🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت
قسمت قبلی
(2352) کارِ درویشی، وَرایِ فهمِ توست
ســـــویِ درویشی بمنگر سست سست
حقیقت و گوهر مشرب درویشی از ظرف ذهن تو بیرون است، پس با نگاه حقارت بار به مقام درویشی حقیقی منگر.
(2353) ز آنکه درویشان، ورای ملک و مال
روزیـــــی دارنـــــد ژرف، از ذوالـــــجَلال
زیرا که درویشان، برتر از مال و منال، روزی سترگی دارند که از بارگاه الهی به آنان می رسد.
(2354) حقّ تعالى عادل است و عادلان
کـــــی کند اِستمگری بـــــر بی دلان؟
حق تعالی دادگر است، و دادگران کی بر درویشان، بیداد روا دارند؟
(2355) آن یکی را نعمت و کالا دهند
ویـــــن دگـــــر را بر ســـرِ آتش نهند
به یکی نعمت و مکنت فراوان می دهند، و دیگری را بر آتش فقر و ریاضت می نشانند.
(2356) آتشش سوزد که دارد این گمان
بر خـــــدایِ خـــــالقِ هر دو جـــــهان
هر کس گمان کند که خداوندِ دو جهان، در تقسیم ارزاق، ستم و بیداد، کرده است، آتش او را فرو گیرد.
(2357) فقر، فخری از گزاف است و مجاز
نَی هـــــزاران عِـــــزّ، پنهان است و نـــــاز
اگر پیامبر (ص) گفت: فقر، مایه مباهات و نازش من است این کلام از روی گزاف و مجاز نیست، بلکه براساس حق و حقیقت است. زیرا با فهمیدن معنی حقیقی فخر خواهی دید که هزاران عزّت و سربلندی در این فقر نهفته شده است.
(2358) از غضب بر من لقب ها راندی
یـــــازگیر و مـــــارگیرم خـــــواندی
اعرابی افزود: ای زن، از روی خشم و غضب، لقبهای ناروایی به من نسبت دادی، مرا مرید پرور و مارگیر خواندی.
(2359) گر بگیرم مار، دندانش کَنم
تاش از ســـــرکوفتن ایـــــمن کنم
من اگر مار بگیرم ،حتماً دندان های نیش زهراگین او را میکنم، تا مردم را از گزند او در امان سازم.
(2360) ز آنکه آن دندان، عدوّ جانِ اوست
من عــــدو را می کُنم زیــــن علم، دوست
زیرا که آن دندان مار، دشمن جانش است. و من با این کار دشمن را به دوست تبدیل می کنم.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت
قسمت قبلی
(2352) کارِ درویشی، وَرایِ فهمِ توست
ســـــویِ درویشی بمنگر سست سست
حقیقت و گوهر مشرب درویشی از ظرف ذهن تو بیرون است، پس با نگاه حقارت بار به مقام درویشی حقیقی منگر.
(2353) ز آنکه درویشان، ورای ملک و مال
روزیـــــی دارنـــــد ژرف، از ذوالـــــجَلال
زیرا که درویشان، برتر از مال و منال، روزی سترگی دارند که از بارگاه الهی به آنان می رسد.
(2354) حقّ تعالى عادل است و عادلان
کـــــی کند اِستمگری بـــــر بی دلان؟
حق تعالی دادگر است، و دادگران کی بر درویشان، بیداد روا دارند؟
(2355) آن یکی را نعمت و کالا دهند
ویـــــن دگـــــر را بر ســـرِ آتش نهند
به یکی نعمت و مکنت فراوان می دهند، و دیگری را بر آتش فقر و ریاضت می نشانند.
(2356) آتشش سوزد که دارد این گمان
بر خـــــدایِ خـــــالقِ هر دو جـــــهان
هر کس گمان کند که خداوندِ دو جهان، در تقسیم ارزاق، ستم و بیداد، کرده است، آتش او را فرو گیرد.
(2357) فقر، فخری از گزاف است و مجاز
نَی هـــــزاران عِـــــزّ، پنهان است و نـــــاز
اگر پیامبر (ص) گفت: فقر، مایه مباهات و نازش من است این کلام از روی گزاف و مجاز نیست، بلکه براساس حق و حقیقت است. زیرا با فهمیدن معنی حقیقی فخر خواهی دید که هزاران عزّت و سربلندی در این فقر نهفته شده است.
(2358) از غضب بر من لقب ها راندی
یـــــازگیر و مـــــارگیرم خـــــواندی
اعرابی افزود: ای زن، از روی خشم و غضب، لقبهای ناروایی به من نسبت دادی، مرا مرید پرور و مارگیر خواندی.
(2359) گر بگیرم مار، دندانش کَنم
تاش از ســـــرکوفتن ایـــــمن کنم
من اگر مار بگیرم ،حتماً دندان های نیش زهراگین او را میکنم، تا مردم را از گزند او در امان سازم.
(2360) ز آنکه آن دندان، عدوّ جانِ اوست
من عــــدو را می کُنم زیــــن علم، دوست
زیرا که آن دندان مار، دشمن جانش است. و من با این کار دشمن را به دوست تبدیل می کنم.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿