🔍📗 #خاطراتوتألمات_دکترمصدق
🌐 #ابتدای_فصل سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۷۹
تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل
بعد از خاتمهی امتحانات و گرفتن دیپلم لیسانس به لوزان رفتم که با بعضی از هموطنانم معاشرت کنم و رفع خستگی بنمایم. ولی بیش از یک شب نتوانستم بمانم و برای تهیه مقدمات تزدکترا به نوشاتل مراجعت کردم که به علت خستگی نتیجه نداشت و معلوم شد اگر چندی تعطیل نکنم نخواهم توانست کار مؤثری بنمایم. موضوع تز را هم که دانشکده ی حقوقی تصویب کرده بود راجع به وصیت در حقوق اسلامی بود که در طهران بهتر میتوانستم کار کنم، یعنی اول به فارسی تهیه کنم و متخصصین اظهارنظر کنند سپس آن را ترجمه کرده به دانشکده پیشنهاد نمایم. این بود که تصمیم گرفتم اشرف و احمد دختر و پسر بزرگم را در خانواده ای که دو سال آنجا بودند بگذارم با خانم و پسر کوچکم غلامحسین حرکت نمایم. ایام مسافرت و روزهای دید و بازدید در طهران موجب تعطیلی کار شد و پس از رفع خستگی توانستم خوب کار کنم و از عهده برآیم.
پرستاری که سه سال قبل با من از پاریس آمده و در تهران مانده بود نزدیک خانه ی ما اطاقی اجاره کرده بود که شب ها شام را با ما صرف مینمود . سه شب گذشت که نیامد. خبری هم از او بما نرسید و بعد معلوم شد که آن سه شب در خانه ی خود هم نبوده است و تحقیقات شهربانی به این نتیجه رسید که برای تدریس به باغ «پروتیوا » اکنون ضلع جنوب شرقی جادهی شمیران و خیابان شاهرضا رفته و شب هنگام که بواسطه بارندگی جاده را آب گرفته و از کنار آن عبور میکرده در یک چاهی افتاده است که جسد او را در آوردند و در قبرستان نزدیک دولاب آن را به خاک سپردند. این واقعه بسیار دلخراش بود و ما را مغموم کرد.
با تأثری که از فوت این زن باصفت داشتم باز به کار ادامه میدادم و نمیدانم چه پیش آمده بود که نتوانستم آن را با کمک استاد خود شادروان شیخ محمد علی کاشانی....
🌐 #فصل_سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۷۹
#خاطراتوتألمات_دکترمصدق
📚 @national_librari
🌐 #ابتدای_فصل سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۷۹
تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل
بعد از خاتمهی امتحانات و گرفتن دیپلم لیسانس به لوزان رفتم که با بعضی از هموطنانم معاشرت کنم و رفع خستگی بنمایم. ولی بیش از یک شب نتوانستم بمانم و برای تهیه مقدمات تزدکترا به نوشاتل مراجعت کردم که به علت خستگی نتیجه نداشت و معلوم شد اگر چندی تعطیل نکنم نخواهم توانست کار مؤثری بنمایم. موضوع تز را هم که دانشکده ی حقوقی تصویب کرده بود راجع به وصیت در حقوق اسلامی بود که در طهران بهتر میتوانستم کار کنم، یعنی اول به فارسی تهیه کنم و متخصصین اظهارنظر کنند سپس آن را ترجمه کرده به دانشکده پیشنهاد نمایم. این بود که تصمیم گرفتم اشرف و احمد دختر و پسر بزرگم را در خانواده ای که دو سال آنجا بودند بگذارم با خانم و پسر کوچکم غلامحسین حرکت نمایم. ایام مسافرت و روزهای دید و بازدید در طهران موجب تعطیلی کار شد و پس از رفع خستگی توانستم خوب کار کنم و از عهده برآیم.
پرستاری که سه سال قبل با من از پاریس آمده و در تهران مانده بود نزدیک خانه ی ما اطاقی اجاره کرده بود که شب ها شام را با ما صرف مینمود . سه شب گذشت که نیامد. خبری هم از او بما نرسید و بعد معلوم شد که آن سه شب در خانه ی خود هم نبوده است و تحقیقات شهربانی به این نتیجه رسید که برای تدریس به باغ «پروتیوا » اکنون ضلع جنوب شرقی جادهی شمیران و خیابان شاهرضا رفته و شب هنگام که بواسطه بارندگی جاده را آب گرفته و از کنار آن عبور میکرده در یک چاهی افتاده است که جسد او را در آوردند و در قبرستان نزدیک دولاب آن را به خاک سپردند. این واقعه بسیار دلخراش بود و ما را مغموم کرد.
با تأثری که از فوت این زن باصفت داشتم باز به کار ادامه میدادم و نمیدانم چه پیش آمده بود که نتوانستم آن را با کمک استاد خود شادروان شیخ محمد علی کاشانی....
🌐 #فصل_سیزدهم : تأليف تز دکترا و کارآموزی در دادگستری نوشاتل ، #صفحه ۷۹
#خاطراتوتألمات_دکترمصدق
📚 @national_librari