🔍📗 #خاطراتوتألمات_دکترمصدق
🌐 # #فصل_دوازدهم : تحصیلات من در سوئیس ، #صفحه ۷۸
.... هر پیش آمدی برای او در مخیلهام خطور میکرد. نظر به اینکه غذای خود را در پانسیونی زیر طبقه ی محل سکونت ما صرف مینمود زنگ آن را زدم که خانم مدیره با یک حال نگرانی آمد و قبل از اینکه در را باز کند از هویت من سؤال کرد و گفت بعد از صرف شام دیگر به اینجا نیامده است و احتمال میدادم که سوار قایقی شده و غرق گردیده است. چون که در آن شهر شب های تابستان قایقی اجاره میکنند و روی دریاچه گردش مینمایند.
دوچرخه ای که داشتم سوار شدم و تا آفتاب طلوع نکرده بود در کنار دریاچه گشتم که چون چیزی نیافتم با حال ناامیدی و یأس به محلی که در خط مبرم بود و احمد پسرم در آنجا منزل داشت برای تحقیق رفتم. صاحبخانه گفت بعد از خاتمه جشن به اینجا آمد و اظهار نمود که چون جشن دیر تمام شد به خانه نرفتم و آمده ام شب در اینجا بمانم. ما هم رختخواب نداشتیم اکنون در اطاق احمد روی زمین خوابیده است.
حال باید دید در آنوقت که ساعت شش صبح بود و در ساعت دیگر من میبایست امتحان بدهم چه حالی داشتم و چقدر مشکل بود از عهده برآیم. ولی از این نظر که شانس کمترین اثری نداشت برای دادن امتحان حاضر شدم و در تمام موفق گردیدم و فقط شانس در یکی از آنها مساعدت کرد و این بود که کار زیاد فرصت نمیداد روزهای قبل از امتحان «انستیتو دوزونینین» را از ابتدا تا انتها بخوانم و معنای هر کلمه ای را که از نظرم رفته بود به فرهنگ مراجعه کرده بخاطر بسپارم.
چون که من مثل سایر دانشجویان زبان لاتین را در دبیرستان تحصیل نکرده بودم که موقع امتحان دچار این مشکل نباشم. در هر جلسه استاد به ترتيب فصلی از آن کتاب را مطرح مینمود و هر یک از دانشجویان را به نوبت صدا میکرد تا قسمتی از آن را ترجمه کند و من قبل از رفتن بدانشکده آن فصل را با معنی خود حاضر مینمودم و از سایرین بهتر ترجمه میکردم. وی در روز امتحان که معلوم نبود کدامیک از فصول موضوع ترجمه قرار خواهد گرفت مشکل بود از عهده برآیم. و برای این کار خیالم راحت نبود و همیشه به خود میگفتم چه کار کنم که از عهده این امتحان نیز برایم؟ اینطور بنظرم رسید کتاب ضخیمی را که مرکب بود از
دیژست». «انستیتو دوزونی نین»، «نوون» و «کد» یعنی چهار کتاب امپراطور ژوستی نین که همیشه روی میز در جلوی استاد بود چند بار باز کنم و ببینم کدامیک از فصول «انستيتو دوزونی نین » بیشتر احتمال دارد که باز بشود به همانها مراجعه نمایم که فصل 4و۵و۶ بیش از همه باز شد و من نیز همین سه فصل را برای امتحان حاضر کردم که بر حسب اتفاق یکی از این فصول مورد ترجمه قرار گرفت و از عهده برآمدم.
🌐 #پایان_فصل دوازدهم : تحصیلات من در سوئیس ، #صفحه ۷۸
#خاطراتوتألمات_دکترمصدق
📚 @national_librari
🌐 # #فصل_دوازدهم : تحصیلات من در سوئیس ، #صفحه ۷۸
.... هر پیش آمدی برای او در مخیلهام خطور میکرد. نظر به اینکه غذای خود را در پانسیونی زیر طبقه ی محل سکونت ما صرف مینمود زنگ آن را زدم که خانم مدیره با یک حال نگرانی آمد و قبل از اینکه در را باز کند از هویت من سؤال کرد و گفت بعد از صرف شام دیگر به اینجا نیامده است و احتمال میدادم که سوار قایقی شده و غرق گردیده است. چون که در آن شهر شب های تابستان قایقی اجاره میکنند و روی دریاچه گردش مینمایند.
دوچرخه ای که داشتم سوار شدم و تا آفتاب طلوع نکرده بود در کنار دریاچه گشتم که چون چیزی نیافتم با حال ناامیدی و یأس به محلی که در خط مبرم بود و احمد پسرم در آنجا منزل داشت برای تحقیق رفتم. صاحبخانه گفت بعد از خاتمه جشن به اینجا آمد و اظهار نمود که چون جشن دیر تمام شد به خانه نرفتم و آمده ام شب در اینجا بمانم. ما هم رختخواب نداشتیم اکنون در اطاق احمد روی زمین خوابیده است.
حال باید دید در آنوقت که ساعت شش صبح بود و در ساعت دیگر من میبایست امتحان بدهم چه حالی داشتم و چقدر مشکل بود از عهده برآیم. ولی از این نظر که شانس کمترین اثری نداشت برای دادن امتحان حاضر شدم و در تمام موفق گردیدم و فقط شانس در یکی از آنها مساعدت کرد و این بود که کار زیاد فرصت نمیداد روزهای قبل از امتحان «انستیتو دوزونینین» را از ابتدا تا انتها بخوانم و معنای هر کلمه ای را که از نظرم رفته بود به فرهنگ مراجعه کرده بخاطر بسپارم.
چون که من مثل سایر دانشجویان زبان لاتین را در دبیرستان تحصیل نکرده بودم که موقع امتحان دچار این مشکل نباشم. در هر جلسه استاد به ترتيب فصلی از آن کتاب را مطرح مینمود و هر یک از دانشجویان را به نوبت صدا میکرد تا قسمتی از آن را ترجمه کند و من قبل از رفتن بدانشکده آن فصل را با معنی خود حاضر مینمودم و از سایرین بهتر ترجمه میکردم. وی در روز امتحان که معلوم نبود کدامیک از فصول موضوع ترجمه قرار خواهد گرفت مشکل بود از عهده برآیم. و برای این کار خیالم راحت نبود و همیشه به خود میگفتم چه کار کنم که از عهده این امتحان نیز برایم؟ اینطور بنظرم رسید کتاب ضخیمی را که مرکب بود از
دیژست». «انستیتو دوزونی نین»، «نوون» و «کد» یعنی چهار کتاب امپراطور ژوستی نین که همیشه روی میز در جلوی استاد بود چند بار باز کنم و ببینم کدامیک از فصول «انستيتو دوزونی نین » بیشتر احتمال دارد که باز بشود به همانها مراجعه نمایم که فصل 4و۵و۶ بیش از همه باز شد و من نیز همین سه فصل را برای امتحان حاضر کردم که بر حسب اتفاق یکی از این فصول مورد ترجمه قرار گرفت و از عهده برآمدم.
🌐 #پایان_فصل دوازدهم : تحصیلات من در سوئیس ، #صفحه ۷۸
#خاطراتوتألمات_دکترمصدق
📚 @national_librari