هم اشخاصی کرده باشند کوچکترین استفاده از آنها نخواهند نمود.


مصاحبم گفت من هم در کتابی خوانده ام که در ایران برای هر کار معلوماتی لازم است جز برای کارهای بزرگ دولتی و مخصوصا صدراعظمی.


مصاحبت ما در حدود ۲۵ روز طول کشید و چون بیش از این نمیتوانست با من باشد از افجه به شهر رفت و من برای رفع تنهائی خانم و اطفالم را که آن‌وقت سه فرزند داشتم با پرستار به افجه خواستم و تا گرما از شدت نیفتاده بود در آنجا ماندم و بعد که حالم بهتر شد به فکر اتمام تحصیل افتادم که مادرم راضی نمیشد. تا اینکه قرار شد از رفتن پاریس صرفنظر کنم، در شهر دیگری که هوایش سازگار باشد اقامت نمایم و خانواده را هم با خود ببرم که از فرط تنهانی تمام اوقاتم به تحصيل نگذرد.


مادرم نیز که چشمهایش آب آورده بود و نمیخواست در ایران عمل کند با ما حرکت نمود. اما راجع به پرستار چون در بعضی از خانواده‌های فرانسوی درس میداد و در اروپا هم جز یک برادر ناسازگار کسی را نداشت اقامت در طهران را به مسافرت ترجيح داد.



🌐 #فصل_دهم : مراجعتم از اروپا ، #صفحه ۷۴




#خاطرات‌وتألمات_دکترمصدق



📚 @national_librari

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

46

obunachilar
Kanal statistikasi