سیاحت شایگانی بر بال فلسفه و ادبیات
داریوش شایگان: از ساحت سنّتگرایی و عشق به ایران تا پسامدرنیته و جهانمیهنی
موسی اکرمی
در نکوداشت دکتر داریوش شایگان (۴ بهمن ۱۳۱۳ - ۲ فروردین ۱۳۹۷)
انتشار در تریبون زمانه:
پنجشنبه, ۴ام بهمن, ۱۴۰۲
برگرفته از سیاستنامه، سال هشتم، شمارۀ ۳۰، بهار ۱۴۰۳، صص. ۱۸۶-۱۹۳
بخش یکم. از پژوهشگری نظرپرداز با سویههای فکری ایجابی تا روشنفکری تحلیلگر با سویههای فکری سلبی
دکتر دایوش شایگان فزون بر برخورداری از سویۀ پژوهشگری در فرهنگ شرق و غرب، یک «روشنفکر فرهنگی» اندیشهورز نیز بود که نظرپردازی با سویههای ایجابی را با تحلیلگری با سویههای سلبی پیوند داد.
او در بیش از شش دهه اندیشهورزی و نگارش کوششهای جدیای برای فهم سویههای فرهنگی زیست-جهان خود در دو سپهر ایرانی-اسلامی-شرقی و غربی، و همچنین تبیین این سویهها داشت که طبعاً به نظرورزیهائی در قالب مفاهیم ویژۀ وام گرفته از دیگران یا برساختۀ خود نیز پرداخت.
ولی بیشتر نظرورزیهای شایگان را نمیتوان در چارچوب یک سامانۀ فکری همساز یا یک دستگاه نظری برخوردار از ویژگیهائی با سبک و نگرش و مبانی کمابیش ثابت جای داد. او برای فهم و تبیین پارهای از آفرینشها و رویدادهای فرهنگی ایرانی و ناایرانی کوشید با خوشذوقی ویژهای از اصطلاحات شماری از نظریهپردازان غربی بهره گیرد، و حتی خود مفاهیم و اصطلاحات ویژهای را بیافریند تا با یاری آنها برخی از پدیدهها و مظاهر هنری، فکری، فرهنگی، و حتی کنشی را تفسیر یا تببین کند.
اگر از اثر پژوهشی برجستۀ جوانی شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، و آثار نزدیک به هشتاد سالگی او – یعنی پنج اقلیم حضور، جنون هشیاری و فانوس جادویی زمان – بگذریم، میتوان سویۀ روشنفکری او را غالب دانست، هرچند در سنجش با بسا روشنفکران دغدغۀ اندیشهورزی و نظرپردازی بس بیشتری داشت.
در تلقی شایگان چونان یک روشنفکر باید بیدرنگ افزود که روشنفکری او با تعریف معمول از روشنفکر و روشنفکری در جریان چیرۀ صد و شصت سالۀ روشنفکری ایران، مثلاً از شکوفایی میرزا فتحعلی آخوندزاده، تفاوت داشت. دو ویژگی روشنفکری غالب – با پسزمینهای از تعهد روشنفکریِ برآمده از حرکت امیل زولا و رفتار اینتلیجنتسیای روسیه – نقد سنّت و نقد حاکمیت موجود بود. اگر آغاز روشنفکری مدرن ایران پدیدایی جنبش فکریای باشد که به جنبش انقلابی مشروطه انجامید، بخش مهم روشنفکری ایران، چونان کشوری درگیر مسائل و بحرانهای مرتبط با سنّت و مدرنیته و حاکمیت سیاسی، همواره میکوشید موضع انتقادی کمابیش رادیکالی در برابر سنّت و حاکمیت داشته باشد.
البته از همان سالهای شکلگیری اندیشۀ ترقی و عدالتخواهی و آزادیطلبی، با تأثیرپذیری از دو جریان مهم روشنفکری غربی، روشنفکران ایرانی تقریباً به دو گروه بخش میشدند. یک گروه به نگرش یا جبهۀ چپ با تأثیرپذیری از جریانهای گوناگون عدالتخواه و سوسیالیست تعلق داشت؛ گروه دیگر وابسته به جبهۀ راست، با نگرش متأثر از جریانهای آزادیخواه و لیبرال، بود که آن نیز کمابیش هم در برابر سنّت میایستاد هم در نقد شرایط موجود و فعالیت برای رسیدن به شرایط مطلوب خواهان تغییرات سیاسی و اجتماعی بود، هرچند با دوریگزینی از انقلابیگری و رویآوری به اصلاحطلبی در روش و هدف از رادیکالیسم جبهۀ چپ دوری میجُست. سرانجام شماری از همین روشنفکران لیبرال ازاصلاحطلبی به انقلابیگری گذر کردند.
https://www.tribunezamaneh.com/archives/395014
#فرهیختگان راهی به رهایی
داریوش شایگان: از ساحت سنّتگرایی و عشق به ایران تا پسامدرنیته و جهانمیهنی
موسی اکرمی
در نکوداشت دکتر داریوش شایگان (۴ بهمن ۱۳۱۳ - ۲ فروردین ۱۳۹۷)
انتشار در تریبون زمانه:
پنجشنبه, ۴ام بهمن, ۱۴۰۲
برگرفته از سیاستنامه، سال هشتم، شمارۀ ۳۰، بهار ۱۴۰۳، صص. ۱۸۶-۱۹۳
بخش یکم. از پژوهشگری نظرپرداز با سویههای فکری ایجابی تا روشنفکری تحلیلگر با سویههای فکری سلبی
دکتر دایوش شایگان فزون بر برخورداری از سویۀ پژوهشگری در فرهنگ شرق و غرب، یک «روشنفکر فرهنگی» اندیشهورز نیز بود که نظرپردازی با سویههای ایجابی را با تحلیلگری با سویههای سلبی پیوند داد.
او در بیش از شش دهه اندیشهورزی و نگارش کوششهای جدیای برای فهم سویههای فرهنگی زیست-جهان خود در دو سپهر ایرانی-اسلامی-شرقی و غربی، و همچنین تبیین این سویهها داشت که طبعاً به نظرورزیهائی در قالب مفاهیم ویژۀ وام گرفته از دیگران یا برساختۀ خود نیز پرداخت.
ولی بیشتر نظرورزیهای شایگان را نمیتوان در چارچوب یک سامانۀ فکری همساز یا یک دستگاه نظری برخوردار از ویژگیهائی با سبک و نگرش و مبانی کمابیش ثابت جای داد. او برای فهم و تبیین پارهای از آفرینشها و رویدادهای فرهنگی ایرانی و ناایرانی کوشید با خوشذوقی ویژهای از اصطلاحات شماری از نظریهپردازان غربی بهره گیرد، و حتی خود مفاهیم و اصطلاحات ویژهای را بیافریند تا با یاری آنها برخی از پدیدهها و مظاهر هنری، فکری، فرهنگی، و حتی کنشی را تفسیر یا تببین کند.
در نگاهی گذرا میتوان به مفاهیمی چون «گفتوگوی فرهنگها»، «انقلاب دینی»، «ایدئولوژیشدن سنّت»، «موتاسیون فرهنگی»، «اسکیزوفرنی فرهنگی»، «غربزدگی ناآگاهانه»، «تعطیلات در تاریخ»، «هویت چهلتکه» و چندین مفهوم دیگر اشاره کرد که گواه بر اندیشهورزی سختکوشانه و تلاش جدی گونهای از روشنفکر دغدغهمند و نظرپرداز در تبیین یا تفسیر پدیدههای فرهنگی در زیست جمعی انسانهایند.بااینهمه، بر پایۀ مجموع مفاهیم و برنهادها و تحلیلهای او نمیتوان یک دستگاه نظری با سویههای ایجابی یا حتی یک مکتب فکری انتقادی با سویههای سلبی را به او نسبت داد که با مجموعهای همساز از نظریهها معیارهائی را عرضه کند که با آنها بتوان رویدادها و پدیدهها و آفرینشها و مظاهر فرهنگی و هنری و فکری ایران و کشورهای دیگر را ارزیابی، تفسیر، و تبیین کرد.
اگر از اثر پژوهشی برجستۀ جوانی شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، و آثار نزدیک به هشتاد سالگی او – یعنی پنج اقلیم حضور، جنون هشیاری و فانوس جادویی زمان – بگذریم، میتوان سویۀ روشنفکری او را غالب دانست، هرچند در سنجش با بسا روشنفکران دغدغۀ اندیشهورزی و نظرپردازی بس بیشتری داشت.
در تلقی شایگان چونان یک روشنفکر باید بیدرنگ افزود که روشنفکری او با تعریف معمول از روشنفکر و روشنفکری در جریان چیرۀ صد و شصت سالۀ روشنفکری ایران، مثلاً از شکوفایی میرزا فتحعلی آخوندزاده، تفاوت داشت. دو ویژگی روشنفکری غالب – با پسزمینهای از تعهد روشنفکریِ برآمده از حرکت امیل زولا و رفتار اینتلیجنتسیای روسیه – نقد سنّت و نقد حاکمیت موجود بود. اگر آغاز روشنفکری مدرن ایران پدیدایی جنبش فکریای باشد که به جنبش انقلابی مشروطه انجامید، بخش مهم روشنفکری ایران، چونان کشوری درگیر مسائل و بحرانهای مرتبط با سنّت و مدرنیته و حاکمیت سیاسی، همواره میکوشید موضع انتقادی کمابیش رادیکالی در برابر سنّت و حاکمیت داشته باشد.
البته از همان سالهای شکلگیری اندیشۀ ترقی و عدالتخواهی و آزادیطلبی، با تأثیرپذیری از دو جریان مهم روشنفکری غربی، روشنفکران ایرانی تقریباً به دو گروه بخش میشدند. یک گروه به نگرش یا جبهۀ چپ با تأثیرپذیری از جریانهای گوناگون عدالتخواه و سوسیالیست تعلق داشت؛ گروه دیگر وابسته به جبهۀ راست، با نگرش متأثر از جریانهای آزادیخواه و لیبرال، بود که آن نیز کمابیش هم در برابر سنّت میایستاد هم در نقد شرایط موجود و فعالیت برای رسیدن به شرایط مطلوب خواهان تغییرات سیاسی و اجتماعی بود، هرچند با دوریگزینی از انقلابیگری و رویآوری به اصلاحطلبی در روش و هدف از رادیکالیسم جبهۀ چپ دوری میجُست. سرانجام شماری از همین روشنفکران لیبرال ازاصلاحطلبی به انقلابیگری گذر کردند.
شایگان پیش از انقلاب هم پایبند به سنّتگرایی ویژۀ خود بود هم ستیزی با وضع موجود سیاسی نداشت. او که در بینش و روش و هدف بیشتر در گروه راست و لیبرال جای میگرفت، در رویارویی با سنّت و قدرت سیاسی نمیتواست روشنفکر به معنائی که بیشتر رایج بود تلقی شود. ازاینرو او را نمیتوان در اردوگاه روشنفکران معمول ایرانی گنجاند.متن کامل در:
https://www.tribunezamaneh.com/archives/395014
#فرهیختگان راهی به رهایی