Postlar filtri


از درون خود را بترسان تا بیرون هیچ‌گاه نتواند تو را بترساند

666 0 13 41 34

همه چیز در سکوت است نه در صحبت


آنچه درون توست
بیرون را شکل می‌دهد


خودت را که ببینی
دیگران را نیز خواهی دید

843 0 13 2 21

برای بیشتر امور زندگی نیاز به زمان داری: برای یادگیری یک هنر تازه، ساختن خانه، متخصص شدن، چای درست کردن و غیره نیـاز بـه زمان داری. اما برای اصلی ترین مورد زندگی، تنها موردی که واقعاً مهم است، یعنی خودشناسی، زمان اهمیتی ندارد. خودشناسی یعنی شناخت آن که در ورای «خود» سطحی ـ ورای نام، شکل جسمانی، پیشینه و داستانت ـ چه کسی هستی.
نمی توانی خودت را در گذشته یا آینده بیابی. تنها مکانی که می توانی خودت را بیابی در حال است.
رهروان معنوی در پی خودشناسی و روشن بینی به آینده چشـم می دوزند. رهرو بودن این معنای ضمنی را در بر دارد که نیـاز بـه آینده داری. اگر اعتقاد تو این است، برایت واقعیت پیدا خواهد کرد. به زمان نیاز خواهی داشت تا آنگاه که دریابی برای آن که کسی که هستی، باشی، نیازی به زمان نداری.


اکهارت تله
سکون سخن می گوید
ص 45




🔈 فایل صوتی

📁 حکمت‌های زندگی (دفتر پنجم مثنوی)

📂 1) خودمراقبتی (selfcare) 2) انواع خودمراقبتی 3) نتایج و آثار خودمراقبتی 4) مولانا و خودمراقبتی 5) راهکارهای مولانا برای مراقبت کردن از خود

👤 دكتر ایرج شهبازی

3️⃣1️⃣ قسمت سیزدهم

↪️ قسمت قبلی اینجا

⏱️ مدت زمان 89 دقیقه

@Khodshenasivo
@irajshahbazi
🆑 کانال عرفان و خودشناسی


🌿 موسیقی بیکلام Living Room Songs اثری از Olafur Arnalds 🌿


گریه کردن و گریه های ما


بعد از اینکه فکر در ذهن ما مرکـزی بـه نـام مـن“ ساخت، هر عمل ما از این مرکز نشأت می گیرد و برمی خیزد. زندگی ما اصولاً یعنی این مرکز.
توجه کرده اید که وقتی پسر بچه ای گریه می کند ما به او می گوییم “اه، تو مگر دختری که گریه میکنی؟ پسر که گریه نمیکند!“ معنای صریح این تعبیر آنست که گریه کردن برای پسر یک ننگ اجتماعی است. و ما با این تحمیل ذهنی بزرگ شده ایم. مرد نباید گریه کند مگر اینکه خود جامعه مجوزی بصورت تبصره برای آن تعیین کرده باشد. مثلاً گفته باشد تو اگر یکی از تعلقاتت را از دست دادی یا اگر یکی از تعلقاتت مورد خطر و آزار و تهدید قرار گرفت مـی تـوانی گریه کنی. بنابراین هر دو عمل به حکم “مرکز“ است. خودداری از گریه کردن به خاطر اینست که "چون مردم نباید گریه کنم“. گریه کردن هم به خاطر رابطه تعلقی ایست که مرکز بین خودش و افراد یا اشیا برقرار کرده است. من وقتی به خاطر زندانی بودن برادرم گریه میکنم، درواقع و نفس امر برای او گریه نمی کنم، بلکـه بـه خـاطر تعلق خودم گریه می کنم. اگر این تعلق نبود من گریه نمی کردم. یا اگر گریه می کردم به خاطر برادر تو و برادر دیگری هم گریه میکردم. فقط به خاطر برادر “خودم“ و بـه خـاطر تعلقات “مرکز“ گریه نمی کردم. در آن گریه، “من“ و برادر “من“ و تعلقات “من“ مطرح نبود، انسان مطرح بود.
ببینید چگونه تمام وجود ما، حتى اصـيـل تـریـن حـالات و کیفیات روحی ما را با برچسب ارزش و بی ارزشـی بـه دنبـال خـودش می کشاند، سانسور می کند یا از تجلی آزاد و خودبخودی آنها جلوگیری می کند. هویت فکری به ما می گوید “تو حق نداری گریه کنی، مگر من مجازت کنم. تـو اصـولا هیچ کاری را حق نداری سرخود و بی اجازه من انجام بدهی!“ گریه کردن یکی از نیازهای طبیعی و تجلیات زیبای روح انسان است. انسان بـه حـكـم كيفيـات ناشناخته ای گاهی احتیاج دارد به اینکه گریه کند. و در چنین گریه ای چه لطف و زیبایی ای نهفته است. (حتی گریه های عصبی ما هم اثری از چنین لطف و زیبایی دارد) توجه نکرده اید که حالت انسان بعد از گریه مثل زیبایی یک آفتاب ملایم و هـوای شسته بعد از باران می شود! و چگونه تلقین هـای “فكر ارزشی ما را از این زیبایی محروم کرده است! توجه کرده اید که یک کودک حتی سه چهار ماهه چگونه بی جهت لبخند می زند یا چگونه (گاهی) بی جهت گریه می کند؟ در لبخند و گریه ی او اصالت خودبخودی وجود دارد ـ هر چه هست از درون او برمی خیزد. ولی مـا اینطـور نیستیم. ما را تعلقات می خندانند یا می گریانند. و خنده و گریه ما به اندازه خود آن تعلقات بی عمق، سطحی، بی مایه و بی معنا است.
نه غم ما غم است و عمقی دارد و نه شادیمان شـادی است. مثـل اینست که وجود ما در تمام زمینه ها با یک پوسته نازکی از خودش حرکت می کند و در رابطه با زندگی است. مثل اینکه همیشه فقط یک جزء از ما در رابطه با زندگی است ـ همـان جزیی که در تعلق است. حالات و احساسات ما کرخت شده اند و اکنون تعلقات باید آنها را غلغلک بدهند تا بیـدار شـوند. توجه نکرده اید که سالهاست ما نه در شادی عمیقی فرو رفته ایم و نه در غم عمیقی؟ علتش اینست که تمام وجود ما را یک مشت الفاظ می چرخانند. مـن امروز رییسم و بنابراین شادم، عمـق ایـن شـادی از سطح همـان رییس پایینتر نمی رود. فردا هم که دیگر رییس نیستم، غـم من متناسب با لفظ “غیر رییس“ خواهد بود. منشای غم و شادی من لفظ رییس یا غیر رییس است. ما انسانهای مرده ای هستیم که الفاظ ما را نیمه زنده نگه داشته اند. شعله عشق در مـا خاموش شده است و اکنون وجود ما را چراغ موشی های لفظی نیمه روشن نگه داشته است - چراغ موشی هایی که نفتشان الفاظ است.


محمد جعفر مصفا
انسان در اسارت فکر
ص 61 و 62 و 63

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی




اگر کسی بخواهد حقیقت را دریابد، باید عمیق تر ببیند تا واقعاً بفهمد که ما جسم یا ذهن نیستیم و انرژی زندگی یا روح هستیم. انرژی زندگی باعث میشود که ما به نفس کشیدن ادامه دهیم. وقتی انرژی زندگی رخت ببندد و برود، مرگ فرامی رسد.
این، از آن حرفهای بی اساس معنوی نیست، ازنظر علمی هم تأیید شده است. دهه ها قبل، علم، قانون «انرژی نه به وجود می آید و نه از بین می رود، فقط از یک حالت به حالت دیگر تبدیل می شود» را اعلام کرد. با اینکه این قانون علمی مطرح شده و مورد قبول قرار گرفت، ولی اخیرا جنجال به پا کرد و پیامدهای عظیمی برجای گذاشت. در آزمایشگاه، دانشمندان سعی کردند کوچک ترین ذره ماده را فراتر از مولکول ها، اتم ها، نوترون ها، پروتون ها و الکترون ها بررسی کنند. آنها کوچک ترین ذره به نام کوارک را در زیر میکروسکوپ پیشرفته آزمایش می کردند که ناگهان آن ذره ناپدید شد. دانشمندان حیرت زده شده و بر سر اینکه چه اتفاقی افتاده، باهم به مناظره پرداختند.
به نظر این قدر پیچیده نبود چون قانون علمی موجود از قبل گفته بود که انرژی می تواند به ماده تبدیل شود. حالا آنها ماده ای را پیداکرده بودند که به انرژی تبدیل شده بود. همان طور که مشاهدات خود را ثبت می کردند، ناگهان دیدند که آن ذره دوباره ظاهر شد. آنها این کشف جدید را دوگانگی موج و ذره" نامیدند که در آن، یک ذره می تواند به یک موج و یک موج می تواند به یک ذره تبدیل شود.
این کشف علمی چه ارتباطی با کارما دارد؟ خیلی مهم است که بفهميم حتى علم هم کشف کرده که ما انسانها ممکن است به شکل یک ماده بزرگ ظاهر شویم، اما در واقع، چیزی جز انرژی نیستیم. احتمالاً ما تریلیون ها ذره انرژی هستیم که به طور جمعی در قالب من و شما ظاهر می شویم.


آتمان این راوی
قانون کارما
ص 68 و 69


از دری که فقر وارد می شود
ایمان از آن در خارج می شود

#دلار #فقر

2.5k 0 23 17 88

🌿 موسیقی بیکلام Broken Colours اثری از Marconi Union 🌿


سلام دوستان عزیزم

تصاویر از این پس بدون سلام و صبح بخیر ارسال می شود که بتوانید از آنها در همه جا استفاده کنید

لطفا نظر خودتان را درباره طراحی و انتخاب جملات را هم بیان کنید

2.9k 0 0 17 106

هنگامی که دیگران را برای واکنش هایت مقصر میدانی، وقتی معتقدی آنها مسؤول احساسات تو هستند، مهار زندگی خود را واگذار کرده ای! تو به دیگران اجازه داده ای که مسؤولیت را به عهده بگیرند. تو تبدیل به یک قربانی شده ای!
اجازه نده دیگران احساسات تو را کنترل کنند! وقتی درک کنی صاحب عواطفت هستی، زمانی که مسؤولیت احساسات خودت را بر عهده می گیری، واکنش هایی بسیار متفاوت از خودت بروز می دهی. یاد میگیری احساسات منفی را از میان برداری، می آموزی بی آن که شکسته و خشمگین شوی، از ناامیدی ها و آسیب ها جان سالم به در ببری.
بخشایش، عزت نفس ما را با آگاه کردن از توانایی هایمان برای نیکی، عشق و مهرورزی افزایش می دهد. بخشایش، ما را توانمند میسازد تا در آرامش با خودمان و دیگران زندگی کنیم و از درگیریهای عاطفی به دور باشیم. خلاصه این که بخشایش، زندگی ما را دگرگون میکند و آن را توام با آرامش، معنادارتر و سازنده تر می سازد.


جی. پی. واسوانی
باران بخشایش
ص 27 و 28






کانال آوای دوست (صوتی کتاب جهانی نو)

@avaydosti


🌿موسیقی Relax into Sleep اثری از Steven Halpern🌿


سیاستمدار


جامعـه بـشـرى ابتـدا خـود را درون خانواده، جامعه، شهر، استان و سرانجام، کشـور و قلمروی حکومتی شکل می دهـد. هـر کشـور مرزهای خود را دارد که از ورود مهاجمان خارجی جلوگیری می کند. مردم در سراسر جهـان، بـه صـدهـا زبان سخن می گویند که این موضوع، برقراری ارتباط با دیگران را دشوارتر می سازد. با این حال، کشورها باید با همدیگر در ارتباط باشند. مردم نیاز دارند که گرد هم جمع شوند و عقایدشان را با یکدیگر در میان بگذارند. آدم ها بایـد بـدون قضاوت به همدیگر گوش فرادهند. هر کشوری به سیاستمدارانی نیاز دارد که وظیفه آن هـا برقراری ارتباط با کشورهای دیگر است. ملت ها به رابط و مذاکره کنندگان خبـره نیاز دارند. بـدن هر انسانی نیز نیازمند یک همپیمان است.
کدام ذهـن می تواند همپیمانـی بـرای بدن انسان به شمار آیـد؟ ذهنی که به خودش گوش می دهد و داستانهای ذهنی آکنده از نفرت را رد می کند. «از خودم متنفرم!»، نمونه ارتباطی غیر ماهرانه است. چه کسی از چه چیزی متنفر است؟ از بدن خودتان متنفرید یا از وضعیتی که در آن قرار دارید؟ آیا از تأثیری که به نظر می رسد بر دیگران می گذارید ناخشنودید؟ به طور معمول، مخاطب «از تو متنفرم!» در زندگی، کسی ست که از فرمان شما سرپیچی می کند.
ما نمی توانیم اختيار بسیاری از مردم را در دست بگیریم و نبایـد هـم چنیـن خواسته ای داشته باشیم. بـه احتمال بسیار، ایـن افـراد تمرین کرده انـد تـا نمونه خاص خودشان از خودکامـه باشـند، خـود را بـه شـدت کنترل کنند و همچنین مانند شما در تلاشند دیگران را هـم زیـر سـلطه خود در آورند.
همپیمان کسی ست که به قضاوت یا بدگویی که نوعی زهـر برای بدن به شمار می رود، نپردازد. از این رو، بسیاری از افکار ما به نوعی خودویرانگرانه هستند و بسیاری از تفسیرهای ذهنمان در مورد دیگران، در ما شک و تردید بر می انگیزانند.
شاید اظهار نظرهایی همانند «کارلا افاده ای ست!» یا «جیمی عوضی ست!» در دوران دبستان، مـا را فـردی معركـه جـلـوه می داد، اما امروزه، اظهار نظرهایی مانند این هـا مـا را بـه کـجـا می برند؟ نخست آن کـه چنین گفته هایی برای ما به صورت عـادت شکوه و گلایه در می آیند. بدن چگونه می تواند در محیطی آلوده به تعصب و نفرت، احساس شادی و دلگر می کند؟ قضاوت، دید ما را نسبت به حقیقت افراد نابینا می کند و دوستانمان را از ما می راند. چه کسی می تواند به فردی اعتماد کند که همه چیز را بی رحمانـه مـورد قضاوت قرار می دهد؟ چگونه می توانیم حتی به خودمان اعتماد کنیم؟
بسیاری از ما، زندگی را این گونه آغاز نکرده ایم. ما در خانواده هایی به دنیا آمدیم که با نرمی و ملایمت با ما سخن می گفتند. سرانجام وقتی سخن گفتن را آموختیم، مـا هـم بـا هـمـان لـحـن پـدر و مادرمـان صحبت کردیم. خیلی زود متوجـه شـدیـم که کلمات، خواسته های ما را برآورده می سازند. بزرگ شـدن بـا عـده ای زیر یک سقف، به ما آموخت که چگونه واژه ها را به منظور بیان خواسته مان به کار ببریم. برای حفظ آرامش، باید به دیدگاه های دیگران گوش دهیم. ما با توانایی به کار گیری کلمات، در مدرسه موفـق شـدیـم نمرات خوبی بگیریم و دوستان جدیدی بیابیم. بعد، دبیرستان و سپس دنیای بزرگ تر در بهبود این مهارت به ما کمک کرد و آموختیم چگونه به گفت و گو بپردازیم، چگونه دلربایی کنیم، چگونه اعتماد دیگران را به خودمان جلب کنیم و مهارت های بسیار دیگری را آموختیم. مـا هنر سیاست را فرا گرفتیم.
ما با اندکی سیاستمداری، متوجه شدیم که می توانیم وارد بسیاری از حلقه های اجتماعـی شـويـم. وقتی رفتار سیاستمدارانه را آموختیم، راه برای کار کردن و ماندن در موقعیت های تأثیرگذار آسان تر شـد. مـا متوجـه شـده ایـم کـه مـی تـوان بـا درایت و هوشمندی، اختلافات مـيـان مـردم و ناسازگاری ها را حل کنیم. احترام به دیگران و محترم شمردن واقعیت افراد می تواند ما را نجات دهد.


دُن میگل روییز
سه پرسش
ص 95 و 96 و 97

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.