همکاری بینالمللی نه تنها ممکن بلکه ضروری است 🔻
✍️ امروز به هر سو که بنگریم دلایلی برای بدبینی دربارهی دورنمای نظم جهانیِ پایدار و صلحآمیز مییابیم. از حملهی روسیه به اوکراین و تدارکات نظامیِ چین تا منازعاتِ پیچیده در خاورمیانه و روابط پرتنش در سطح بینالمللی، همهچیز مایهی نگرانی است. در بیرون از حوزهی «سیاست اعلی» هم میبینیم که شهروندانِ عادی در سراسر دنیا از مشکلاتِ گوناگونی نظیر تغییرات اقلیمی، تروریسم، مهاجرت انبوه، دیکتاتوریهای بیرحم، پاکسازیِ قومی و بیماریهای همهگیرِ جهانی رنج میبرند. حتی در بخشهای توسعهیافتهتر دنیا، از جمله آمریکای شمالی و اروپا، هم دلایل محکمی وجود دارد که از خود بپرسیم آیا دموکراسی واقعاً آنقدر که تصور میشد بادوام است، آیا رفاه اقتصادی هرگز نصیب بیش از «یک درصد» از جمعیت دنیا خواهد شد، و آیا واقعاً میتوان جلوی افراطگراییِ ناسیونالیستی را گرفت. بسیاری از کارشناسان و تحلیلگرانِ سیاستِ خارجی به این نتیجه رسیدهاند که احتمالاً نظم جهانیِ لیبرال در آستانهی زوال است.
✍️ حتی اگر این رویدادها را نادیده بگیریم باز هم باید گفت که بدبینی نسبت به تواناییِ انسان برای رقم زدن آیندهای بهتر روی کرهی زمین امری تصادفی نیست. نظریهپردازانِ روابط بینالملل، که نظریهها و توصیههایشان معمولاً ــ از طرق گوناگونی مثل سخنان تحلیلگران رسانهها و اقدامات رهبران دنیا ــ به گفتمان عمومی راه مییابد عمدتاً بر این تمرکز کردهاند که چرا نمیتوانیم به یکدیگر اعتماد کنیم، چطور نفع شخصی بر نظام کشورها حاکم است، و چرا محاسباتِ نادرستِ رهبران معمولاً آنها را به مخاطرهجویی میکشاند، روندی که اغلب تشدید میشود و ما را در آستانهی جنگ قرار میدهد. یکی از بنیادیترین مفروضات در روابط بینالملل، هم در فضای دانشگاهی و هم در حوزهی سیاستگذاری، این است که نظام بینالملل ذاتاً آکنده از هرج و مرج و خشونت است زیرا اولویتها، اقدامات و رفتار انسانها مبتنی بر به حداکثر رساندن نفع شخصیِ مادی است. به قول هانس مورگنتا، «همهی کشورها یا دارند برای جنگ آماده میشوند، یا دارند پس از جنگ کمر راست میکنند، یا درگیر جنگ هستند.»
✍️ این بدبینیِ شایع مبتنی بر عقیدهی کاملاً نادرستی دربارهی انگیزههای بشری است. در واقع، گونهی انسان ذاتاً به دنبال نفع شخصی و به حداکثر رساندن قدرتِ خود «نیست». انبوهی از یافتههای جدید در حوزههای گوناگون ــ از جمله عصبپژوهی، انسانشناسی، زیستشناسی تکاملی، روانشناسی و بومشناسی ــ به روشنی نشان میدهد که ما قادر، ناگزیر و مستعدیم که همدلی نشان دهیم، همکاری کنیم و جامعهمحور باشیم. به قول جرمی ریفکین،
@NashrAasoo 💭
✍️ امروز به هر سو که بنگریم دلایلی برای بدبینی دربارهی دورنمای نظم جهانیِ پایدار و صلحآمیز مییابیم. از حملهی روسیه به اوکراین و تدارکات نظامیِ چین تا منازعاتِ پیچیده در خاورمیانه و روابط پرتنش در سطح بینالمللی، همهچیز مایهی نگرانی است. در بیرون از حوزهی «سیاست اعلی» هم میبینیم که شهروندانِ عادی در سراسر دنیا از مشکلاتِ گوناگونی نظیر تغییرات اقلیمی، تروریسم، مهاجرت انبوه، دیکتاتوریهای بیرحم، پاکسازیِ قومی و بیماریهای همهگیرِ جهانی رنج میبرند. حتی در بخشهای توسعهیافتهتر دنیا، از جمله آمریکای شمالی و اروپا، هم دلایل محکمی وجود دارد که از خود بپرسیم آیا دموکراسی واقعاً آنقدر که تصور میشد بادوام است، آیا رفاه اقتصادی هرگز نصیب بیش از «یک درصد» از جمعیت دنیا خواهد شد، و آیا واقعاً میتوان جلوی افراطگراییِ ناسیونالیستی را گرفت. بسیاری از کارشناسان و تحلیلگرانِ سیاستِ خارجی به این نتیجه رسیدهاند که احتمالاً نظم جهانیِ لیبرال در آستانهی زوال است.
✍️ حتی اگر این رویدادها را نادیده بگیریم باز هم باید گفت که بدبینی نسبت به تواناییِ انسان برای رقم زدن آیندهای بهتر روی کرهی زمین امری تصادفی نیست. نظریهپردازانِ روابط بینالملل، که نظریهها و توصیههایشان معمولاً ــ از طرق گوناگونی مثل سخنان تحلیلگران رسانهها و اقدامات رهبران دنیا ــ به گفتمان عمومی راه مییابد عمدتاً بر این تمرکز کردهاند که چرا نمیتوانیم به یکدیگر اعتماد کنیم، چطور نفع شخصی بر نظام کشورها حاکم است، و چرا محاسباتِ نادرستِ رهبران معمولاً آنها را به مخاطرهجویی میکشاند، روندی که اغلب تشدید میشود و ما را در آستانهی جنگ قرار میدهد. یکی از بنیادیترین مفروضات در روابط بینالملل، هم در فضای دانشگاهی و هم در حوزهی سیاستگذاری، این است که نظام بینالملل ذاتاً آکنده از هرج و مرج و خشونت است زیرا اولویتها، اقدامات و رفتار انسانها مبتنی بر به حداکثر رساندن نفع شخصیِ مادی است. به قول هانس مورگنتا، «همهی کشورها یا دارند برای جنگ آماده میشوند، یا دارند پس از جنگ کمر راست میکنند، یا درگیر جنگ هستند.»
✍️ این بدبینیِ شایع مبتنی بر عقیدهی کاملاً نادرستی دربارهی انگیزههای بشری است. در واقع، گونهی انسان ذاتاً به دنبال نفع شخصی و به حداکثر رساندن قدرتِ خود «نیست». انبوهی از یافتههای جدید در حوزههای گوناگون ــ از جمله عصبپژوهی، انسانشناسی، زیستشناسی تکاملی، روانشناسی و بومشناسی ــ به روشنی نشان میدهد که ما قادر، ناگزیر و مستعدیم که همدلی نشان دهیم، همکاری کنیم و جامعهمحور باشیم. به قول جرمی ریفکین،
در علوم شناختی و زیستشناختی دیدگاه کاملاً جدیدی دربارهی طبیعتِ انسان پدید آمده که به جر و بحث در محافل روشنفکری، جامعهی تجّار و دولت انجامیده است. اکتشافاتِ اخیر در عصبپژوهی و رشد کودک، ما را به تجدیدنظر در این عقیدهی قدیمی واداشته است که بنا به آن انسانها ذاتاً پرخاشگر، مالپرست، فایدهباور و خودخواهاند. پی بردن به این واقعیت که همدلی یکی از قابلیتهای بنیادینِ ما انسانها است پیامدهای مهم و گستردهای برای جامعه دارد.
@NashrAasoo 💭